تازه به ورزشگاه نوکمپ رسیدهام و از تعداد تماشاگران میتوان میزان اهمیت این بازی را فهمید. ساعت نزدیک 10 شب است و حدود 20 هزار نفر برای تماشای بازی جام حذفی مقابل «کولتورال لئونسا»ی دسته سومی آمدهاند، در حالی که بارسا بازی رفت را 2 بر صفر برده است. امشب کار خاصی نداشتم، بنابراین به ورزشگاه آمدم تا ستارگان آتی بارسا را از نزدیک ببینم.
در جایگاه خبرنگاران، نگاهی به کامپیوترم انداختم و خواندم که روبرت انکه دروازهبان آلمانی مرده است. قرار بود نهم دسامبر، فردای بازی ولفسبورگ- منچستریونایتد برای مصاحبه با انکه به هانوفر بروم. رونالد رنگ، دوست نویسنده آلمانیام، از دوستان نزدیک انکه است و در این سالها خیلی از او تمجید کرده. با توجه به بازی یونایتد در آن حوالی، رنگ قراری گذاشت تا با انکه برای فورفورتو مصاحبه کنم.
رنگ به تازگی متن زیر را برایم ای- میل کرده و از من پرسیده که آیا میتوانم همه آن را بخوانم. او زبان انگلیسیاش خیلی خوب است، ولی نوشتن به یک زبان دیگر آسان نیست و از من خواسته تا نگاهی به آن بیندازم. این بهتر از هر گزارشی است که میتوانستم برای انکه بنویسم. بنابراین آن را دستنخورده میگذارم.
مصاحبه با روبرت انکه که مجبور شد بیکاری و مرگ دخترش را پشتسر بگذارد تا دروازهبان شماره یک تیم ملی آلمان شود.
(نوشته رونالد رنگ)
در پایان مصاحبهمان، روبرت انکه لطف کرد تا مرا به ایستگاه قطار «نوشتاد» برساند. او جدول زمان حرکت قطارها را حفظ بود، چون برای رفتن به هانوفر به طور مرتب از قطار محلی شهر کوچک محل زندگیاش استفاده میکند، حتی در این روزها که دروازهبان شماره یک تیم ملی آلمان است. او درباره دلیل کارش میگوید: «رفتن با قطار راحت و سریع است.»اگر کسی دنبال شاهدی بود تا بداند انکه (که این چهارشنبه با پیراهن تیمملی آلمان مقابل آذربایجان بازی میکند) فردی خاص است، نشستن یکی از ستارههای درخشان کشور در میان مردم در یک قطار محلی بهترین دلیل است.
ولی ماجرای زندگی او هم دلیلی است تا او از هر نظر دروازهبانی منحصر به فرد باشد. انکه که در 23 سالگی کاپیتان بنفیکا بود، پیشنهادهای منچستریونایتد و رم را رد کرد تا به بارسلونا بپیوندد. او در آنجا نتوانست جا بیفتد و وقتی دو سال بعد بارسا میخواست او را به استانبول بفرستد، قبول نکرد برای فنرباغچه بازی کند. «با شور غلو شده تماشاگران و باشگاه، فضای ترکیه برایم سازگار نبود.» او اضافه میکند: «کاملا احساس تنهایی میکردم و عمیقا غمگین بودم.»
بدینترتیب او تصمیم گرفت بیکار بماند. پس از یک نیمفصل، تنها پیشنهادی که به او رسید از تنهریفه در دسته دوم اسپانیا بود. اکثر استعدادهای موفق اینگونه ناپدید میشوند. با رفتن به تیمهای کوچک. ولی دوران ورزشی انکه در این نقطه ناپیدا از سر گرفته شد. او سیر صعودیاش را از تنهریفه شروع کرد. در هانوفر، باشگاهی که همیشه در میانه جدول بوندسلیگا قرار دارد. او در 31 سالگی توانست به دروازهبان شماره یک تیم ملی آلمان تبدیل شود. او میگوید: «فکر میکنم این سرنوشت من است که هر چیزی در زندگیام باید پیچیده باشد. گاهی فقط آرزو میکنم ای کاش اوضاع کمی آسانتر باشد.»
او وقتی در حال رانندگی به سمت ایستگاه قطار این جملات را گفت، ناخودآگاه به دسته کلید نگاه کردم که عکس دخترش، لارا را به آن چسبانده بود. او با نارسایی قلبی به دنیا آمد و شش ماه اول زندگیاش را تحت مراقبت ویژه بود. زندگی انکه بین زمین تمرین و بیمارستان خلاصه میشد. تصاویری هست که او نمیتواند فراموش کند: «لارا، من و همسرم در شب کریسمس در رستوران خالی بیمارستان نشسته بودیم و ماهی سالمون و سیبزمینی میخوردیم.»لارا توانست سه عمل جراحی سخت را پشتسر بگذارد ولی در
17 سپتامبر 2006 درست پس از تولد دو سالگیاش به دلیل جراحی گوش از دنیا رفت.
او هرگز در محافل عمومی درباره مرگ دخترش حرفی نزده ولی میگوید که دوست دارد دراینباره با دوستانش و کسانی که او را از نزدیک میشناختند، صحبت کند: «عکسهای او را که دیروز دیدیم، یادت مانده؟ در همه عکسها او میخندید. او دختر خوشحال و شجاعی بود.» ماجرای دختر انکه چیزی است که او نمیتواند فراموش کند: «من نمیخواهم فوتبال را بیاهمیت نشان بدهم.
فوتبال برایم بسیار مهم است و خیلی جاهطلب هستم. ولی بالاخره این فقط فوتبال است.»بسیاری از هواداران و رسانههای آلمانی میگویند که او بیش از اندازه باادب و متین است. ولی منظور آنها این است که او شخصیت بزرگی ندارد. آنها حرافی را با کاریزما اشتباه میگیرند.
آلمان همیشه خودش را به عنوان سرزمین دروازهبانها میشناخته. از سال 1970 و سپ مایر کبیر، تیم ملی آلمان همیشه دروازهبان کلاس جهانی و با روحیهای داشته، اگر نگوییم دیوانه. در دهه 80 و همزمان با اکران فیلم رمبو، دروازهبان آلمان هارالد شوماخر بود که حتی بعد از ضربه کونگفووارش به باتیستون فرانسوی در نیمهنهایی جام جهانی 1982 که او را تا آستانه مرگ پیش برد، همچنان با آرامش آدامس میجوید.
در دهه 90 نوبت اولیور «گوریل» کان بود و هزاره جدید با ینس لمن دیوانه شروع شد. حالا روبرت انکه با تصویر اسلافش مقایسه میشود. او با واکنشهای سریع و احاطه خوبش بر محوطه جریمه، از نظر فنی به خوبی دروازهبانان قبلی آلمان است. او فقط دوست ندارد روحیه حساساش را فراموش کند: «هرگز نمیخواهم درباره دروازهبانان رقیبم جمله بدی بگویم یا با آنها وارد جنگ روانی بشوم. من معنی احترام را میفهمم.»