4سال شاید زمان مناسبی برای بررسی تأثیرات مثبت و منفی مدیریت هر وزیری در حوزه کاریاش باشد، اما در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که به هنر و حوزه فرهنگ نظر دارد، 4سال فقط مقطع اندکی از یک برنامه درازمدت باید قلمداد شود، چراکه حداقل یک قرن لازم است تا انسانهای پرورشیافته در فضایی فرهنگی مستعد و پربار شوند و در دوران 4سال به سختی میتوان بهنتایج سریع یا بهاصطلاح روز «زودبازدهی» در فرهنگی شدن انسانها دست یافت؛ با این حال در بحث مدیریت فرهنگی یک روز کافی است تا با تفکر غلط و اجرای نامناسب یک برنامه، حاصل صدها سال جریان متداوم فرهنگی را متوقف و حتی نابود کرد. کتابخانه نیشابور در مدت 7قرن کامل و در یک روز به تل خاکستری بدست مغولان تبدیل شد.
بنابراین آنچه در این گزارش تحلیلی مدنظر قرار میگیرد، میزان کمی فعالیتهای صفار هرندی بهعنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در 4سال مدیریت در این وزارتخانه در حوزه هنرهای تجسمی نیست؛ چرا که در حوزه علوم انسانی نه با کمیت که با کیفیت یا همان ویژگیهای درونی انسانها سر و کار داریم؛ بهخصوص در کشور ما که بیشتر داعیه تأکید و تمرکز بر امور فرهنگی داریم.
پس با نگاه کیفی به تحلیل وزارت ارشاد در دولت نهم میپردازیم تا ببینیم مدیران ارشد این وزارتخانه چه برنامه و سیاستهایی داشتهاند، تا مقوله فرهنگ و هنر را در ایران بسترسازی کرده و فضایی برای رشد انسانهای فرهنگی – هنری ایجاد کنند تا حتی اگر بنا به حادثه، سانحه یا جهالتی کتابخانهای آتش گرفت، خالقان، هنرمندان و نویسندگان ایندیار، پرشورتر از قبل کار فرهنگی کنند تا شکافی در تداوم فرهنگی ایرانزمین بهوجود نیاید.
جواد علیزاده، کاریکاتوریست و عضو شورای سیاستگذاری دوسالانه کاریکاتور تهران در پاسخ به این سؤال که« با وجود بیینال قدرتمند کاریکاتور تهران، وضعیت این هنر مثبت ارزیابی میشود؟» میگوید: «ممکن است وضعیت هنر کاریکاتور از باقی هنرها بهتر باشد، اما وضعیت کاریکاتوریستها از همه هنرمندان هنرهای تجسمی بدتر است! چراکه این گروه از هنرمندان نمیتوانند از این طریق امرار معاش کنند و اموراتشان را بگذرانند و بعد از اینهمه سال، نتوانستهاند حقوق صنفیشان را تأمین کنند و یک انجمن صنفی برای کاریکاتوریستها تشکیل دهند؛ اتفاقی که نه در دولتهای پیشین محقق شد و نه در 4سال گذشته».
وی درخصوص وضعیت کاری کاریکاتوریستها میگوید:«شرایط کاری هنر کاریکاتور را باید نسبی نگاه کرد چرا که به عقیده من کاریکاتوریست حرفهای تحت هر شرایطی، هرچند هم که سخت باشد، دید انتقادآمیزش را مطرح میکند. بهعنوان مثال، نمیتواند از برخی چهرههای سیاسی کاریکاتور بکشد، اما میتواند خطمشی و عملکرد آنها را به نقد بکشد. در مجموع در کنار همه کمتحملیهایی که درباره کاریکاتور در جامعه ما وجود دارد، کمتجربگی کاریکاتوریستها هم بوده که این فضای سوءظن را ایجاد کرده و این گروه از هنرمندان، یا دشمن عده بخصوصی هستند یا بهدنبال انتقامگیری شخصی هستند!»
