همشهری آنلاین، شقایق عرفینژاد: افراد دچار معلولیت بخش قابل توجهی از شهروندان ایرانی هستند که با نیازهای خاص و شرایط ویژه مانند هر شهروند دیگری حق دارند از تمام امکانات شهری استفاده کنند، حقوق شان رعایت شود و البته تصویر خودشان را در مثل هر قشر و طبقهای در سینما ببینند. اما سینمای ایران چه مقدار این تصویر را منعکس کرده است؟ در روز جهانی معلولین سهم معلولان را از سینما بررسی کردهایم.
در سالهای پس از انقلاب و در طول ۴۵ سال گذشته ۱۱ فیلم در باره معلولان ساخته شده و این یعنی به طور متوسط هر ۴ سال یک فیلم که آمار چندان جالبی نیست. در دهه شصت با ۷ فیلم در باره افراد دارای معلولیت بیشترین فیلم در این حوزه ساخته شده و در دهه هفتاد تنها یک فیلم با این موضوع تولید شده است:
گلهای داودی، رسول صدرعاملی، ۱۳۶۳
گلهای داوودی ساخته رسول صدرعاملی با فیلمنامه ای از فریدون جیرانی، در سال ۱۳۶۳ ساخته شده و یکی از فیلمهایی است که به خوبی در ذهن دهه شصتیها مانده است. فیلم اولین حضور بیژن امکانیان در سینماست و به جز او پروانه معصومی، داود رشیدی و جمشید مشایخی هم در آن بازی میکنند.
گلهای داودی داستان جوان نابینایی به نام جواد بود که در آستانه ازدواجش متوجه مرگ پدرش میشود، هرچند مادرش تلاش میکند تا بعد از عروسی او از این موضوع خبردار نشود. وقتی پسر از مرگ پدر خبر میشود، تصمیم میگیرد عروسی را منتفی کند، اما همسرش که او هم نابیناست و راحتتر با شرایطش کنار آمده، او را متقاعد میکند که عروسی را برگزار کنند. فیلم رمانتیسیم غلیظی دارد و در آن درگیری یک جوان با شرایط خاصش و البته ماجراهای اطرافش نمود دارد.
رابطه، پوران درخشنده، ۱۳۶۶
«رابطه» اولین ساخته پوران درخشنده است و داستان نوجوان ناشنوا و لالی را روایت میکند که از ارتباط با اطرافش عاجز است. خواهرش حوصله ندارد دیالوگهای فیلمی را که با هم تماشا میکنند برایش به زبان اشاره ترجمه کند، پدرش از ارتباط با او عاجز است و خستگی اجازه نمیدهد با او سروکله بزند و در مدرسه هم وضعیت بهتری ندارد و تنها معلمش با بازی خسرو شکیبایی است که در نهایت میتواند به او در ارتباط برقرار کردن با سایرین کمک کند. فیلم بسیار ساده مشکلات نوجوانانی با این شرایط را شرح میدهد و به راحتی میتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند.
اجاره نشینها، داریوش مهرجویی، ۱۳۶۵
فیلم تحسین شده داریوش مهرجویی، یک جوان ویلچرنشین دارد. سالک با بازی یارتا یاران برادر ناتوان قندی (اکبر عبدی) است و کمترین توجه در آپارتمان به او میشود. به یاد بیاوریم که در آن سکانس معروف شام، او آخرین فردی است که به مهمانی میآید و آن هم بعد از این که خودش را به راه پله میرساند و با صدای بلند قندی را صدا میزند. اینجا او نماینده افراد کم توان و دارای معلولیت نیست و قرار نیست بازتابی از نیازهای آنها باشد. او با موهای بلند و شعرخواندنهایش شمایل یک هنرمند را ترسیم میکند که در وانفسای اتفاقاتی که اطرافش میافتد، زمینگیر و ناتوان است.
