اما کمتر ایرانی شیعهای وجود دارد که نداند چه شاهها که گدایی این حرم، افتخار شاه نشینیشان بوده است. یاد ابونواس، شاعر بزرگ عصر عباسی میافتیم که در مدیحه معروفش درباره حضرت میگوید از من پرسیدند تو با این همه بلاغت و شیرین سخنی چرا دهان از مدح رضا(ع) فروبستهای؟ و چنین خطاب به خود که نه بلکه به تمام ادیبان پس و پیش از خود جواب میدهد: «قلت لا اهتدی لمدح امام /کان جبریل فادما لابیه؛ من را توانایی مدحت آن امامی نیست که جبریل خدمتگزار پدرش بوده است».
گفتیم که سادگی ما ایرانیان او را شاه خراسان میشناسد و چه کنند واژهها که لکنت میگیرند در مدح آفتاب خاوری سرزمین مادریشان. حتی وقتی مثل جامی بزرگ نیز سلامی کنی که
سلام علی آل طه و یاسین
سلام علی آل خیر النبیین
سلام علی روضه حل فیها
امام یباهی به الملک والدین
امام به حق شاه مطلق که آمد
حریم درش قبلهگاه سلاطین
باز انگار چیزی کم دارند کلمهها برای از او گفتن؛ برای اویی که به قول قیصر فقید:
بوی توحید مشروط بر بودن توست
ای که آیات قرآن تو را میشناسند
اما باید یادمان باشد لکنت واژهها و لنگانی معرفت، هیچ دلی را به ساحل نمیرساند، که گردابهای هایل غفلت آنقدر در این شب هولناک بسیارند که چه بسا ترکستان میشود همان مقصد از مبدأ پسندیده ما.
آری، لنگانی معرفت هیچ دلی را به سامان نمیرساند و اینگونه میشود که به قول صفارزاده فقید:
غریب ما هستیم/ لطف شما /رسیدگی به غربت ماست.
شاید بیشگون باشد در قرین شدن تولدشان با هشتمین روز هشتمینماه هشتادو هشتمین سال قرن چهاردهم شمسی، از غریبی خودمان و واژههایمان بگوییم اما طمع است دیگر! نمیگذارد از او که شاه خراسان است، چیزی نخواهیم؛ خانه خوب، بچه خوب، ازدواج خوب، ماشین خوب، آقا پایم درد میکند، آقا دوستم فردا میمیرد، آقا دلم تنگ شده. آری شگون ندارد از غریبیمان حرف بزنیم آن هم پیش غریبالغربا، ببخشید...
2- هجرت حضرت علیبنموسیالرضا به سرزمین پارسی زبان ما جدای از اندوهگینیای که برای اهل بیت حضرت و علویان و وابستگان هاشمی ایشان داشت، برکتی سرشار برای ایرانیان دوستدار خاندان مینوی منش و علوی روش اهل الله داشت. این جستار اما به انگیزه میلاد حضرت در یازدهم ذیقعده سال 148هجری نظر دارد به یکی از انواع رهنمودهای علمی- اعتقادی حضرت در آن روز جامعه اسلامی.
اعتقاد به وحدت اسلامی و پرهیز از هرگونه مجادله متباین با وحدت مسلمین آن هم در روزگاری که بعد از شهادت حضرت موسیبنجعفر فرقههای متعددی در نفی نص امامت امامرضا(ع) اصرار داشتند، مسئله بسیار مهمی است که در سیره نظری و عملی حضرت میتوان به تماشا نشست؛ امری که در این جستار با موید آوردن حدیث سلسله الذهب کوشیده شده تا واشکافی شود.
حقیقت تلخی است اما درایت حضرت امیر(ع) در نامهای که در آن فرزند خود محمدبن حنیفه را سفارش به پیروی از برادران خویش(حسنین علیهما السلام) میکند گوشه چشمی دارد به تلخکامیهایی که بعد از شهادت حضرت اباعبدالله پیش میآید. آن هم نزد کسانی که خود را پیرو میدانستند، اما برای محمدبنحنیفه داستانها ساختند و افسانهها پرداختند و اینگونه میتوان گفت کیسانیه اولین فرقه میان مسلمانان شدند که کسی دیگر را برخلاف نص سفارش پیامبر و حضرت امیر، مهدی موعود و ناجی آخرالزمان دانستند.
