در جریان کربلا سخن در این نیست که یک مظلومی شربت شهادت نوشید یا آزادیخواهی را کشتند یا بی‌گناهی را شهید کردند یا مهمانی را کشتند و مانند آن!

همه اینها بود، ولی حسین‌بن‌علی و جریان نهضت کربلای آن حضرت(ع) فوق اینهاست؛ چون مهمان‌کشی بد است، ولی در تاریخ زیاد اتفاق افتاده؛ مظلوم کشی و غریب‌کشی بد است، ولی بسیار اتفاق افتاده؛ اینها در هاضمه تاریخ هضم شده است و در کتاب‌های تاریخ دفن.

جریان حسین‌بن‌علی همان است که خودش در کربلا، روز عاشورا تبیین کرد؛ فرمود: مردم! ما عرشی‌ها را در فرش و زمین نبینید. اگر خواستید ببینید امامت یعنی چه، ما حرفمان چیست، از کجا پیام می‌آوریم، شما را به کجا دعوت می‌کنیم، به محکمه قرآن کریم مراجعه کنید. در قرآن کریم اسرار رادمردان عالم مطرح است؛ با آنها نسنجید. سلحشوران جنگجو در قرآن نامشان کم نیست؛ ما را با آنها نسنجید؛ با آزادیخواهان و عدالت‌طلبانی که قرآن، داستان آنها را نقل می‌کند، نسنجید. با مردانی که برای رفاه جامعه قیام کردند و شربت شهادت نوشیدند، نسنجید؛ زیرا همه اینها جزء شعاع‌های فرعی نهضت من است.

اگر خواستید جریان کربلا را تبیین کنید و وضع مرا بررسی کنید، چون من خلیفه تامّ ذات أقدس‌‌إله‌ام، مسئله امامت و رهبری ما از جای دیگر آمده است. ما رهبر مردم‌ایم روی نَصب ذات أقدس‌إله، روی انتصاب الهی، نه روی انتخاب مردم! آنکه منتخب مردم است، وکیل مردم است. آنکه مُنتصَب مِنَ‌الله است، ولیّ مردم است. ما با إنَّمَا وَلیُّکُمُ‌الله(1) آمدیم، ما با اَلیُومْ اَکمَلْتُ (2) آمدیم، ما با بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إلِیکْ(3) آمدیم؛ ما را در این فاز و فضا بسنجید.

مردم! خدای سبحان 3بار غضب کرد و می‌کند. 2بار مربوط به گذشته است، یک بار مربوط به عاشورای من! فرمود: اِشْتَدَّ غَضَبُ‌الله سُبحانَهُ وَ تَعالی عَلَی الیَهُودْ إذْ قالُوا عُزَیرُ ابْنُ‌الله، وَ اشْتَدَّ غَضَبُ‌الله عَلَی النَّصارا إذْ قالُوا ثالِثُ ثَلاثَه، وَ اشْتَدَّ غَضَبُ‌الله عَلی قُومٍ اجْتَمَعُوا عَلی قَتلِ ابْنِ بِنتِ نَبیّهِمْ (4). فرمود: مردم! دو کار تلخ تاریخی را دیگران کردند، سوّمی را شما! یهود مورد غضب خدا شد، برای اینکه برای خدا پسر قائل شد و گفت: عُزیر معاذ‌الله پسر خداست. نصارا مورد غضب خدا قرار گرفت، برای اینکه گفت: عیسی ثالثِ ثلاثه است، خدا ثالثِ ثلاثه است، روحُ‌القُدُس ثالثِ ثلاثه است.

وجود مبارک أبی‌عبد‌الله فرمود: نصارا مورد غضب خدا شدند، برای اینکه توحیدشان مشکل جدّی دارد. یهودی‌ها مورد خشم الهی‌اند، چون توحید آنها مورد خدشه و نقد علمی است و شما مشکل جدّی دارید، چون دارید حسین‌بن‌علی را می‌کُشید!

یعنی من به‌عنوان یک رهبر آزادیخواه قیام نکردم که بگویید از اینها در عالم زیادند! من به‌عنوان یک عدالتخواه و اقتصاد‌طلب و رفاه‌طلب عادی مبارزه نمی‌کنم تا بگویید از این آزادیخواه‌ها زیادند؛ ما از جای دیگر‌ آمدیم و به جای دیگر می‌رویم. سعی می‌کنیم آن پیام جای دیگر را به شما برسانیم و شما را با  آن جای دیگر آشنا کنیم. آنکه با شماست و شما حرف او را نمی‌شنوید- درون درون شما- سروش غیب است؛ ما چون بلندگوی آن حرفیم، تریبون آن حرفیم، از درون شما به گوش شما می‌رسانیم؛ ما شما را با  ابد آشنا می‌کنیم.

