تاریخ انتشار: ۱ مهر ۱۳۸۸ - ۱۱:۱۵

علی نواب: امروزه در نظام سرمایه‌داری و مبتنی بر ثروت، دیگر این سؤال مطرح نیست که «علم بهتر است یا ثروت؟»

 بلکه هدف در اینگونه جوامع ثروت است. تمامی علوم صرفا به این جهت به آنها توجه می‌شود که ثروت ایجاد کنند؛ یعنی  فرصت نمود علم در گرو این است که «آیا توجیه اقتصادی دارد یا خیر؟»

اصالت علم آن زمان است که در خدمت بشریت باشد؛ یعنی علم یک بعد بیشتر ندارد و آن فقط خدمت به بشریت و تعالی انسان است و امرار معاش برای کسی که معلم است یا آشنا به علم، جزو ابعاد علم به‌حساب نمی‌آید، گرچه جزو خصوصیاتش و متعلقات آن محسوب می‌شود. در هر صورت علم یک بعد بیشتر ندارد و تا زمانی که در این صراط مستقیم قرار دارد نامش علم خواهد بود و نباید نسبت علم به ثروت، وابستگی به ثروت باشد و نباید علم صرفا وسیله‌ای برای ایجاد ثروت تلقی شود. این نگاه دنیوی و لذت‌بخش ماست که ثروت را از علم برتر می‌نماید و حال آنکه نسبت ثروت به علم مثل دنیا به آخرت یا مثل سود و ارزش است.

سود عبارت است از آن چیزهایی که نفعی برای رفع نیازمان دارد (نیاز مادی)، به آن وقعی می‌نهیم و برایش اهمیت قائل می‌شویم و نه به اعتبار و حرمت خود آن چیز (شاید بتوان گفت که ثروت حرمت و ارزش ندارد)؛ اما ارزش، مجموعه چیزهایی است که نه‌فقط به خاطر منفعتی که به ما می‌رساند به آن اهمیت می‌دهیم بلکه به خاطر قداست و حرمت خود آن موضوع به سراغش می‌رویم. گاه در برابر انتخاب این دو قرار می‌گیریم و به‌ناچار یکی را باید فدای دیگری کنیم. این حقیقت بر همگان آشکار است که علم می‌تواند ثروت ایجاد کند.

البته ثروت می‌تواند به توسعه علم کمک کند ولی این خاصیت اکتسابی است؛ اما علم در وجود خود، خاصیت‌های بالقوه فراوانی دارد که یکی از آنها تولید ثروت است و باید گفت که این کوچک‌ترین خاصیت آن است و تنها در وسایل بشر، علم است که می‌تواند از دایره محدوده زندگی خالقش وسعت وجودی بیشتری داشته باشد و این در ثروت وجود ندارد؛ مثل انسان که تنها موجودی است که می‌تواند وجودش را از دایره محدود زندگی‌‌اش وسعت بیشتری ببخشد.

مسئله دیگر این است که آیا یک کار شبیه به علم و سودآور غیرانسانی علم محسوب می‌شود یا خیر؟ پاسخ این پرسش در این است که اگر در قالب تعریف علم قرار بگیرد مشخص می‌شود که علم است یا خیر؛ یعنی اینکه آیا در خدمت به خلق و کمک به تعالی انسان است یا در خدمت تباهی انسان؟

پس می‌توان استنباط کرد که علم می‌تواند همه‌چیز را بسازد (حتی ثروت) و با این توصیف رابطه‌‌اش این می‌شود که علم می‌تواند خالق ثروت باشد و دیگر نمی‌توان خالق را با مخلوق مقایسه کرد و گفت که آیا علم بهتر است یا ثروت.