چهار شنبه ۲۰ فروردين ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۱۷- April, 9, 2003
نگاهي تاريخي ـ جامعه شناختي به حمله آمريكا به عراق و افغانستان ـ ۱
بيگانه گزيني
محصول سركوب داخلي
آيا چنين امري امكان پذير است كه بخش هايي يا افرادي از جامعه واقعا خواستار يورش بيگانه به سرزمين خويش باشند گرچه دور از انتظار است اما تجربه تاريخي در جوامع مختلف موارد فراواني از آن را نشان مي دهد
006185.jpg
عمادالدين باقي
در پي واقعه تروريستي و تكان دهنده ۱۱ سپتامبر (۲۰ شهريور ۱۳۸۰) يورش نظامي آمريكا به حكومت طالبان به عنوان متهم اصلي واقعه در تاريخ ۱۵ مهر ۸۰ آغاز گرديد. علي رغم اينكه روزنامه ها و رسانه هاي وابسته به جناح راست در ايران بارها با قاطعيت پيش بيني كردند كه «افغانستان باتلاق نظاميان آمريكايي خواهد شد» و «ويتنام ديگري براي آمريكا به وجود خواهد آمد» يا «همان طور كه شوروي با خفت شكست خورده و رانده شد آمريكايي ها نيز به سرنوشت آنان دچار خواهند گرديد» و خود طالبان نيز پيوسته همين سخنان را گفتند اما سرانجام پس از چهل روز حكومت طالبان سرنگون شد و بسياري از آنها كشته يا به اسارت درآمدند و آمريكايي ها تقريبا هيچ تلفاتي در اين مدت نداشتند. پيروزي جنگي سريع و بدون تلفات. در آن روزها با زندانيان متعددي مواجه شدم كه به دخالت آمريكايي ها در ايران اميد بسته بودند و بر آن شدم تا اين آرزوها را مبدل به سوژه يك مطالعه علمي و نگارش مقاله بسازم اما اين گمان كه ديدگاه زندانياني كه راه اميد قانوني براي نجات خويش ندارند و به دليل محكوميت خويش در پي انتقام هستند نمي تواند حتي ديدگاه دست كم بخشي از جامعه نيز تلقي شود و اعتبار داشته باشد موجب انصراف از اين كار گرديد. در مرخصي كوتاهي كه به مناسبت ليالي قدر در ماه رمضان از زندان خارج شده بودم با كمال شگفتي مشابه همان اظهار نظرها را در ميان افراد جامعه نيز مشاهده كردم و نخستين آن روزي بود كه با يك تاكسي دربست عازم مقصدي بودم و راننده جوان اتومبيل كه اول صبح روزنامه جام جم را از دكه مطبوعات خريده و جلوي داشبورد گذاشته بود و معلوم بود تنها روزنامه اي كه مي خواند كدام است و بدون اينكه مسافر خود را بشناسد و از صورت ظاهر و ريش او هم بيمي به خويش راه دهد آرزوها و اميدهايي از همان دست كه زندانيان داشتند را مطرح مي كرد. اين بار در انتخاب سوژه و نگارش مقاله مصمم شدم. پس از تهديد ايران توسط جورج بوش رئيس جمهور آمريكا در سخنراني سالانه اش در كنگره در تاريخ ۱۰ بهمن ۸۰ و تكرار مكرر اين تهديد از سوي او و ساير دولتمردان آمريكا، آن زمزمه ها را بيش از پيش شنيدم. آن گاه اين پرسش را سرلوحه قرار دادم كه آيا چنين امري امكان پذير است كه بخش هايي يا افرادي از جامعه واقعا خواستار يورش بيگانه به سرزمين خويش باشند؟ گرچه دور از انتظار است اما تجربه تلخ تاريخي در جوامع مختلف و از جمله در ايران موارد فراواني از آن را نشان مي دهد. اما پرسش دوم اين بود كه چرا؟ با تحليلي جامعه شناختي بايد به اين چرا هم پاسخ گفت. اين بار بدان اميد كه رويكرد دولتمردان اين باشد كه برخي واقعيات و سخنان را با همه تلخي اش بايد شنيد و تحمل كرد و از آن پادزهر ساخت عزم را براي نوشتن اين گفتار جزم كردم.