پرنده کوچک خوشبختی، پوران درخشنده، ۱۳۶۶
پوران درخشنده در فیلم بعدیاش هم سراغ شخصیتی ناشنوا و لال میرود. پرنده کوچک خوشبختی در باره دختر هشت نه سالهای به نام عطیه است که از مدتی پیش با دیدن مرگ مادرش قدرت شنوایی و تکلمش را از دست داده است. این بار هم معلمش با بازی هما روستاست که درگیر زندگی او میشود و به او کمک میکند تا بتواند با همین شرایط روحی و جسمی درس بخواند و در نهایت هم طی حادثهای مشابه آنچه برای مادر عطیه رخ داده بوده، باعث میشود او قدرت تکلمش را به دست بیاورد.
مسافران مهتاب، مهدی فخیم زاده، ۱۳۶۷
«مسافران مهتاب» با فیلمنامهای از خود مهدی فخیم زاده که البته در تیتراژ به نام احمد هاشمی ثبت شده، همان تم ارتباط یک فرد دچار معلولیت با محیط اطرافش را دنبال میکند: کدخدا سلیمان به دلیل رکود زراعت و تنگنای مالی در روستا، عازم شیراز میشود تا با یاری برادرش مراد، که از سالها پیش ساکن شهر است، شغلی پیدا کند. اما حضور نمکی برادر کوچکترش که معلول ذهنی است باعث مشکلاتی برای آنها در شهر میشود. برخوردهای نامناسب با نمکی بیماریاش را شدت میدهد و موجب واکنشهای خشنی از طرف او میشود. مسافران مهتاب اولین فیلمی بود که با درجه «د» اکران شد و منتقدان هم توجهی به آن نداشتند. پرویز نوری در یادداشتی در مجله هدف با تیتر «فیلمهای بد و تماشاگران خوب!» در تاریخ ۲۹ دی ۱۳۶۷ در باره فیلم نوشته است: «مسافران مهتاب قصد آن داشته که درامیتأثربار از رابطه عاطفی دو دهاتی، یک کدخدا و جوانکی خل، باشد (بهجای بهروز وثوقی و شهره آغداشلو در سوتهدلان؟) در سفری غمانگیز به شهر، اما در پرداخت فیلمیکمدی و خندهآور از کار درآمده است»
مادر، علی حاتمی، ۱۳۶۸
علی حاتمی در «مادر» ایران را تصویر میکند با قشرهای مختلف و آدمهای متفاوت که همهگی خواهر و برادرند. جلال با بازی امین تارخ یک شاعر مسلک است که در بانک کار میکند، محمدابراهیم(محمدعلی کشاورز) یک بازاری لمپن مآب است و البته برادری دارند به نام غلامرضا که معلول ذهنی است. هدف فیلمساز نمایش یک ناتوان ذهنی و مشکلاتش نیست، هرچند برادر بزرگش محمدابراهیم گاهی سربه سر او میگذارد، او معصوم ترین شخصیت این فیلم است و اصلا نمادی است از معصومیت و اکبر عبدی در این نقش یکی از بهترین بازیهایش را انجام داده است.
رنگ خدا، مجید مجیدی، ۱۳۷۶
شخصیت اصلی «رنگ خدا» یک نوجوان نابیناست. محمد رمضانی فرزند نابینای هاشم که در مدرسه نابینایان تحصیل میکند برای گذراندن تعطیلات به خانه بازمیگردد. هاشم که پس از مرگ همسر خود با مادرش زندگی میکند، تصمیم به ازدواج مجدد میگیرد. برای همین محمد را به کارگاه نجاری میفرستد. مادر هاشم که به نشان اعتراض در مقابل این اقدام خانه را ترک کرده بود به علت بیماری مجبور به بازگشت میشود و سرانجام در بستر بیماری از دنیا میرود. هاشم که با مرگ مادر خود و شنیدن جواب منفی از نامزدش بیش از همیشه احساس تنهایی میکند به سراغ محمد میرود و او را به خانه بازمیگرداند ولی محمد در میانه راه بر اثر شکسته شدن پل به داخل رودخانه میافتد وهاشم نیز برای نجات محمد خود را به داخل رودخانه میاندازد. اما خود نیز گرفتار میشود. پس از به هوش آمدن با پیکر بی جان فرزندش مواجه میشود. هاشم که پس از مرگ همسر و مادرش فرزند کوچک خود را نیز از دست رفته میبیند او را در آغوش میگیرد و محمد هم در آغوش پدر جانی دوباره پیدا میکند.