سخن از 10میلیارد سال نیست، سخن از میلیارد میلیارد سال نیست! این مجموعه روزی تاریخ مصرفش می‌گذرد؛ زمین بساطش برچیده می‌شود، آسمان بساطش برچیده می‌شود، این راه‌های کهکشانی و راه‌های شیری، همه بساطش برچیده می‌شود ولی انسانیّت انسان- یک موجود مجرّد ابدی- زوال‌ناپذیر است؛ ماییم و ابدیّت ما! ما از آنجا خبر آوردیم، شما را به آنجا دعوت می‌کنیم. فرق من با رهبران دیگر این است که من در سیاق توحید خدا هستم.

جنگ با عصمت

وجود مبارک أبی‌عبد‌الله فرمود: جریان امامت مثل جریان توحید و نبوّت جزء اصول است منتها امامت جزء اصول مذهب است، نبوّت جزء اصول دین. یک مسئله کلامی مطرح است، یک مسئله فقهی.

سالار شهیدان فرمود: شما امویان و مروانیان و کوفیان مورد خشم إله هستید؛ برای اینکه جمع شده‌اید، دارید پسر پیغمبر را می‌کُشید! دارید با امامت می‌جنگید، دارید با عصمت و ولایت می‌جنگید، دارید با معجزه و علم غیب می‌جنگید.

آن کسی که خواب است، کَر است؛ صدایی را نمی‌شنود. او خیال می‌کند انسان که می‌میرد، می‌پوسد. شهرداری این پوسیده‌ها را در  زباله‌دان گورستان دفن می‌کند و دیگر هیچ! آنکه صدای زنگ را می‌شنود، می‌گوید: انسان که می‌میرد، از پوست به در می‌آید، نه اینکه  بپوسد! این مرغ باغ ملکوت است، از عالم خاک نیست؛ چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم.

اینها را که در درس و بحث نمی‌شود دید، اینها جزء علوم تجربی نیست، معرفت‌شناسی حسّی و تجربی نسبت به اینها کارآمد نیست! حسین‌بن‌علی فرمود: ما را در عرش بیابید؛ امامت من را در کنار توحید تلقّی کنید. غضبی که خدا بر شما می‌کند نظیر غضب بر یهودی‌هاست، نظیر غضب بر تَرساهاست؛ این می‌شود «کربلا».

از اینجا معنای مردمسالاری با مردمسالاری دینی تفاوت پیدا می‌کند. این مردمسالاری را خیلی‌ها داشته و دارند، خیلی‌ها هم تعقیب می‌کنند امّا «مردمسالاری دینی» یعنی چه؟! مردمسالاری غیردینی یعنی مردم آزادانه، هر که را بخواهند انتخاب می‌کنند، به هر که بخواهند رأی می‌دهند که عصاره افکار آنها را بفهمد و پیاده کند؛ نتیجه آرای آنها را بفهمد و اجرا کند، خواسته‌های آنها را درک کند و مطالبات آنها را پیاده کند و دیگر هیچ؛ این می‌شود مردمسالاری!

امّا مردمسالاری دینی این است: یک جامعه‌ای می‌گویند ما یک مکتبی را پذیرفتیم به نام قرآن؛ وحی را قبول داریم، مرگ را قبول داریم، مردن را از پوست‌به‌در‌آمدن می‌دانیم، نه پوسیدن؛ مردن را آن پر کشیدن مرغ باغ ملکوت از قفس تن و طبیعت می‌دانیم، نه خاموش‌شدن چراغ عمر و زندگی. مردن برای ما میلاد مُستعنف است، هجرت است، دیدار دوست را دریافتن و تلقّی‌کردن است و... .

چون بعد از مرگ خبری هست، با دست خالی و روی سیاه نمی‌توان رفت؛ کاری باید بکنیم که هم در دنیا راحت باشیم، سلطه‌پذیر نباشیم، سلطه‌گر نباشیم، ذلیل نباشیم، عزیز و شریف باشیم، هم بعد از مرگ راحت باشیم. این در مکتب‌های بشری و ایسم‌ها و ایست‌های انسانی نیست! این را آن خدایی که دنیا را آفرید، روح را به انسان داد، بدن میرا را به انسان داد، روح نَمیر را به انسان داد، او می‌داند که ما از کجا به کجا سفر می‌کنیم و بعد از سفر، ره‌توشه ما چیست و زادِ راه ما چیست، آنجا چه خبر است، اینجا چه ببریم که آنجا سودمند باشد؛ این می‌شود مردمسالاری دینی.