نكته مهم تر اينكه هر پيش بيني حتي اگر درست و علمي باشد لزوما به وقوع نخواهد پيوست بلكه جلوگيري از اظهار آن پيش بيني ها بستر تحقق اش را فراهم خواهد ساخت. پيش بيني ماركس درباره فروپاشي نظام سرمايه داري و وقوع انقلابات سوسياليستي در اروپا و نخستين آن در انگليس، بسيار دقيق و عالمانه بود و بايد به وقوع مي پيوست اما آنچه مانع وقوع آن شد همين بود كه سرمايه داري غرب اجازه بيان آشكار اين پيش بيني ها و انتشار آن را داد و به مدد همان پيش بيني ها و دستكاري در عوامل وقوع آن مسير ديگري را پيمود. به همين دليل است كه گفته مي شود پيش بيني علمي خصلت خودبراندازانه دارد. با اين گمان كه به جاي گريز از شنيدن واقعيت به بازگويي و چاره انديشي بنشينيم، طرح اين گفتار را درافكندم. همچنين براي اينكه عمق هشدارها دريافته شود با نگاهي جامعه شناختي و تاريخي نشان دهيم خطر، بسيار جدي تر و ملموس تر از آن است كه برخي گمان مي كنند. شايد شايسته تر اين باشد كه نخست چند مثال و نمونه تاريخي از «اقبال»، «انفعال» يا «سكوت» مردم در برابر دخالت بيگانگان را يادآوري كرده سپس اين پرسش ها را پاسخ گوييم كه چرا جامعه اي يا مردماني به اينجا مي رسند، اما من ترجيح دادم نخست تحليل بنيادي و جامعه شناختي اي كه مي تواند اين رفتار را تبيين كند مطرح كنم سپس مثال هاي تاريخي را به عنوان تصديق تئوري مبناي تحليل ذكر نمايم. يادآوري مي شود بدين خاطر كه جامعه شناسي علمي است كه در غرب روييده و باليده است، گريزي نيست جز آنكه در تبيين موضوعي از اين زاويه به صاحبنظران غربي رجوع شود و از آنان وام گرفته شود.
پرتواندازي جامعه شناختي بر مسئله
بسياري از جامعه شناسان، ارزش ها را به مثابه زيرساخت هاي اجتماعي و مبناي شكل گيري و تنظيم روابط مي شناسند. در جامعه شناسي كلاسيك، اميل دوركيم كه از قديمي ترين آنهاست و جامعه شناسي را به عنوان علم به دانشگاه آورد، «ارزش هاي مشترك» را به عنوان مبناي انسجام اجتماعي جايگاهي بنياني در تحليل هاي خود مي بخشد و تقسيم كار اجتماعي، وجدان جمعي، همبستگي مكانيكي در جامعه سنتي، همبستگي ارگانيكي در جامعه صنعتي، آنومي (بي هنجاري) و خودكشي به گونه اي به آن مرتبط مي شوند. در جامعه شناسي معاصر نيز تالكوت پارسونز كه از متأخرين است نظام اجتماعي را متشكل از ۴ خرده نظام اصلي مي داند كه عبارتند از خرده نظام اقتصاد، خرده نظام سياست، خرده نظام فرهنگ، خرده نظام اجتماع.
او مبناي تشكل و نظم خرده نظام ها را ارزش هاي اجتماعي مي داند. ارزش ها محوري هستند كه هريك از چهار خرده نظام با تكيه بر آن و براي تحقق آن عمل مي كنند. براي مثال خرده نظام آموزش و فرهنگ متكي به ارزش علم است، نهاد سياست براي حفظ امنيت و نظم اجتماعي به مثابه يك ارزش اجتماعي كار مي كند. يا به ميزاني كه ارزش ازدواج در جامعه اي تنزل كند اساس خانواده سست مي شود. بنابراين وفاق روي ارزش هاي اجتماعي است كه تعادل نهادها را نگهباني مي كند و پايه آنها را مستحكم مي سازد و اگر وفاق نباشد پايه هاي نظام اجتماعي سست و كل ساختار متزلزل مي گردد. پس ارزش ها با ساختارها رابطه متقابل دارند. ارزش ها تكيه گاه ساختارها بود و ساختارها براي تحقق آنها به وجود آمده اند. بنابراين اگر ارزش ها تغيير كنند، ساختارها هم متحول خواهند شد چنانكه اگر ساختارها نيز تغيير كنند، ارزش ها نيز تغيير خواهند كرد تا دوباره تعادل در نظام به وجود آيد.
تعريفي درباره ارزش و هنجار
از آنجا كه مقوله «ارزش»ها و «هنجار»ها به عنوان شالوده بناي اجتماعي، جايگاه كليدي در گفتار ما دارند ناگزير بايسته است نخست فهمي از معناي آن را درآمد سخن قرار دهيم. هر عملي محصول تركيب شدن دو واقعه مادي و غيرمادي است و بدون يكي از آنها «عمل» معني و وجود نمي يابد. براي مثال، عمل رانندگي نيازمند وسايل مادي مورد نياز مانند اتومبيل و... شرايط غيرمادي مانند ارزش ها و قواعد مربوط به رانندگي است. دو واژه «ارزش» و «هنجار» در درك ما چنان شباهت دارند كه غالبا آنها را دو واژه مترادف مي انگارند و يا به جاي همديگر به كار مي برند اما تفاوت هايي ميان اين دو وجود دارد كه در زير به بيان آن مي پردازيم. ارزش ها، مفاهيم و باورهاي مورد قبول و اعتقاد ما هستند. ارزش ها جنبه «دروني»، «انتزاعي»، «كلي» و «فراگير» دارند مانند اعتقاد به عدالت، آزادي، راستگويي، نظم و... هنجارها، مفاهيم مورد قبولي هستند كه جنبه «بيروني» و «نسبتا جزيي» دارند و بردو نوعند:۱ ـ سنت ها (قوانين نانوشته) ۲ـ قوانين و مقررات وضع شده (قوانين مكتوب و تابلوها) هنجارها قواعدي هستند كه يا به صورت سنت درآمده و نوعي قانون نانوشته اند و بسيار نفوذ و قدرت دارند مانند اينكه جلوي بزرگ ترها به احترام پاي خود را دراز نمي كنند و يا قواعدي هستند كه به صورت قوانين و مقررات توسط دولت و پارلمان وضع مي شوند يعني قوانين نوشته شده هستند.
