این کتاب توسط «جین سیسون» و با استفاده از گفتههای نجوی (51 ساله) همسر اول بنلادن و دختر خاله وی که در سوریه زندگی میکرده و مادر 11 فرزند از فرزندان بنلادن است و همچنین از گفتههای عمر، فرزند چهارم بنلادن که همسری بریتانیایی به نام «زینه» دارد، نوشته شده است.
بخشهایی از این کتاب را رسانههای عربی از جمله روزنامه الحیات چاپ لندن منتشر کردهاند. نجوی که 51 سال دارد، از شایعات و اظهارات بیاساس فراوان در مورد خودش، بنلادن و زندگی خصوصی آنها ابراز نارضایتی میکند و اصرار دارد که خیلی از مطالبی که اکنون در رسانهها و مطبوعات وجود دارد، عاری از صحت هستند.
وی در این مورد اضافه میکند که در سال 1979 به همراه همسرش به ایالات متحده سفر میکند و سپس در شهر «اندیانا پولیس» مستقر میشوند و از آنجا از وی جدا شده و به شهر لسآنجلس میرود. نجوی تاکید میکند که اسامه بنلادن برخلاف شایعات موجود از سلامتی جسمی خوبی برخوردار است و نارسایی کلیه وی و احتیاج وی به شستوشوی دائمی کلیه صحت ندارد. به گفته او، بنلادن تنها یک بار از سنگ کلیه دچار ناراحتی شده بود و هر از گاهی علائم مالاریا که در زمان جنگ با ارتش شوروی در افغانستان به آن مبتلا شده بود، در وی دوباره ظاهر میشود.
عمر، فرزند چهارم بنلادن میافزاید، این امر صحت ندارد که ملا عمر و اسامه بنلادن با یکدیگر هماهنگ بوده و روابط خوبی داشته باشند؛ بهنحوی که ملا عمر از بنلادن دعوت کرده باشد که بعد از تبعید از سودان، وارد افغانستان شود؛ بلکه اسامه بنلادن همواره از این امر نگران بود که ملا عمر از فعالیتهای فرامرزی وی در افغانستان ناراضی باشد و عملا هم این طور شد که بعد از منفجر شدن سفارتخانههای آمریکا در نایروبی و دارالسلام در سال 1998 ملا عمر نزد وی آمده و از وی خواسته که این کشور را ترک کند.
با این حال بنلادن شخصیت لطیفی نیز دارد و در سودان خیلی از اوقات فراغت خود را با کاشت گل و رسیدگی به کشتزارهای ذرت پر میکرد. با وجود اینکه از نمادهای تمدن متنفر بود، ولی به نمادهای قدرت علاقه زیادی داشت و بهویژه از ماشینهای قوی و به روز خوشش میآمد. او گاهی یک روز با ماشین به صحرا میرفت و بعد از مدتی پیاده میشد و در مسافتهای بسیار طولانی پیادهروی میکرد.
نجوی خود در سوریه بزرگ شده و در آنجا زندگی مرفهی داشت. وی برای نخستین بار در 7 سالگی با اسامه بنلادن دیدار میکند و بعدها روابط خانوادگی ادامه مییابد تا اینکه با او ازدواج میکند.
اسامه بنلادن در سفر خود به ایالات متحده به دیدار مرشد خود عبدالله عزام میشتابد و تحتتأثیر اندیشههای سیاسی وی ابتدا به پاکستان و سپس به افغانستان میرود تا به نبرد با نیروهای اشغالگر شوروی سابق بپردازد. وقتی از این سفر باز میگردد، داستانهای بسیاری در مورد نبردها و درگیریها با نیروهای ارتش سرخ شوروی را برای فرزندان و بستگان خود نقل میکند. وی دوست داشت فرزندانش با شرایط نبرد بزرگ شوند و در نتیجه فرزندانش با کوچکترین اشتباه مجازات میشدند.
یک شب اسامه بنلادن، خانوادهاش را به صحرایی در سودان میبرد و بعد از دور شدن از مناطق مسکونی، منطقه بسیار سوت و کوری را انتخاب میکند و از فرزندانش میخواهد که چالههایی حفر کرده و خود را در آن خاک کنند؛ زیرا بهزودی جنگ بزرگی در پیش است و باید خود را برای آن آماده نمود.
عمر تعریف میکند، از آنجا که پدرش قدرت محاسبه زیادی داشت، افرادی ماشین حساب میآوردند تا با آن رقابت کند؛ ولی پدرم جواب این محاسبات را سریعتر از ماشینحساب به دست میآورد.