این سنت نامیمون و البته خطرناک متاسفانه آنگونه که در کتابهای فرق و آثار تاریخ اندیشهنگاران و متکلمان مسلمان به جا مانده بعدتر در دوران هر کدام از ائمه به اشکال گوناگون بیشتر و بیشتر میشد تا اینکه در زمان حضرت جعفربن موسی به اوج خود رسید. به طوری که به تعبیر پروفسور مادلونگ (یکی از بزرگترین فرقهشناسان تمدن اسلامی) تا پایان سده دوم هجری شیعیان کوفه (به عنوان یکی از مهمترین مراکز شیعهنشین که پایگاهی مهم نیز برای شیعیان در دولت عباسی محسوب میشد) به چندین جناح رقیب منقسم شده بودند و به گونهای جدیتر امامیان پس از مرگ جعفر صادق(ع) به چندین گروه منقسم شد.این وضعیت که تفصیلش را میتوان در کتبی چون فرق الشیعه نوبختی و همینطور کتاب فرقههای اسلامی از پروفسور مادلونگ پی گرفت پس از شهادت حضرت موسیبن جعفر در سال183هجری در زندان بغداد با تاسف و شدت بیشتری ادامه پیدا کرد.
بعد از شهادت امام هفتم شیعه بهرغم آنچه ما به عنوان نص امامت علیبن موسیالرضا درمتون معتبر میبینیم باز گروههای بسیاری معترض به این امر برآمدند و هر گروه در پی منویات خویش راه را از شیعه امامیه جدا کردند و بعضا به مشکلآفرینی نیز دست یازیدند تا جایی که به تعبیر برخی از پژوهشگران معاصر میتوان گفت در تاریخ شیعه از هیچ کدام از ائمه به اندازه امام رضا، برادرانش به محاکم آن زمان که زیر نظر حکام جور عباسی اداره میشد شکایت نکردند و البته که این موضوع در تحلیل معناشناختی مسائل زندگی سیاسی امام رضا(ع)نقش مهمی دارد.
بعد از شهادت امام هفتم(ع) برخی از شیعه، شهادت ایشان را انکار کرده و میگفتند که ایشان به مثابه مهدی موعود باز خواهند گشت و امام رضا(ع) را به عنوان امام خویش نپذیرفتند. در میان ایشان اما گروهی با عنوان واقفه یا موسویه، امام رضا و امامان پس از ایشان را در زمان غیبت مهدی خویش (به زعم ایشان امام کاظم(ع) ) در شمار خلیفگان مهدی غایب میدانستند.گروهی دیگر میگفتند حضرت کاظم همان مهدی قائم است اما فوت کردهاند ولی در وقت قیامت باز خواهد گشت.
گروهی که اصحاب محمدبن بشیر کوفی بودند نیز اعتقاد به زندهبودن و قائم و پوشیده بودن حضرت داشتند و اینکه ایشان در وقت غیبت خود محمدبن بشیر را بر امت اسلامی خلیفه قرار دادهاند و... . این فرقهها (که گفته شد تفصیلشان باید در جایی دیگر پی گرفته شود) اکنون قرنهاست که از میان رفتهاند اما مطالعه اعتقاداتشان در زمانه حاضر میتواند تصویر روشنی از اوضاع مبهم روزگار حیات امام رضا(ع) به ما ارائه دهد.از طرف دیگر توجه به ورود فلسفه و اندیشه یونانی و هندی و بودایی از طریق متون ترجمهشده و مجادلهها و مناظرههای کلامی و الهیاتی درون فرقهای و برونفرقهای در روزگار مأمون عباسی، اوضاع تشتتآمیز تفکر اسلامی را در آن روزگار به خوبی آیینه است.
در متون آمده است که مأمون خود متکلمی بسیار زبردست بود و البته به خاطر قدرت داشتن سختگیر و متصلب، هر سهشنبه مجلس مناظرهای داشت با دانشمندان و متکلمان ادیان و مذاهب مختلف و البته این تنها گوشهای از وضعیت پیشگفته است. با این توجهات است که اوضاع آن روزگار جهان اسلام را باید در بستری بسیار ویژه و متفاوت از دیگر ائمه دید.حضرت رضا(ع) اگرچه از میان همه شرایط صعب این اوضاع از شکایت برادران و تهمت ایشان به غصب امامت و اموال پدر گرفته تا محاجه با دانشمندان، متکلمان ادیان و مذاهب دیگر و همکاری تنگاتنگ اجباری با عمال جوری چون دستگاه خلافت مأمون، سربلند بیرون آمدند، اما فهم روش و منش ایشان در مواجهههایشان با این مصائب است که استراتژی بسیار کارآمدی را برای پژوهشگران ترسیم میکند.