غیرممکن‌بودن نابودی معارف نورانی عاشورا

امّا آن رسالتی که به ما داده است (چون این معنا همیشه زنده است، طبق بیان نورانی زینب کبری در شام)؛ سوگند یاد کرد، فرمود: این نام فراموش‌شدنی نیست. این مثل نور است. هر کس روی نور پا بگذارد، این نور بالای پای او می‌آید؛ این‌چنین نیست که دفن بشود! این نظیر سنگ نیست که اگر کسی روی سنگ پا گذاشت، آن سنگ مستور بشود؛ خاک نیست که اگر کسی روی خاک پا گذاشت، آن خاک محجوب بشود! فرمود: این نور است. این نور خاموش‌شدنی نیست، این در دسترس کسی نیست که خاموش بکنید. «فَوَ‌الله لا تَمحُو وَحیَنا وَ لا تُمیتُ ذِکرَنا»(5). فرمود: قسم به خدا قدرت اموی توان آن را ندارد که نام ما را فراموش کند. آن روز قدرت اموی در شام یعنی قدرت خاورمیانه! امپراتوری قَدَرقدرت ایران تسلیم شده بود، امپراتوری قَدَرقدرت روم تسلیم شده بود.

آن روز در خاورمیانه غیر از این دو امپراتوری بزرگ، کسی حکومتی نداشت. هم ایران فتح شده بود، هم روم؛ تمام این خاورمیانه در اختیار حجاز بود. نماینده‌های اینها در دورترین نقطه شرق و غرب در شام حضور پیدا می‌کردند. آن طرف آب، یعنی اقیانوس اطلس که در دسترس نبود، این طرف آب هم که کشف نشده بود! نه خاور دور در دسترس بود، نه باختر دور کشف شده بود. دنیای آن روز یعنی خاورمیانه که الان در حدود 50 کشور و مملکت است.

آنها مقتدرانه خیال می‌کردند که می‌توانند با کشتن حسین‌بن‌علی، وحی و امامت و نبوّت را به دست نِسیان بسپرند! زینب کبری آن سخنرانی حادّ را در شام ایراد کرد. فرمود: قسم به خدا حسین برای همیشه زنده است، قسم به خدا این نهضت زنده است! این از جان مردم برخاست؛ اینکه نظیر آزادیخواهی نیست؛ این از درونِ درون برخاست.

اگر دل زِ یاد تو غافل نشیند
خدنگ بلا بر دلِ دل نشیند

این «خدنگ» از آن چوب‌های پردوامی بود که از آن تیر درست می‌کردند چرا که درخت خدنگ از آهن با‌دوام‌تر بود... . این بیان نورانی را زینب‌کبری(س)، در کنار سر بی‌بدن أبی‌عبد‌الله(ع)، در کنار حجت خدا امام زین‌العابدین(ع)، در کنار حجت خدا امام باقر(ع) گفت؛ چراکه گفتند امام باقر کودک 3 یا 4 ساله بود و در کربلا حضور داشت.

ابلاغ رسالت در ظهر عاشورا

وجود مبارک أبی‌عبد‌الله رسالتش را در ظهر عاشورا به همه ما ابلاغ کرد. بعد از اینکه شهدا را از نزدیک مشاهده کرد که همه‌ شربت شهادت نوشیدند آنگاه با صدای رسا فرمود: هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنصُرُنِی، هَلْ مِنْ ذابٍّ‌ یَذُبُّ عَنّا حَرَمَ الرَّسُولْ، هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ فِینَا یَنصُرُونَا وَ یَذُبُّ عَنّا؟ (6) این بیان رسالتی است که سالار شهیدان تدوین کرد. فرمود: آیا کسی هست که دین ما را یاری کند؟! چون وجود مبارک أبی‌عبد‌الله، ناصری نمی‌خواست. خُب بر فرض 4نفر هم به نصرت او قیام می‌کردند! او که إنَّ‌الله شآءَ اَنْ یَراکَ قَتیلاً(7) را قبلاً به همه ابلاغ کرده بود.
فرمود: اینها دست از من برنمی‌دارند؛ اگر در تمام دنیا جایی برای من نباشد، من اهل تسلیم نیستم؛ «لُو لَمْ یَکُنْ لِی فِی الدُّنیا مَلجَأٌ وَ لا مَأوی لَمَا بایَعتُ یَزیدَ بنَ مُعاوِیه»(8). فرمود به من می‌گویید یمن آشوب است، شرق بروم، غرب بروم، عراق بروم، حجاز بروم؛ این پیشنهادها را می‌دهید، یعنی چه؟

امام(ره) محصول مکتب عاشورا

این حرف بعد از 1400سال یک روح‌اللهی را تربیت می‌کند که فشار صدام باعث شد مجبور بشود از نجف برود بیرون. قبلاً با کویت مذاکره کردند. آنها موافقت کردند که امام راحل از نجف به کویت بیاید. این سیّد جلیل‌القدر، پیرمرد بزرگوار، از عراق تبعید شد. از عراق بیرون آمد، بردند تا به مرز کویت رسیدند؛ آنجا گفتند: ما شما را راه نمی‌دهیم! حالا کجا برود؟ سیّد است، پیرمرد است، در آستانه 80سالگی است.