نسبت هنجار و ارزش
با كمي تسامح مي توان گفت هنجارها نيز نوعي ارزش هستند. اصولا هنجارها يا قواعد نمي توانند مخالف ارزش ها باشند بلكه در هر جامعه اي قوانين و مقررات تصويب شده به نوعي منعكس كننده ارزش هاي مورد قبول آن جامعه اند.
اين طور نيست كه هر ارزشي داراي هنجار متناظر خود بوده و هنجار انحصاري متناسب با هر ارزشي وجود داشته باشد بلكه ممكن است هنجارهاي گوناگوني براي تحقق يك ارزش وجود داشته باشند.
تشبيه: اگر بگوئيم ارزش ها اهداف كلي را بيان مي كنند و درواقع باورهاي دروني اي هستند كه ما در پي تحقق آنها هستيم و نسبت به هنجارها جنبه كلي و انتزاعي دارند و نيز هنجارها بيانگر روش ها و قواعد اجراي باورهاي ما و دستيابي به اهداف و ارزش ها هستند مي توان با يك تشبيه، تفاوت و تشابه آنها را بهتر نشان داد. ارزش ها (يا معتقدات و باورهاي دروني) مانند پليس باطني هستند كه از درون، انسان را كنترل مي كنند مانند نقشي كه اخلاق به عهده دارد و هنجارها مانند پليس بيروني هستند كه وظيفه كنترل و هدايت و تنظيم روابط را دارند با يك تفاوت كه گفته شد.
مثال دوم: فرض كنيد مقصدي را براي يك سفر برگزيده ايد. ارزش درواقع مانند مقصدي است كه به سوي آن و براي رسيدن به آن عزيمت مي كنيد اما براي رفتن به هر شهر يا رسيدن به هر مقصدي چنين نيست كه الزاما فقط يك راه وجود داشته باشد ممكن است از راهها و جاده هاي گوناگوني بتوان به آن مقصد رسيد. اگر يك هدف درون شهري را در نظر بگيريد با مراجعه به نقشه شهر مي توانيد انواع راهها و روش هايي كه شما را به آنجا مي رساند مشخص سازيد جاده هاي مختلفي كه هركدام منافع و حسن و عيب هايي داشته باشند. يك راه، نزديك ولي پرترافيك، راه ديگر دورتر ولي خلوت تر و يك راه، باريك و جاده ديگر پهناورتر است. برخي از اين راه ها ممكن است تغيير كنند و در طرح ساماندهي شهري حذف شوند. علاوه بر اين وسايل مختلفي هم براي پيمودن مسير وجود دارد از قبيل اتوبوس، تاكسي، دوچرخه، پياده و...
با بهره گيري از اين تشبيه مي توان گفت در محيط ها و منطقه هاي مختلف هنجارها و راهها و روش هاي يكساني براي تحقق اهداف و ارزش ها وجود ندارند و نيل به ارزش ها منحصر به يك راه نيست. ممكن است در مورد برخي مقصدها و ارزش ها يك راه و در بعضي موارد دو يا چند راه وجود داشته باشد. به همين دليل همواره هنجارها بيشتر و متنوع تر از ارزش ها هستند. براي مثال نظم يا عدالت در همه جوامع يك ارزش است اما روش ها و هنجارهاي دستيابي به آن در جوامع مختلف مشابه يا متفاوت مي باشند و يا اينكه اساسا وسايل رسيدن به آنها مفقود يا متفاوت هستند. در جوامع توسعه يافته استفاده از مترو و ترن هاي زيرزميني كه در رأس زمان دقيقي در ايستگاه حاضر مي شوند و در لحظه معيني ايستگاه را ترك مي نمايند براي نظم اداري و رفت وآمدها معمول است ولي در برخي ديگر از جوامع هنوز چنين وسيله اي نيامده است.
نكته ديگر اينكه ارزش ها ديرپاتر از هنجارها هستند. هنجارها و قوانين همان گونه كه بر شرايط اجتماعي اثر مي گذارند خود نيز تحت تاثير شرايط قرار گرفته و ممكن است تغيير كنند مانند هنجارهاي ازدواج، مهمان نوازي، ديه براساس اغنام ثلاثه و تبديل آن به پول نقد در روزگار كنوني، منسوخ شدن برده داري و قوانين آن و دهها نمونه ديگر براي جامعه امروز ما.