درباره مواجهه امام با برادران و پیروان منکر نص امامت ایشان و محاجه علمی با دیگران کتاب عیوناخبار الرضا از شیح عالیقدر صدوق و همینطور الارشاد شیخ مفید و جلد دوم اصول کافی از مجموعه چهارجلدی بهترین و موثقترین منابع به حساب میآیند اما در ادامه این جستار درنگی در حدیث سلسله الذهب میتواند خاتمهای مکمل و موید بر روش و منش خاص حضرت در موقعیتهای پیشگفته باشد.
چه ایشان در محاجه با برادران خود به کرات با دلجوییای وصفناشدنی سعی در رفع کدورتی که از حب جاه و دنیا و بعضا فریفتهشدن برادران توسط ایادی حکومت عباسی ناشی میشد داشتند و اگرچه در تمام محاکم محاجه با برادران و دیگر مدعیان کاذب امامت پیروز بودند اما تاریخ هیچ درشتی اخلاقی و رفتاریای از ایشان با شکست خوردگان این محاکم گزارش نمیدهد.
گو اینکه در بسیاری از موارد حضرت با پرداخت بدهیها و رفع کاستی زندگیهای ایشان به تدبیر روانشناختی مشکل آنها نیز میپرداخت . همینطور وحدت و انسجام شیعه بلکه مسلمانان که همواره مدنظر نگاه مدبر حضرت بود باعث میشد ایشان توانایی فائقآمدن بر مناظرات کلامی با پیروان دیگر نحلهها و ادیان را به عنوان وجه اصلی دستامد تلاش معرفتی خود بنمایاند و در این میان چه گواهیای زندهتر از تاریخ.
بعد از آنکه حضرت رضا به کراهت و البته در اجباری محض، حرکت به سمت خراسان را پذیرفت، باید گفت در انتقال حضرت رضا(ع) از مدینه به مرو تعیین مسیر به دستور مأمون و اجرای فرستادگان او بود. این مسیر که از مدینه به بصره و از طریق اهواز به فارس و سپس از میانبرهای کویری به خراسان و مرو ختم میشد بسیار بهتر از راه متداول دیگری مینمود که از مدینه به کوفه و بغداد و از آنجا به ری و قم و خراسان میرسید که در بین راه کانونهای اصلی شیعه امامیه در شهرهایی چون کوفه و قم بافت اصلی آنجا محسوب میشدند.
اما آنچه در طی این مسیر از پیش تعیینشده نیز اتفاق افتاد بسیار در نمایش ماهیت ضد طاغوتی حرکت امام نقش داشت؛ در این میان آنچه مدنظر تکمله یادشده یعنی نشانهشناسی حدیث (سلسلهالذهب) است اما در ورود یا خروج امام به یا از نیشابور است (تشتت و اضطراب اقوال تاریخی در منابع معتبر کهن، این لف و نشر را پدید آورده) حدیث سلسلهالذهب در اصطلاح حدیثی، خبری است که از فرط تکرار به تواتر رسیده و در منابع اولیه و قدیم و متأخر نیز به تکرار بسیار آمده است.
این روایت که از مهمترین گزارشات توقف حضرت در نیشابور توسط عبدالسلامابن صالح اباصلت هروی ضبط شده در منابعی چون عیون اخبار الرضای صدوق، بحارالانوار مجلسی، اصول کافی کلینی، امالی شیخ صدوق، کشفالغمه فی معرفهالائمه، اربلی و از متأخرین، حدیقهالشیعه مقدس اردبیلی و منتهیالامال شیخ عباس قمی و... قابل مطالعه بیشتر است.حدیث سلسلهالذهب بهمثابه خبری مسلسل از حضرت رضا(ع) تا پدران نامور خود تا رسول خدا(ص) همگی از راویانی از آلالله نقل شده و از همینرو سلسلهالذهب بهمعنای زنجیر درهم پیوستهای از طلا (کنایه از بینظیری و درجه یکبودن سلسه اسناد و راویان معصوم آن) منسوب شده است.