در نقاشی، پرونده پرباری نداریم
فروش تابلوهای نقاشی در 4سال گذشته رشد نجومی داشته که این امر به چند نکته برمیگردد؛ اول شروع حراج کریستی در دوبی که بهنوعی در مجاورت ایران، بزرگترین حراج هنری در زمینه نقاشی بهوجود آمد و بازار عرضه و تقاضای مناسبی برای آثار نقاشی ایران مهیا شد.بنابراین نکته دوم یعنی استقبال هنرمندان از فروش آثارشان، تنها جنبه اقتصادی نداشته بلکه به معرفی هویت فردی هنرمندان برمیگردد.
برنامههای ضعیف وزارت ارشاد در حوزه هنرهای تجسمی و عدم حمایت از امضای نقاشان منجر به آن شده که هنرمند در بازار هنری، هویت خود را عرضه میکند نه اثر هنریاش؛ بیدلیل نیست که بیش از آنکه آثار هنرمندان جوان در کریستی فروخته شود، امضاهای آشنا به شهرت و ثروت مضاعف رسیدند. معصومه مظفری، رئیس سابق انجمن نقاشان ایران میگوید: «موزه هنرهای معاصر و بهتبع آن، مرکز هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در 4سال گذشته، 4بار تغییر و تعویض مدیر داشته است. اما این بهمعنای تغییر یا اتفاق خاصی در حوزه هنرهای تجسمی نبوده است. در دوره همه این مدیرها، سیستم تعریفشدهای نداشتهایم که ضوابط مشخص و معینی داشته باشد. بلکه شیوه مدیریت براساس نظرات افراد و بهصورت جزئی تغییر میکرد.
از سوی دیگر، در 4سال گذشته، اگرچه نمایشگاه و بیینالهای متعددی داشتهایم اما تعداد نمایشگاههای خارجی کم شده و در واقع همان تعداد کم نیز از طریق کانالهای خصوصی برگزار شده است؛ در حالیکه قبلا هنرمندان و گالریداران، از طریق موزه در نمایشگاهها و اتفاقات هنری دیگر شرکت میکردند. بیمناسبت نیست از حادثه کشف بیش از 260 اثر هنری نیمقرن اخیر در انباری وزارت صنایع هم ذکری به میان آوریم. اینکه این تابلوهای نفیس و ارزشمند نقاشان معاصر همچون سپهری، ممیز، پیلآرام و... چگونه جمعآوری شدند.
اما اینکه چرا پس از 30سال که از آنها خبری نبود و یا چطور میخواستند آنها را به مزایده بگذارند و طی چه فرایند این اقدام غیرفرهنگی افشاگری شد، فعلا موضوع بحث ما نیست؛ موضوع آن است که این همه تابلو ناگهان از آسمان به دامان وزارت ارشاد افتاد؛ اما آنها چه کردند؟ هیچ؛ واقعا هیچ. نه بهانه تأسیس گالری ملی عملی شد و نه حتی یک نمایشگاه بزرگ و تأثیرگذار به بار نشست. فقط از انباری به انبار دیگر رفت. در واقع وزارت ارشاد در این ارتباط با ثروتها و توانمندیهای به میراث رسیده، حرکت قابلتوجهی نکرد.
گرافیست، استقلال هنری ندارد
در بحث گرافیک بهعنوان پرمخاطبترین شاخه هنرهای تجسمی، بهنظر قباد شیوا، هنرمندان بیش از مدیران مورد انتقاد هستند.قباد شیوا، بیش از هرچیز دیگری هنرمندان و گرافیستها را مقصر وضعیت بد گرافیک میداند و میگوید: «گرافیک، یک هنر مردمی است و با دولت کاری ندارد؛ تنها کاری که هنرمندان باید بکنند این است که از پولی که دولت در اختیار آنها و در جهت برگزاری رویدادهای هنری قرار میدهد، بهخوبی استفاده کنند. هنرمندان باید در همه جریانات هنری شرکت و در آن دخالت کنند تا به هنر گرافیک، جهتگیری درستی دهند. به این ترتیب، نقش هنرمندان بسیار مهمتر و اساسیتر از نقش مدیران دولتی و وزارت ارشاد است.»