وضع مطلوب و وضع عدم تعادل
براي شناخت وضع نامطلوب بايد ابتدا وضع مطلوب را تعريف كرد. وضع مطلوب و ايده آل آن است كه مجموعه ارزش ها و هنجارها در يك جامعه هماهنگ باشند اما در عالم واقع چنين نيست زيرا جامعه موجودي است سيال، پويا و متحول. در اين بحر مواج گاهي تعارض ميان ارزش ها و گاهي تعارض ميان ارزش ها و هنجارها به وجود مي آيد. گاهي ارزش ها تغيير مي كنند، گاهي هنجارها و گاهي هر دو آنها. براي ايجاد تعادل اجتماعي بايد اگر ارزش ها تغيير كردند، هنجارهاي هماهنگ با آن به وجود آيد و يا بالعكس. ارباب خرد مي كوشند به جاي استفاده از زور و به كار بردن تعقيب و جمودورزي، از طريق انعطاف ورزيدن، دوباره تعادل را برقرار سازند. اين فراگرد فعال و مداوم تغيير و تعادل است كه حركت اجتماعي و حيات اجتماعي را مي آفريند. كاركرد ارزش ها و هنجارها هدايت رفتار افراد و جامعه و هماهنگ سازي آنان با يكديگر است تا بدين وسيله از منازعات زيان آور اجتماعي جلوگيري شود اما خود ارزش ها و هنجارها هم دستخوش تغيير مي گردند و پديده تعارض ارزش ها، باورها، عقايد و هنجارها در جامعه رخ مي دهد. از همين جاست كه مسئله ستيزه اجتماعي و چگونگي مواجهه با آن مطرح مي گردد. براي مثال تعارض ارزش دينداري كليسايي و ارزش علم ورزي را در ماجراي برخورد كليسا با گاليله مشاهده مي كنيم. علم مي گويد زمين به دور خورشيد مي چرخد ولي كليسا مي گويد چون اين سخن مخالف نظر كتاب مقدس است كفر است. از نظر كليسا كتاب مقدس انجيل خصوصيت يا همه يا هيچ دارد يعني اگر يك مورد خطا در آن مشاهده شد احتمال خطا در مورد بقيه آن روا خواهد بود و ديگر نمي توان آن را كتاب خدا و مقدس قلمداد كرد. بنابراين چون به روايت انجيل كشيشان زمين ثابت است يا بايد دين را وانهاد و علم را تبعيت كرد و يا علم را وانهاد. اما كليسا چون قدرت داشت گاليله را مجبور به توبه كرد. گاليله گفت من توبه مي كنم اما با توبه من زمين از حركت باز نخواهد ايستاد.
با پيدايش تضاد ميان دو ارزش، گفتار ما خاتمه نمي يابد و تازه سخن اصلي مقاله آغاز مي گردد زيرا ارزش ها هويت بخش انسان ها بوده و سرشت دروني افراد را تشكيل مي دهند لذا ارزش ها همواره جمعي را گرد خود مي آورند و اختلاف بر سر ارزش ها موجب پيدايش گروه ها و جناح هاي مختلف مي گردد و ممكن است به درگيري هاي درازمدت بينجامد مانند درگيري ميان كليسا و علم ورزان كه دويست سال طول كشيد و منجر به دوره رنسانس يا نوزايي غرب شد و ضايعات و تلفات زيادي در اين درگيري ها برجاي ماند. البته ممكن است جمود ورزيدن برخي بر سر منحصر دانستن يك راه براي رسيدن به هدف و برنتابيدن شيوه ها و راههاي ديگر نيز موجب ستيزه شود. اختلاف ارزش ها مبناي شقاق، دوگانگي و چندگانگي در جامعه است و بسياري از كشمكش ها ريشه در تعارض ارزش ها دارند مانند تضاد اسلاميت و جمهوريت در پندار برخي گروه ها، برتري عقيده بر انسان يا انسان بر عقيده و...
يكي از مباحث اساسي در اينجا، تعارض ارزش هاي اجتماعي است كه در سطور بعد بدان پرداخته مي شود و مي كوشيم با تبيين و توضيح خود به دركي از موضوع نايل شويم.
۱ـ ارزش ها دو دسته اند. يك دسته ارزش هاي مادر مانند عدالت، آزادي، پرهيزگاري يا تقوا، ديگرخواهي، راستگويي، نظم، وطن دوستي و. . . كه ارزش هايي جهان شمول هستند و هر قوم و مذهب و فردي آنها را تحسين مي كند. دسته ديگر، ارزش هايي هستند كه در سطح خانواده يا محيط شغلي، يا يك شهر و حداكثر يك ملت وجود دارند. به عبارت ديگر ارزش هاي ملي، محلي، قومي، شغلي و خانوادگي كه به ترتيب از دايره بزرگي به نام ارزش هاي ملي آغاز شده و به خانواده ختم مي گردد. دسته دوم از ارزش ها، فراگير و جهان شمول نيستند.
