باید توجه داشت، عوامل متعددی بر شهر و تحولات شهری اثر گذارند که منشاء خارجی، داخلی، مادی و معنوی دارند.
این عوامل ارتباط مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در سطوح مختلف ملی، منطقهای و محلی مشخص نموده و از این طریق نوع و نحوه زندگی، کار، سکونت و استفاده از زمان و مکان را مشخص میسازند.
کنترل و هدایت توسعههای شهری تحت تأثیر این عوامل، بسیار پیچیده و دشوار است. به همین دلیل دانش شهرسازی- که به دنبال ساماندهی شهرها و سکونتگاههای شهری و حل مسائل شهری از طریق شناخت ساز و کارهای تغییر و تحول در کنار آیندهنگری است- میبایست از دستاوردهای علوم گوناگون به صورت همزمان استفاده نموده و از تخصصهای دیگر بهرهمند گردد.
این رویکرد به ویژه در عصر حاضر و با توجه به رشد و توسعه بیش از پیش شهری و آهنگ صعودی آن، در کنار پیچیدگی روزافزون روابط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از اهمیت بیشتری برخوردار میباشد.
برای نمونه در کشور ما، طی 50 سال اخیر نسبت جمعیت شهرنشین به کل جمعیت کشور از 32 درصد به حدود 60 درصد و تعداد شهرها از 199 به حدود 1000 شهر افزایش یافته است و مجموعه آمار نیز حاکی از آن است که این میزان در افق سال 1400 به حدود 70درصد و 1900 شهر خواهد رسید.
این رشد سریع، مسائل مختلفی از مشکلات ترافیکی، ازدحام جمعیت، کمبود مسکن، آلودگیهای زیست محیطی گرفته تا ظهور پدیدههایی همچون حاشیهنشینی و... را در برداشته و در کلانشهرها و کانونهای بزرگ شهری از ابعاد و جوانب وسیع و پیچیدهتری برخوردار میباشد.
این امر، ضرورت پیدایش شهرسازی نوین را به عنوان یک علم میان رشتهای بیشتر نمایان میسازد.
شهرسازی جدید، حرفهای است که با قرارگیری در کانون یک کار و فرآیند جمعی و بهرهمندی از تخصص رشتهها و حرفههای همبسته خود به برنامهریزی و هدایت سکونتگاههای شهری از طریق طرحهای شهری میپردازد.
به همین منظور شهرساز به تناسب مسئله و موضوع موردنظر به همکاری متخصصین رشتههای دیگر همچون جامعهشناسی، اقتصاد، جغرافیا، محیط زیست، عمران و نقشهبرداری، ترافیک و حمل و نقل، معماری، مدیریت و... نیاز دارد.
بنابراین هر طرح شهری جهت رسیدن به اهداف مورد نظر و کسب موفقیت، نیازمند مجموعهای مرتبط و هماهنگ متشکل از کارشناسان علوم و فنون مختلف و جهتگیری و حرکت آنها به سمت یک کل که همان اهداف مورد توجه آن طرح است، میباشد.
بدین ترتیب هر یک از اعضای گروه، بخشی از کل کار را در کنار تعامل و تبادل با سایر اعضا انجام میدهد و شهرساز نیز در این میان نقش هماهنگ کننده در جهت ارائه برنامه و طرحی مناسب را داراست.
علاوه بر این امروزه به اثبات رسیده است که صرف اعمال روشهای علمی در مدیریت و برنامهریزی شهری کافی نیست، چرا که به دلیل حضور سازمانهای زنده در سطح شهر، مسائل شهری با مسائل علوم تجربی و فیزیکی متفاوت بوده و از پویایی خاصی برخوردارند.
مسائل شهری درواقع چند بعدی و علیالخصوص اجتماعی بوده و با وابستگی به متغیرهایی گوناگون از ثبات چندانی برخوردار نمیباشند.
به همین دلیل راه حلشان نیز از ماهیتی سیاسی اجتماعی برخوردار است، بدین معنی که گروههای مختلف و با منافع گوناگون و رفتار نه چندان قابل پیشبینی در صحنه شهری حاضر بوده و در اغلب موارد آنها و منافعشان در تقابل و تضاد با یکدیگر قرار میگیرد.
در چنین موقعیتی شهرسازی و برنامهریزی شهری باید به دنبال این باشد که چگونه با میانجیگری میان منافع متضاد گروهها و افراد مختلف، مسائل شهری را برطرف ساخته و آینده شهر را شکل دهد.
این موضوع نیز بر جنبه کلیتر ماهیت و نحوه برخورد با مسائل شهری و ضرورت کلنگری و عدم تکیه بر تفکر بخشی و سطحی برای رفع آنها تأکید مینماید.