ضعف هنر مجسمهسازی، ناشی از نگاه مسئولان
حمید شانس، عضو انجمن مجسمهسازان، تمام مشکلات ضعف در حوزه حجم و مجسمه را ناشی از نگاه مسئولان میداند و میگوید: «منتقدان همیشه در بررسی وضعیت کیفی و کمی فعالیتهای مجسمهسازی در طول یک یا 4سال دچار ابهام میشوند چون جایگاه و ضرورت هنر در جامعه ما تعریف نشده و مسئولان از آن اطلاع کافی ندارند. متأسفانه، این معضل نه تنها در 4سال گذشته که در دولتهای پیشین هم وجود داشت.
هنر در طول سالیان، مسیری طولانی را طی کرده تا یک جایگاه تثبیت شده اجتماعی پیدا کرده و به عاملی برای رشد فردی، کسب اعتبار و فردگرایی در جهت تعالی انسانها تبدیل شود اما در جامعه ما کارکرد واقعی هنر درک نشده و متأسفانه داشتن مدارک بالا از سوی مسئولان هم کمکی به درک این موضوع نکرده است، معضلی که ضربه عمیقی به پیکره اجتماع و فرهنگ کشور وارد میکند. چرا که مجسمهسازی، ساختارهای عاطفی و روابط بین انسانها را شکل میدهد و کمبود عرضه این هنر، بخشی از احساسات انسانی را عقیم میگذارد. همانطور که ساختار شهرها، خانهها و مدارس ما، خالی از هرگونه هویت بصری و فضای خلاقانه هستند و بهجای بزرگ منشی، روحهای ضعیف و تنها را رشد میدهند.»
وی ادامه میدهد: «جریان مجسمهسازی در کشور ما بالنده و بزرگ است و به سیاستگذاریهای کلان و اعتبارات کلانتر نیاز دارد. تمام مدیران و مسئولان حوزه هنرهای تجسمی، نهتنها در 4سال گذشته که طی 30سال اخیر حسن نیت داشتهاند و همه همکاریها و تلاشهای لازم را انجام دادهاند تا جاییکه اینها به تنهایی کافی نیست بلکه بحثهای جدیتر و عمیقتری همچون درک درست از نیازها و ضرورتهاست که حجم و مجسمهسازی را از حقارت و بیاعتباری خارج میکند؛ اتفاقی که هنوز و بعد از سالها نهتنها در کشور محقق نشده و هیچ مدیر و مسئولی این هنر را بهگونهای ندیده که قابلیتهای آن را بالا ببرد و از آن، بهعنوان عاملی برای زایایی اجتماع استفاده کند بلکه آن را یک یا دو اکسپو یا جشنواره فرض کردهاند که فقط باید برگزار شود.»
سردرگمی هنرمندان
در مقابل انجمن نقاشان با سابقه تأسیس بیش از 2دهه، عکاسان بالاخره توانستند به آرزوی چندین ساله خود جامه عمل بپوشانند و انجمن خود را تأسیس کنند. البته از همان ابتدا با اعمال سلیقه مدیریتی در برگزاری دوسالانه خود آشنا شدند.