فیلم مشخصا در باره معضلات یک نوجوان نابیناست که احساس میکند کسی او را دوست ندارد و در عین نابینایی ارتباط قوی با طبیعت و رنگها دارد.
بچههای ابدی، پوران درخشند، ۱۳۸۵
پوران درخشنده سالها بعد از پرنده کوچک خوشبختی و رابطه، در «بچههای ابدی» یک بار دیگر سراغ افرادی میرود که دچار معلولیت هستند و این بار یک فرد سندرم دان را در فیلم دارد. ایمان که برادری مبتلا به سندروم دان دارد و به شدت به او وابسته است، در آستانه ازدواج قرار میگیرد. فیلم داستان تلاش ایمان برای ساختن وضعیت مناسبی برای برادرش، قبل از ازدواجش است. بچههای ابدی کوشش میکند از تکرار اسمهای تحقیرکننده برای این اختلال ذهنی پرهیز کند و به مخاطبش تفهیم میکند این افراد هم مثل هر کس دیگری نیازهای عاطفی دارند و توانبخشی میتواند به آنها کمک کند تا سازگاری بیشتری با محیط نشان دهند.
اینجا بدون من، بهرام توکلی، ۱۳۹۰
نگار جواهریان در اینجا بدون من نقش دختری را بازی میکند که معلولیت دارد و این معلولیت او را خانهنشین کرده است. مادرش با بازی فاطمه معتمدآریا تمام سعیاش را میکند که نقصهای او را بپوشاند و همسری برای او پیدا کند. وقتی برادرش (صابر ابر) با دوستش رضا (پارسا پیروزفر) به خانه میآید مادر فرصتی پیدا میکند تا او را بیشتر با دخترش آشنا کند، اما در نهایت ضربه بزرگی به او میزند. فیلم اقتباسی است از نمایشنامه «باغ وحش شیشهای» تنسی ویلیامز با تغییرات زیاد و مضمون آن رویاهای از دست رفته آدمی است و نه نمایش مشکلات افرادی که با معلولیت مواجهند. هرچند معلولیت شخصیت دختر، به ناتوانی و خانه نشینی و فرمانبری اش دامن زده است.
حوض نقاشی، مازیار میری، ۱۳۹۱
مسئله فیلم به شکل مستقیم مصائب آدمهایی است که با معلولیت روبهرو هستند. فیلم داستان زن و شوهری با بازی شهاب حسینی و نگار جواهریان است که هر دو دچار معلولیتند، اما پسری دارند که کاملا سالم است. او خواستههایی از پدر و مادرش دارد که سایر بچهها از پدر و مادرهایشان در شرایط عادی دارند. همین باعث میشود او از خانه فرار کند و پیش دوستش بماند.
بی صدا حلزون، بهرنگ دزفولیزاده، ۱۳۹۸
فیلم در باره افراد کم شنواست که مشکل تکلم هم دارند. الهام با بازی هانیه توسلی مادر کم شنوایی است که میخواهد تنها فرزندش شنوا شود. پدر(محسن کیایی) که کاملا ناشنواست مخالف عمل کاشت حلزون اوست و میخواهد پسرش مثل خودش ناشنوا باقی بماند. فیلم شرح ماجراهای مادر برای عمل پیوند حلزون گوش پسرش است و در این میان مشکلاتش برای برقراری ارتباط با دیگران و پیدا کرن شغل هم مطرح میشود.