تاریخ انتشار: ۱۵ تیر ۱۳۸۵ - ۱۶:۳۲

جواد ابراهیمی : شما هر صبح که از خواب بیدار می شوید، زندگی جدیدی را شروع می کنید. قصد می کنید که کارهایی را انجام دهید، سرشار از انرژی هستید.

چندین کار را با موفقیت انجام می دهید. گاه نیز ممکن است خسته شوید زیرا که نتوانسته اید به همه آنچه که می خواستید برسید.گاه در برخورد با چنین مسائلی با خود گفته اید این درست نیست، این منصفانه نیست، چرا باید اینطور شود. شما باید بدانید که زندگی یک نوع بازی است. نباید انتظار داشته باشید که زندگی با شما همیشه منصفانه رفتار کند. هیچ دلیلی وجود ندارد که دنیا و قواعد آن منصفانه باشد. پذیرفتن این موضوع شما را از چراهای به وجود آمده جدا می کند و به این سمت سوق می دهد که مسئله یا مشکل ایجاد شده است. باید فکر کرد و به دنبال آن عمل نمود. این برای شما بهتر است. اگر خوب بیندیشید متوجه می شوید که این نوع فکر و برداشت بهتر است، چرا که شما را به سوی راهکار و حل مسئله هدایت می کند.

توجه و اندیشیدن به چراهای موجود در دنیا باعث سرگردانی و انفعال شما می شود. این را قبول کنید. چرا دوستم فوت کرد؟ چرا این حادثه روی داد؟ چرا؟ و چرا؟

فرض کنید که پدرتان مریض و خانواده دچار مشکل شده است. شاید شما با خود بگویید چرا اینطور شده است؟ چرا پدر باید حالا مریض می شد؟ توجه به چرای موجود شما را از واقعیت دور می کند. این اتفاق افتاده، شما باید کاری انجام دهید در غیر این صورت دچار مشکلات عمیق تری می شوید. چرا را رها کنید، به خود آیید و عمل نمایید. اگر واقعیت را بپذیرید با خود خواهید گفت که کاری است که شده است. با خونسردی وی را به پزشک برده و در صورت امکان قسمتی از مسئولیت های پدر را شما یا عضو دیگر خانواده انجام می دهید.

در دیگر مسائل زندگی نیز همین چراها باعث می شود که شما نتوانید کاری را انجام دهید. گاهی افراد به زندگی طوری نگاه می کنند که نباید اتفاقی در آن روی دهد که باعث ناراحتی آنها شود. این یک نگاه غیرمنطقی است.

دنیا به هیچ کس تعهد نداده که مطابق میل آنها رفتار کند. زندگی پر از مسائلی است که برای همه پیش می آید. شما نیز عضوی از جهانی هستید که در آن زندگی می کنید. شما هم مسائلی دارید که ممکن است فقط برای شما مهم باشد. این شما هستید که باید آنها را حل کنید. شاید شما در این راه فرض کنید که تنها هستید. شاید با خود بگویید که چرا دیگران به من کمک نمی کنند؟ باید گفت که این مشکل شماست. این مشکل برای شما اهمیت دارد و دیگران ممکن است متوجه اهمیت مشکل نباشند. پس نباید گفت که دیگران به شما اهمیت نمی دهند و از شما غافل اند.