اسماعیل عباسی، عضو انجمن -تازه تأسیس - صنفی عکاسان ایران میگوید: «مهمترین مسئله برای عکاسان، جلوگیری از اعمال سلایق و نظرات شخصی در برگزاری دوسالانه عکاسی است. به هرحال، همه ما با خط قرمزها و چارچوبهایی که باید رعایت شوند، آشنا هستیم ولی کتاب دوسالانه نهم بهدلیل اعمال نظرهای مدیر موزه آن زمان منتشر نشد. البته آن عکسها هیچ ایرادی نداشتند ولی مدیران، عکسها را تفسیر میکنند و ما عمیقا میخواهیم این محدودیتهای سلیقهای برداشته شود. زمانی که انجمن عکاسان فعال شود، مطمئنا این حساسیتهای فردی هم کمرنگ میشود چراکه یک جمع هزارنفره نظر میدهد و تصمیم میگیرد، نه یک نفر؛ بهعلاوه، بحث قوانین و مسائل اقتصادی هنر، دو مطالبه عمده عکاسان و حتی هنرمندان ایران است که تاکنون به آن هیچ توجهی نشده است.»
بیاعتمادی میان هنرمندان و مسئولان
کیانوش غریبپور، عضو انجمن تصویرگران کتاب کودک و نوجوان و دبیر جشنوارههای تصویرگری نیز میگوید: «طبیعی است که هنرمندان بهطور ناخودآگاه، بهدلیل ضعف اقتصادی هنر و عدممدیریت بنیانهای اصلی حرفهای هنر، از دولت متوقع باشند. البته بخشی از این اتفاق، حق هنرمندان است چراکه دولت وظیفه دارد شرایط عادلانه و مناسبی برای همه شهروندانش که هنرمندان تجسمی هم جزو آنها هستند، فراهم کند. به این معنا که هنرمندان بتوانند به واسطه کار حرفهایشان امرار معاش کرده و زندگی روزانهشان را تأمین کنند، در حالیکه اصلا اینطور نبوده و به دلایل مختلف که یکی از این دلایل در مدیریت هنری کشور باید ریشهیابی شود، این وضعیت در دولت نهم تشدید شده است.
یکی از این دلایل این بوده که دولت همواره عقیده داشته است که ادامه فعالیت مدیران فرهنگی باید مورد بازنگری قرار بگیرد و به این ترتیب، مدیران سازمانی و میانی – حتی آنها که تجربیات اداری داشتهاند – هم بهتدریج حذف شدند یا به مسئولیت آنها با دیده تردید نگاه شد و این یعنی، شروع همهچیز از صفر، بهعلاوه، تغییر مداوم در ترکیب مدیریت فرهنگی کشور، بیاعتمادی به جریانها و انجمنهای هنری مستقل را دامن زد.»
سخن آخر
در پایان میتوان به یک نتیجه کلی از 4سال مدیریت فرهنگی در وزارت ارشاد رسید و آن تأکید بر نگاه کمی یا بهاصطلاح «مهندسی» است؛ یعنی آنکه به حصول یا خروجی فرایند آفرینش بیش از تدارک فضای هنری و خلاقانه اهمیت میدهند و تمام توان و سرمایه وزارتخانه را صرف عرضه محصولات فرهنگی و هنری کرده و براساس میزان کمی این تولیدات، خواهان بررسی و نقد فعالیت چهارساله خود هستند.
اما آیا میتوان در کارنامه 4سال اخیر چنین عناوینی را یافت؟ عناوینی همچون گسترش فضای فرهنگی در میان جوانان، اعتماد به هنرمندان در خلق آثار هنری، ایجاد امنیت شغلی و تأمین حداقل هزینه معیشتی آنان، حضور هنرمندان در عرصههای کلان تصمیمگیری و سیاستگذاری، کشف هنرمندان مستعد و تازهکار و حمایت از هنرمندان پیشکسوت و دور از جریانهای روز عرصه هنری، اعطای بورسیه به جوانان و مهمتر از همه خصوصیسازی در عرصه فرهنگ و هنر؛ بهطوری که دولت خود را نه فرمانده فرهنگی کشور که خدمتگزار آن بداند و هنرمندان خود متولی فعالیت خود بوده و فارغ از هر مهندسیسازی به سمت فرهنگی شدن فضای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برنامهریزی و فعالیت کنند.