وجود مبارک امام راحل همان حرف أبی‌عبد‌الله را زد. فرمود: اگر ما را راه ندهید‌، ما از فرودگاه به فرودگاه عالم بخواهیم سفر بکنیم، حرف ما همین است؛ این همان حرف حسین‌بن‌علی است.

وجود مبارک أبی‌عبد‌الله فرمود: «لُو لَمْ یَکُنْ لِی فِی الدُّنیا مَلجَأٌ وَ لا مَأوی؛ اگرمجبور شوم دست زن و بچّه‌ام را بگیرم و از شهر به شهر مسافرت کنم، تسلیم نمی‌شوم». همین حرف را بعد از 1400سال، پسر پیغمبر گفت! گفت از فرودگاه به فرودگاه، از کشتی به کشتی، از هواپیما به هواپیما؛ کلّ عالم را بگردم، من دودمان پهلوی را به رسمیّت نمی‌شناسم، من صدام را به رسمیّت نمی‌شناسم، این آمریکای جنایتکار خونخوار را به رسمیّت نمی‌شناسم.

نفت ایران، گاز ایران، منابع ایران، مال ایران است؛ دین ایرانی باید زنده بشود. این راه حسین‌بن‌علی است. وجود مبارک أبی‌عبد‌الله فرمود: آیا کسی هست که من را یاری کند یا نه؟ این رسالت حسینی است. فرمود: «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنصُرُنِی؟». این هَل مِنْ ناصِر، رسالت است. شما پرچم‌ها و پارچه‌نوشته‌های این دفاع مقدّس در جبهه‌ها را  دیده‌اید. غالب آنها «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنصُرُنِی، هَلْ مِنْ ذابٍّ‌ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ الرَّسُولْ»بود؛ این شعارهای حسینی در این پارچه‌نوشته‌هاست.

عاشورا؛ حافظ اصلی نظام

اینهاست که کشور را حفظ می‌کند و در روز خطر اگر خدای ناکرده کسی خیال بکند اینجا هم مثل افغانستان است، همین جوان‌ها حفظ می‌کنند، نه آن کسی که گرفتار آهن سرد عَلَم‌های آهنی است! او نه قبل از انقلاب شهید داد، مبارزه کرد، نه بعد از انقلاب، نه در انقلاب، نه دفاع مقدّس! امّا آن کسی که سینه می‌زند، پابرهنه است، در روز خطر کشور را حفظ می‌کند. او را باید تقویت کرد…. این جوان‌ها سرمایه‌های این مملکت‌اند؛ اینها را باید تقویت کرد، اینها را باید دعا کرد. توقّع نداشته باشید که اینها یک‌شبه ره صد‌ساله بروند! اگر پدرید، اگر مادرید اگر دلتان شکسته است، به جای عصبانی‌شدن، دعا کنید. به جای تَشرزدن، دعا کنید. خیلی فشار نیاورید که چرا این‌جور لباس می‌پوشی، آن‌جور شلوار می‌پوشی! اینها که حلال است. بگذارید آن نمازش را بخواند، حسینی باشد؛ دعا کنید که خوب است، خوب‌تر بشود.

اینها هم انقلاب را اداره کردند در زمان تظاهرات، هم جنگ را،  آن دفاع مقدّس را اینها اداره کردند. این رسالت حسین‌بن‌علی است؛ فرمود: آیا کسی هست من را یاری کند یا نه!؟ بعد از اینکه فرمود: من تنها به نام حسین‌بن‌علی نیستم، من امام شیعیانم؛ امامت مرا در کنار توحید بنگرید، امامت مرا در کنار رسالت بنگرید، کشتن مرا در کنار تثلیث ببینید، کشتن مرا در کنار تَثنیه یهود ببینید؛ خطر امام‌کُشی شبیه کفر است. کسی که با امام مخالف باشد، معصیت کبیره کرده امّا کسی که به جنگ امام برود، کافر است.

پی‌نوشت‌ها:

(1) مائده / 55
(2) مائده / 3
(3) مائده / 67
(4) برداشت از: بحارالأنوار / ج45 / ص12
(5) بحار‌الأنوار / ج45 / ص135
(6) بحارالأنوار / ج45 / ص46
(7) بحارالأنوار / ج44 / ص364
(8) بحارالأنوار / ج44 / ص329
این گفتار  منتشر‌نشده در  حسینیه ارشاد آمل، محرم‌الحرام1425 هجری قمری ایراد شده است.