البته باید گفت که غیرمنطقی است که شما از دیگران همیشه انتظار کمک داشته باشید. این واقعیت را بپذیرید همانطور که شما دارای مسائل و مشکلاتی هستید آنها نیز درگیر مسائل و مشکلاتی هستند. آنها نیز بدنبال حل مسائل خودشان هستند؛ مسائلی که متقابلا برای شما ممکن است اهمیتی نداشته باشد. افراد برای حل مسائل خودشان روش هایی را انتخاب می کنند. گروهی مشکلات را انکار می کنند گویی که اصلا مشکلی وجود ندارد. این افراد جرأت قبول و پذیرش مشکل را ندارند. پس رویارویی با مشکلات را هم انتخاب نمی کنند. شاید بتوان آن را نوعی فرار از مشکلات نامید. همچنین می توان از آن به عنوان نوعی به تعویق انداختن مشکلات یاد کرد. فردی که با وجود سوزش در ناحیه قلب از رفتن به پزشک خودداری می کند این فرد با خود می گوید مشکلی نیست خودش خوب می شود، در نهایت هم با سکته یا ایست قلبی بدرود حیات می گوید. همین فرد ممکن است متوجه عمیق بودن و جدی بودن مشکل خود باشد ولی رفتن به پزشک را به تاخیر اندازد. این فرد در ذهن خود مشکل را به تعویق می اندازد. با خود می گوید بگذار اگر مشکلی هم باشد بعدا به وجود آید. این فرد نمی داند که خودش را فریب می دهد زیرا مشکل قبلا به وجود آمده است. به عبارتی با سوزش مکرر در ناحیه قلب مشکل ایجاد شده ولی او مشکل را زمانی می داند که از زبان پزشک بشنود.

این یکی دیگر از روشهای برخورد با زندگی است. این افراد چون واقعیتها را انکار می کنند متوجه مشکل نمی شوند. دلیل آن هم این است که با تحریف و انکار واقعیتها نمی توانند شرایط خود و محیط اطراف را به درستی ارزیابی کنند. این افراد درک درستی از آنچه که در زندگی خودشان و محیط اطرافشان رخ می دهد ندارند، پس طبیعی است که نتوانند یک برنامه درست را برای زندگی و حل مسائل به وجود آمده طراحی کنند. افراد دیگری هستند که خود و شرایط زندگی را آنگونه که هست ارزیابی می کنند. این افراد درک درستی از شرایط خود و محیط اطرافشان دارند. متوجه کوچکترین اختلال در زندگی خود می شوند چرا که آنها خود را فریب نمی دهند و نمی خواهند ادعا کنند که همه چیز درست است. این افراد شهامت قبول مشکل را دارند و چون مشکل را می پذیرند برای حل آن چاره اندیشی می کنند و چون شرایط را بدرستی ارزیابی می کنند اغلب راه حل صحیحی را انتخاب می کنند.

شما اینگونه افرادی را دیده اید و از آنها به زیرکی نام برده اید. زیرا این افراد همیشه از پس مشکلات خود برمی آیند. شما ممکن است بارها با خود گفته باشید که کاش مثل آنها می توانستید از پس مشکلات برآیید و مانند آنها موفق باشید. باید گفت که این افراد نابغه نیستند. تنها تفاوت آنها با شما و شاید هم شباهت آنها با بعضی از شما این است که آنها واقعیتها را می پذیرند. این می تواند هم شامل توانایی ها و موفقیتهای خودشان و هم شامل ضعف ها و مشکلاتشان باشد.


آنها مشکلات را می پذیرند و بدنبال انکار و تحریف آنها نیستند. آنها شرایط خود و محیط را به درستی ارزیابی می کنند و با توجه به ارزیابی صحیح خود می توانند راه حل موثری را برای مشکلات و مسائل خود پیدا کنند. شما هم می توانید اینگونه عمل کنید. همه چیز دست خودتان است. مطمئن باشید اگر بخواهید می توانید. جرات و جسارت مقابله با مشکلات را داشته باشید. البته لازمه آن همینطور که گفته شد این است که شما ابتدا جسارت قبول و اذعان به مشکل را داشته باشید. بپذیرید که زندگی تان آن طور که باید پیش نمی رود، مشکل را پیدا کرده و با یک ارزیابی صحیح و بموقع که مبتنی بر واقعیتهای موجود زندگی تان باشد راه حل صحیح و موثری را برای آنها پیدا کنید. اگر به واقعیتها توجه کنید یقینا موفق می شوید.