۲ـ در ارزش ها هم رتبه بندي وجود دارد و براي همگان و در همه جا يكسان نيستند. رتبه بندي ارزش هاي مرتبه دوم ممكن است از خانه اي به خانه اي يا از شهري به شهري ديگر تفاوت داشته باشد. عوامل گوناگون در تغيير اولويت ارزش ها موثر هستند. بسته به مقتضيات فرهنگي، مادي و حتي جغرافيايي هر جامعه، اولويت ارزش ها متفاوت مي شود. . براي مثال در منطقه پرباران شمال ايران محيط جغرافيايي به گونه اي است كه در فصل معيني شاليكاري انجام مي گيرد. نياز به نفرات بيشتر در اين نوع زراعت به هنگام كاشت و برداشت موجب مشاركت زنان در كار توليد شده و در نتيجه زنان به دليل نقش موثري كه در فعاليت اقتصادي خانواده دارند همواره، حتي در جامعه سنتي روستاييان شمال از مشاركت، استقلال و آزادي بيشتري برخوردار بوده اند. اما در محيط هاي كويري ايران درست برعكس است، زنان مانند مردان نقشي در اقتصاد خانواده ندارند و پنهان بودن زن، يك ارزش است. به همين ترتيب در جامعه عشايري كه عنصر جنگاوري و سلحشوري چشمگير است نيز ارزش هايي وجود دارند كه در جوامع ديگر مشاهده نمي شود اين تفاوت ها و اختلاف ارزش ها سبب تنش و بحران نبوده و اموري طبيعي به شمار مي آيند. تنش زايي در اين نوع اختلاف ارزش ها در سطحي محدود است مانند اين كه دو نفر از دو خانواده متفاوت يا دو شهر كه داراي نظام هاي ارزشي فرعي خاص خود هستند پيوند زناشويي برقرار كرده و به دليل آن تفاوت در سيستم تربيتي و ارزش ها تا زماني كه هنوز ادغام صورت نگرفته تعارضاتي ميان آنها پديد مي آيد. اين نوع تعارضات در سطح جامعه شناسي خرد قابل بررسي است.
۳ـ در ارزش هاي مادر نيز اختلاف و تفاوت اولويت ها و رتبه بندي وجود دارد كه در سطح جامعه شناسي كلان قابل بحث و بررسي است. ارزش هاي مادر همان طور كه گفته شد ارزش هايي هستند كه همه انسان ها با هر قوميت و مذهبي بدان باور دارند. گرچه همه آن ها مهم هستند اما براي برخي از جوامع، برخي ارزش ها مهم ترند. بنابراين اولويت بندي آنها تغيير مي كند.
۴ـ منشأ اختلاف در اولويت بندي ها چيست؟ دو ارزش مادر كه در رتبه بندي آنها اختلاف هاي فراواني بروز كرده و مي كند عدالت و آزادي هستند. اگر از اين نكته كه دربرخي جوامع حكومت هاي استبدادي از بحث تقدم آزادي يا عدالت براي توجيه كردار خويش بهره مي جويند و به بهانه اولويت عدالت، آزادي را محدود مي سازند بگذريم در جوامع گوناگون بسته به شرايط خاص اجتماعي آنها يكي از اين دو اولويت يافته اند و نمي توان حكم واحدي را براي همه جوامع صادر كرد. براي مثال در سرزمين پهناور چين با يك ميليارد و سيصد ميليون نفر جمعيت يعني يك چهارم ساكنان كره زمين، مسئله عدالت اجتماعي براي حفظ توازن و جلوگيري از فروريختگي و پاشيدگي، حياتي تر و فوري تر از آزادي است. براي آنان كه تأمين نان و مسكن چنين جمعيتي دشوار و اعجاز است نان و مسكن بر آزادي اولويت مي يابد اما در جامعه اي چون ايران كه داراي منابع سرشار ثروت طبيعي است و شرايط تاريخي و سياسي آن نشان مي دهد نابرابري ها و مشكلات اقتصادي اش نيز ريشه در ساختار سياسي داشته و برخاسته از انحصار قدرت و توزيع نابرابر امتيازات است ارزش آزادي اولويت مي يابد.
