هجدهمین دوره جشنواره سینماحقیقت به پایان رسید. طبیعی است که برای داوری درباره کم‌وکیف هر جشنواره‌ای باید اغلب آثارش را دید، کیفیت‌شان را سنجید و به مؤلفه‌های مشابه یا منحصربه‌فرد هرکدام که به کلیت جشنواره شکل می‌دهد اندیشید.

همشهری آنلاین: به‌شخصه فرصت اینکه تمام آثار جشنواره را به تماشا بنشینم نداشتم، اما موفق به تماشای مستندهایی همچون «کابین»، «رؤیاباف و قاضی»، «آسانسور»، «رخ»، «تفسیر و تفنگ» و «گیله‌پیرمرد» شدم که از این میان حداقل اسم سه‌تای‌شان بارزتر از بقیه مستندهایی بود که دیدم و ندیدم. در گزارشی که روز شنبه ۲۴ آذر در این صفحه منتشر شد، درباره ۳ مستند جشنواره نوشتم. اینجا قصد بازگویی همان حرف‌ها را ندارم و فقط به این نکته بسنده می‌کنم که در جشنواره امسال چیزی که در اغلب مستندها بسیار جلب توجه می‌کرد، مداخله مفرط فیلمساز بود. این مداخله در مستندهایی که من دیدم به قدری زیاد بود که این تردید را به وجود می‌آورد که آیا با واقعیت مستند مواجه‌ایم یا واقعیت دراماتیک. واقعیت مستند کاملا از دست‌کاری بری نیست، اما اصرار اغلب مستندها، مخصوصا مستندهای شخصیت‌محور، به ارائه ساختار سه‌پرده‌ای در قالبِ زمینه‌چینی، کشمکش فزاینده، و حل‌وفصل نهایی به مستندها فرم مشابهی داده بود.

تبعید مستند به جهان سینمای داستانی

مستندهای مشاهده‌ای «کابین»، «رؤیاباف و قاضی» و «آسانسور»، به واسطه مداخله فیلمساز، مهم‌ترین ظرفیت این شیوه مستندسازی یعنی ثبت واقعیت روزمره را ــ که حسی از دستکاری‌نشدگی و رئالیسم دارد ــ از دست داده‌اند. بد نیست اشاره کنم که به مستند مشاهده‌ای شیوه «مگس روی دیوار» هم می‌گویند که تعبیر خوبی برای درک رویکرد این نوع مستندسازی است. در مورد مستند توضیحیِ «تفسیر و تفنگ» هم مشکل اصلی، جز ارائه کلیشه ای روایت که حس‌وحال حل یک پرونده پلیسی را القا می‌کند، نداشتن آنتی‌تز در برابر تز مستند بود. مستند «رخ» که ترکیبی از چند شیوه را به کار گرفته بود از مستندهای دیگر بیشتر به مرزهای مستند آلترناتیو نزدیک شده بود، اما در نهایت فرم آن بیش از اینکه ملهم از ذهن یا آثار هنرمندی چون علی‌اکبر صادقی باشد، منتج از خواست مستندساز برای خلق فرمی تودرتو بود که به کمال نرسیدن این شیوه، رد پای او را در جای‌جای اثر پررنگ‌تر می‌کرد. مستند «گیله‌پیرمرد» هم آنقدر آشفته بود که مدام یادآوری می‌کرد کار از دست مستندساز خارج شده و غیابش از حضور سوژه‌اش، یعنی اردشیر کاظمی، بیشتر به چشم می‌آمد. در این مستندها تمایل افراطی به داستان‌گویی قابلیت‌های خود مدیوم مستند را منهدم کرده و در تحلیل نهایی سینمای مستند را به تبعید در جهان سینمای داستانی ‌فرستاده بود.

تحقیق خاص مدیوم مستند

موضوع دیگری که درباره مستندهای حقیقت بسیار جلب توجه می‌کرد حذف مرحله تحقیق و پژوهش بود. تقریبا جز «رخ» و «تفسیر و تفنگ» که هر کدام بنا بر نیازشان مرحله تحقیق و پژوهش را پشت سر گذاشته بودند، مستندهای دیگر بیشتر به ثبت و ضبط واکنش آدم‌ها در برابر دوربین گرایش داشتند. در این فیلم‌ها اتفاقی که جلوی دوربین می‌افتد، جای تحقیق و پژوهش نشسته و همین امر باعث شده که مستندها پر از لحظه‌های عاطفی باشند که از لایه‌های دیگر ازجمله لایه انتقادی عاری‌اند. اتفاقی که در اغلب مستندهای جشنواره برای یک فرد یا چند نفر می‌افتد، چنان وابسته به آن سوژه خاص است که عملا ظرفیتش را برای دلالت بر وضعیتی کلی‌تر از دست می‌دهد. اگر فیلمساز دورنمایی وسیع‌تر و شناختی عمیق‌تر از سوژه‌اش داشت، چه بسا بهتر می‌توانست ابعاد دیگری از سوژه را بررسی کند، به شرط آنکه کمی از وسوسه داستان‌گویی و سرگرم کردن تماشاگر با داستان و شخصیت‌پردازی داستان‌گویانه دست می‌کشید. تحقیق و پژوهش خاص مستند به قابلیت‌های بصری اطلاعات و مصداق‌ها توجه نشان می‌دهد. مستندی که عمده اطلاعاتش از زبان راوی یا از خلال حرف‌های شخصیت‌ها بیان شود و نسبتی با بیان‌گری بصری نداشته باشد، باید از خودش بپرسد چرا این مدیوم را برای کار انتخاب کرده است؟ در این وضع، آیا استفاده از پادکست یا مقاله برای گفتن از سوژه‌ای که ارتباطی مستقیم با عناصر بصری ندارد بهتر نیست؟ این سوالی است که هر مستندسازی قبل از شروع کار باید به آن جواب دهد.

منبع: همشهری آنلاین