اما بنابر گزارش اباصلت هروی، حضرت آنگاه که در پی خروج از نیشابور بودند درحالیکه هودج حامل ایشان بر اسبی سیاه و سپید حمل میشد برخی از حافظان و محدثان مشهور آن زمان چون ابوزرعه، محمدبن اسلم طوسی، احمدبن حرث، اسحاقبن راهویه، حمدبن رافع و یحییبن یحیی با احترام بسیار پیشکجاوه حامل ایشان رسیدند و حضرت را مورد خطاب قرار دادند که ای بزرگوار بزرگزاده تو را به حق خاندان پاکنهادت حدیثی را برای ما بیان کن که از پدران و جد بزرگوار خویش شنیده باشی. این لحظه باشکوه در مقابل چشم مردمی که در مشایعت امام هستند، وقتی حضرت سرمبارک را از کجاوه خویش برای پاسخدادن به مخاطبان جویای حدیث بیرون میآورند، بسیار باشکوهتر میشود. شیخ صدوق در عیون اخبارالرضا اینگونه گزارش میدهد که:
«حضرت سر مبارک خود را از عماری بیرون کرد در حالی که بر سر آن حضرت ردایی از خزمنقش و نگارین قرار داشت و دورو مینمود و گیسوان بلند سلسهوارشان از دوسوی چهره پیدا شد». بیشک مردم مشایعتکننده هیجان تماشای چهره مبارک امامزمان خود را با اشک و هلهله همراه ساختند. امام اما پس از مکثی که جمعیت توسط برخی دعوت به سکوت شدند اینگونه فرمودند که (حدثنی ابی العبد الصالح موسیبنجعفر قال حدثنی ابی الصادق جعفربن محمد قال حدثنی ابیابوجعفر محمدبن علی باقر علومالانبیا قال حدثنی ابیعلیبن الحسین سید العابدین قال حدثنی سید شباب اهلالجنه الحسین بن علی قال حدثنی علیبنابیطالب(ع) قال سمعت رسولالله یقول سمعت جبرئیل(ع) یقول قالالله جل جلاله: منم خدایی که جز من خدایی نیست.
پس پرستش مراست و هر کس از شما با اخلاص تمام کلمه شهادت را (لاالهالاالله) بگوید وارد حصنامن من میشود و هر کس که داخل در قلعه و حصار مستحکم من شود از عذاب من درامان خواهند ماند. (کلمه لاالهالاالله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی) اینگونه شد که درس بزرگ توحید حضرت و اینکه کلمه تهلیل و شهادت به توحید یگانه کلید ورود به حصن امن الهی از طرف حضرت توصیف شد و نه هیچ چیز دیگری، مردمان مشایع و انبوه تماشا را بر موجی از لا (لای نفی هرگونه شرک) نشاند تا به اثبات حضرت او برسد. در شرایط متشتت سیاسی حضور حضرت در خراسان همانگونه که گفته شد هیچ چیز جز دعوت به کلمه توحید نمیتوانست وحدتی را که اکسیژن حیات آن زمانی جامعه اسلامی و نص امامت علوی بود تأمین کند و این عصاره پیام معرفتی حضرت است برای انسان جستوجوگر خورشید.
البته که در جنب این روایت ما از صدوق و برخی دیگر داریم که هنگام حرکت محمل، حضرت گفتند و به شروطها و انامن شروطها و شیخ صدوق در توضیح آن در «التوحید» نوشتهاند که از شروط قرارگرفتن در دژ امن توحید اقرار بر عینیت نص حضرترضا(ع) از جانب خداوند بر امامت است، اما میبینیم این اعتصام وحدتبخش حضرت در بخش اول سخنش است که حبلمتین مردمان روزگار خود خواهد شد. تأکید امام بر سلسله راویان حدیث که از خود ایشان گرفته تا رسولالله، پدر در پدر همه از آل الله و خاندان پاکی و آفتاب هستند نیز نشانه از معنایی دارد. این منظور که گویی تمام تلاش اسلام و راویان و قاریان به حقش اثبات کلمه توحید بوده و در لوای آن زیستن.
همینطور اینکه گویی درست در نیمه سده دوم هجری در حالی که حدود 140 سال از هجرت پیامبر برای رهایی از هرگونه شرک و کفری میگذرد حضرت رضا(ع) از نفی هرگونه طاغوت و شرک حرف میزند؛ شرکی که اینبار گویی زیر پوست جامعه اسلامی به حیات خود ادامه میدهد و حضرت تأکید میکند که از پدرش تا رسول خدا لب لباب اسلام اصیل یک چیز بیش نبوده است و آن فرودآوردن انسان در حصن امین توحید و نفی هر غیری بوده است.