۵ ـ يكي از مهم ترين منابع اختلاف ارزش ها در سطوح خرد و كلان، يعني در ارزش هاي مادر و ارزش هاي مرتبه بعد ايدئولوژي ها هستند. براي مثال آن تفكر مذهبي كه مي گويد: «قانون كمك به بينوايان تقدير خدادادي طبيعت و جامعه را به هم مي زند» يا معتقد است «بايد فقيري باشد تا انفاق و كمك به فقرا و اجر و فضيلت آن موضوعيت پيدا كند» ارزش محروميت پسندي را ترويج كرده و تفكر مبارزه با فقر را اگر نه منفي و مضر كه بي اهميت مي انگارد. ايدئولوژي ماركسيستي كه تضاد را جريان حاكم بر تاريخ و جامعه مي داند و تضاد هميشگي در تاريخ يكي از اصول آن به شمار مي رود و جهان را سراسر عرصه نبرد پرولتاريا و سرمايه دار يا طبقه استثماركننده و استثمارشونده مي داند، جنگ و ستيزه طبعي، برايش مقدس است. مثال ديگر اينكه در يك ايدئولوژي چندهمسري ارزش است و از آن دفاع مي شود و در ايدئولوژي ديگر ممنوع است. در ايدئولوژي مانند اسلام، طلاق در موقع ضرورت مجاز است و در مسيحيت مطلقا ممنوع بود و مشكلات فراواني را پديد آورد.
۶ـ نكته بسيار مهم در مقوله اختلاف ارزش ها اين است كه نفس تنوع و تعارض ارزش ها را نمي توان نامطلوب تلقي كرد. حتي در كتب مقدس هم نهي نشده و براي مثال در قرآن كريم آمده است: انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا (حجرات / ۱۳) براساس اين آيه اگر تفاوت ها نبود ديگر شناخت تفاوت معني نمي داد. از اين رو مي توان در يك نگاه اين تفاوت ها را موجب پويايي دانست.
آن چه نامطلوب است و سبب بحران و جدال مي شود، همان طور كه خواهد آمد تحميل ارزش ها به قيمت حذف و طرد ارزش ديگري است. با توجه به آنچه گذشت، دو ارزش بنياديني كه جامعه سنتي و مدرن را از يكديگر متمايز مي سازد «برتري عقيده بر انسان» و «برتري انسان بر عقيده» است كه موجب شكاف شده و دو نوع برخورد با حقوق بشر، آزادي و حقوق شهروندان را به وجود آورده است. براي مثال در حالي كه استاد شهيد مطهري صراحتا مي گويد اعلاميه حقوق بشر منطبق بر اسلام است، آقاي مصباح يزدي در نماز جمعه تهران(۱) اعلاميه حقوق بشر را مخالف اسلام مي خواند. آنان كه با معيارهاي ايدئولوژيك با حقوق انسان ها و شهروندان مواجه مي گردند بالطبع براي كساني كه مثلا به موضوع يا ارزش خاصي اعتقاد دارند امتيازاتي قايل هستند ولي اگر شهروندي اين عقيده را قبول نداشته باشد صلاحيت بهره گيري از حقوق مدني خويش را ندارد. علي رغم صراحت قانون و فلسفه قانون، از نظر اين گروه التزام عملي به قوانين هم كفايت نمي كند.

نگاه روزنامه نگار
جنگ هاي ناعادلانه
اينسانس تيونه رامونه
سردبير ماهنامه لوموند ديپلماتيك
منشور سازمان ملل متحد،قانون مشترك كره زمين،در مقدمه خود رسما اعلام مي كند:«ما خلق هاي عضو سازمان ملل متحد مصمم بر حفظ نسل هاي آتي از عافت جنگ و بنيان نهادن محمل هاي تضمين روند عدم توسل به زور مگر در جهت منافع همگان هستيم و بناداريم تا نيروهاي خود را براي تحقق اين آرمان ها به يكديگر پيوند دهيم.» منشور از همان ماده اول خود خاطرنشان مي سازد كه هدف نخست سازمان ملل متحد همانا حفظ صلح و امنيت بين المللي و مقابله با هرگونه تهاجم عليه ديگري يا ساير اشكال تهديد صلح جهاني است.
بدين ترتيب آمريكا و متحدانش روز پنج شنبه ۲۰ مارس با راه اندازي يك جنگ بازدارنده عليه عراق و با تهاجم به اين كشور بدون مجوز سازمان ملل و يا ساير سازمان هاي بين المللي، اصول بنيادين سازمان ملل متحد را زيرپا نهاده و خودسرانه در خارج از كادر قانون ، آشكارا به عنوان مهاجم عمل كرده اند.
جامعه بين المللي در برابر اين جنايت عليه صلح روياروي وضعيتي بي سابقه قرارگرفته است. از زمان پيدايش سازمان ملل در سال ۱۹۴۵ تا كنون هرگز سابقه نداشته است كه دو كشور بنيانگذار اين سازمان،اعضاي دايمي شوراي امنيت و از رده كهن ترين دموكراسي هاي جهان چنين وحشيانه قوانين بين المللي را نقض كرده و در برابر آن به آنچه مي توان دولت هاي بزهكار خواند؛ بدل شود.
