آنها با کرایههای ارزان مسافران را در شرایطی نه چندان ایمن به این سو و آنسوی شهر میبرند. سرعت بالا و علاقه به ویراژ دادن در خیابانهای شهر را به عجله مسافران اضافه کنید نتیجهای جز ریسک بالا به دست نمیآید.
البته مسافربری آنها نیز جزء نبایدهای قانونی است که در حال حاضر چندان توجهی به آن نمیشود. به نظر میرسد رانندههای آژانسهای دوچرخ حتی فکر بارندگیها را کردهاند و برای مسافران چتر نیز کنار گذاشتهاند.
با وجود این و در نبود کلاه ایمنی اینچنین به نظر میرسد که خود مسافران نیز سراغ کلاه ایمنی را از موتورسواران نمیگیرند و همانطور که در تصویری که حسین تهرانی برای ما ارسال کرده مشاهده میکنید به یک چتر اکتفا میکنند. همین موضوع باعث میشود در زمان برخی تصادفها راننده به تخت بیمارستان و مسافر به بخش زیرزمین منتقل شود.
کمبود سرویس بهداشتی
هرچند در سالهای اخیر تلاشهای خوبی در جهت احداث سرویسهای بهداشتی در سطح شهر صورت گرفته است اما هنوز تعداد این سرویسها در مقایسه با جمعیت کافی نیست. برای مثال در برخی از مناطق شهر که تردد زیادی هم در آن انجام میشود و تراکم جمعیتی در آن زیاد است، سرویس بهداشتی وجود ندارد و مردم برای استفاده از سرویس بهداشتی دچار دردسر میشوند.
بهتر است در مورد احداث سرویس بهداشتی به خصوص در مناطقی که کمبود آن احساس میشود، اقدام شود تا مشکلات ناشی از این کمبود برای شهروندان از بین برود. علاوه بر این به بالاتر رفتن سطح بهداشت عمومی جامعه هم کمک میکند.
بیمهری پلهای عابر به سالمندان
هرچند جامعه ایرانی، جامعه جوانی است اما نباید این نکته موجب شود که از جمعیت قابل توجه سالمندانی که در کشور زندگی میکنند غافل شویم. این در حالی است که متاسفانه برخی از امکانات شهری برای استفاده سالمندان در نظر گرفته نشده است.
برای مثال پلهای عابر پیاده در اغلب نقاط شهر دارای پلههای زیادی هستند که عملا بالا رفتن سالمندان از آنها مقدور نیست و به همین دلیل سالمندان برای عبور از عرض خیابانها دچار مشکل میشوند.
این در حالی است که در برخی مناطق دیگر پلهای عابر مجهز به پلهبرقی هستند و به این ترتیب سالمندان هم میتوانند به راحتی از آنها استفاده کنند. خوب است تا در جهت تجهیز همه پلهای عابر به پله برقی اقدام شود تا امکان استفاده از آنها برای همه شهروندان وجود داشته باشد.
امان از بابا برقی
شب پیش کلی با بچه سر اینکه چرا باید لامپهای اضافی را خاموش کند بحث میکنی و یک طومار از دلیل و برهانهایی که خودت هم آنها را از رسانه ملی و بابا برقی یاد گرفتهای به خوردش میدهی تا مجاب شود. صبح زود هم به محض اینکه خورشید خانم از کنار پردهها به داخل خانه سرک کشید به کودک دلبند یادآوری میکنی راه بیفتد و شعله به شعله لامپها را خاموش کند.
اما به قول معروف چشمتان روز بد نبیند وقتی کودک کنجکاو وسط ظهر خواست برود مدرسه، که در راه یکی از هزاران تیرچراغ برق روشن وسط خیابان را میبیند، آن وقت است که باید کار و زندگی را بگذاری کنار و به رگبار سؤالهای منطقی وی درمورد اینکه اگر بابا برقی وقت خاموش کردن چراغها را ندارد چرا در تلویزیون این همه ما را سر کار میگذارد، جواب بدهی و از این پس هم خودت وظیفه خاموش کردن لامپهای اضافی را به عهده بگیری.