به نظر مي رسد كه از زمان سوءقصدهاي ۱۱ سپتامبر ايالات متحده تحت رياست جورج دبليو بوش علم دار دفاع از برداشتي بسيار وقيحانه از مصالح عاليه دولتي و منافع ملي شده است. بوش و بازهايي كه وي را احاطه كرده اند با به كارگيري نصايح قديمي ماكياول:«يك پرنس بايد بداند كه اگر بخواهد قدرت را همواره در دست داشته باشد غالبا ناچار است تا برضد ايمان، احسان، انسانيت و مذهب عمل كند» مصمم اند تا برعليه قانون، اخلاق، حقوق بشر و حقوق بين الملل عمل كنند.اين عده به رغم آنكه يك رژيم فاسد و خودكامه چون رژيم صدام حسين را آماج حملات خود قرار داده اند، از توجيه عمل خود در عرصه اخلاقي كاملا ناتوانند. بي اعتنايي آنان به حقوق بين المللي برخورد متكبرانه با اتكا به نيروي قهرآميز تشكيلات نظامي شان باعث برانگيختن موج عظيمي از احساسات ضد آمريكايي در جهان شده است كه از زمان جنگ ويتنام (۱۹۶۱ ـ ۱۹۶۵) تا كنون بي سابقه بوده است.
كميسيون بين المللي حقوق دانان سازمان ملل كه مقر آن در ژنو است از ۱۸ مارس ۲۰۰۳ عليه حمله به عراق بدون مجوز از سازمان ملل هشدار داده است. اين كميسيون به مثابه ديگر انجمن هاي حقوقدانان انگليسي، فرانسوي، اسپانيايي و بلژيكي تصريح مي كند كه چنين حمله اي غيرقانوني بوده و يك رنگ تهاجمي محسوب خواهد شد، كميسيون اعلام مي كند كه هيچگونه محمل حقوقي براي توجيه چنين مداخله اي وجود ندارد هيچ كشوري اين حق را ندارد كه بدون اجازه شوراي امنيت عليه كشور ديگر به زور متوسل شود مگر در صورت دفاع مشروع در پاسخ به يك حمله مسلحانه.
بخشي ازسرمقاله ماه آوريل ماهنامه لوموند ديپلماتيك چاپ پاريس

بازتاب
بازهم شنود اشباح
رضا گلپور
ضمن تشكر از توجه جناب عليرضا كيان نويسنده محترم مقاله «وقتي اشباح شنود مي كنند» منتشره در روزنامه همشهري سه شنبه ۲۹/۱۱/،۸۱ الف - پيرامون اينكه نوشته ايد: «نام رضا گلپور به عنوان مؤلف اين كتاب بر روي جلد حك شده... با وجود اين، نام مؤلف چندان آشنا نيست و بازار كتاب و فرهنگ و سياست كمتر نام وي را شنيده است.» مگر مستندات مورد اشاره در كتاب بنده با اثبات گمنامي من زير سوال مي رود؟ ب - شهيد مظلوم و سيد خدوم جمهوري اسلامي را كه روز روشن در بازار تهران به وسيله ده ها گلوله شليك شده تروريست هايي كه حداقل رسما از عناصر منافقين خلق معرفي گشتند، به عنوان «مرحوم اسدالله لاجوردي» مورد اشاره قرار مي دهيد و همزبان با كساني مي شويد كه اخبار ترور فوق را به عنوان سانحه و آن شهيد خار چشم منافقان را به عنوان قرباني يك حادثه در روزنامه ها و نقل قول هايشان معرفي مي كردند. كيان عزيز، اين افراد كه امروز لاجوردي را مرحوم مي خوانند و مي نامند، دو دهه پيش عنصر سي. آي. اي پرورده جاني و تروريست را روز روشن به عنوان «شهيد مسعود كشميري» پيكرسازي كردند. والله اينان پيش قاضي، معلق بازي مي كنند، پيش من و تو كه جاي خود. اين به كنار. چرا وقتي به قسمت اصلي وصيتنامه شهيد لاجوردي كه در كاور كتابم منتشر شده بود اشاره كرده اي، تكه كليدي آن را سانسور مي كني؟ من در كاور كتابم ذيل عكس مستند تشييع جنازه شهيد! مسعود كشميري در نهم شهريور ،۱۳۶۰ اين قسمت از وصيتنامه شهيد ژرف انديش آسيد اسدالله لاجوردي(ره) را منتشر كردم كه فرموده بود: خدايا تو شاهدي چندين بار به عناوين مختلف، خطر... را (همان ها كه التقاط به گونه «منافقين خلق» سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر كرده ...) به مسئولين گوشزد كرده ام. ج - در ابتداي مقاله شما جناب كيان، آمده است: «اين كتاب هزار صفحه اي فاقد حتي يك صفحه تاليف به قلم مؤلف است. » و چند پاراگراف بعد درست در تعارض با آن آمده: «آتش تند مؤلف كتاب در متهم ساختن اين كادرها به گونه اي بود كه حسين شريعتمدار مديرمسئول روزنامه كيهان نيز طي سرمقاله اي در اين روزنامه از آن انتقاد كرد...» د - در انتخاب تيتر مطلب فوق چه بسا سوء تفاهم شده باشد بهتر بود كه به جاي «وقتي اشباح شنود مي كنند» با فرض بر اينكه بنده را شبح بدانيد، مي نوشتيد، «وقتي شبح! شنود مي كند»... هـ - در مقاله فوق الذكر، آقا كيان عزيز آورده اي: «درواقع شريعتمداري ضمن نقد كتاب، پرونده مهمتري را نيز همزمان گشوده است. » و اشاره شما به اين بخش از نوشته حسين شريعتمداري بود كه عينا نقل شده بود. كيان جان! من فرداي آن روزي كه اين مكشوفات ذهن برادر حسين و مشاوران ويژه اش در روزنامه كيهان چاپ شد جوابيه ام را شخصا به دفتر او تحويل دادم كه تا به امروز چاپ نشد

حاشيه ايران
• تفاهم با اصلاح طلبان ديني
يكي از فعالان اپوزيسيون خارج از كشور اخيرا در مقاله اي خواستار گفت وگوي نيروهاي ميانه رو و جمهوريخواه با اصلاح طلبان ديني داخل كشور شده است. «اميرحسين گنج بخش» در مقاله اي تحت عنوان «نگاهي به افراط گرايي و ميانه روي در سياست» كه بر روي سايت هاي اينترتني قرار گرفته و نشريه «جهان انديشه» نيز با تعديل بخشي از مطالب، آن را درج كرده، نوشته است: «برآمد نيروهاي اصلاح طلب و ميانه رو در ميان هواداران جمهوري اسلامي و تقابلشان با افراطيون محافظه كار ، نويد تعادل نويني ميان سنت و تجدد را مي دهد كه اين بار نه با زور وفشار، بلكه به صورت دموكراتيك تحمل يكديگر را داشته باشند.» او تأكيد دارد: «در همزيستي نيروهاي ميانه رو، عرفي و مذهبي است كه امكان ميثاق نويني فراهم مي شود تا ايران را از دور باطل حذف و انتقامجويي آزاد كند و براي اين مهم، چاره اي جز به كارگيري سياست نقد و گفت وگو با اصلاح طلبان ديني نيست.» گنج بخش اضافه كرده: «به همان اندازه كه بايد در نقد تناقض هاي فكري اينان [اصلاح طلبان] همچون «دموكراسي ديني» كوشا بود، به همان ميزان نيز بايد راه تفاهم و همزيستي را باز گذاشت.»

• حمايت كنگره آمريكا از منافقين
در حالي كه مقامات آمريكايي در پيام هاي خود براي ايرانيان و نيز بيانيه هاي رسمي خود از برخورد شديد با بقاياي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) در عراق خبر داده بودند، طي چند روز اخير برخي رسانه هاي آمريكايي از اختلاف شديد وزارت خارجه آمريكا با كنگره اين كشور بر سر اين موضوع خبر داده اند. روزنامه «واشنگتن تايمز» در اين باره خبر داده كه «ايليانا لتينن» نماينده دموكرات كنگره از ايالت فلوريدا كه به عنوان حامي سرسخت گروه رجوي در كنگره آمريكا شناخته مي شود بيانيه اي در حمايت از اين گروه تهيه كرده و به امضاي بيش از ۱۰۰ عضو كنگره رسانده است. وي گفته كه گروه رجوي در مبارزه با تروريسم به آمريكا كمك كرده و اطلاعات مهمي به واشنگتن داده است. اين در حالي است كه وزارت خارجه آمريكا در سال ۹۶ رسما سازمان مجاهدين خلق را در فهرست گروه هاي تروريستي خود قرار داده است.

• ماجراي آرمين و محتشمي
در اولين جلسه مجلس شوراي اسلامي در سال جديد اتفاق قابل توجهي افتاد. قضيه از اين قرار است كه «محسن آرمين» عضو ارشد سازمان مجاهدين انقلاب و نايب رئيس كميسيون امنيت ملي مجلس قصد داشته تا نطق پيش از دستور خود عليه رد لايحه اصلاح قانون انتخابات توسط شوراي نگهبان را قرائت كند اما به توصيه «علي اكبر محتشمي پور» رئيس فراكسيون دوم خرداد از اين امر منصرف مي شود. مشخص نيست دليل اقدام محتشمي پور تلاش هاي وي و ديگر اعضاي مجمع روحانيون براي رايزني با شوراي نگهبان بوده و يا شرايط منطقه اي علت اصلي اين اقدام بوده است. اين در حالي است كه پيش از اين شنيده شده بود كه سران فراكسيون دوم خرداد در ملاقلاتي با رئيس جمهوري تصميم گرفته اند تا راجع به لايحه انتخابات كمتر در صحن علني بحث كنند.
006190.jpg

• فقط «خوش ركاب» مي ديدم
«علي شمخاني» وزير دفاع در حاشيه جلسه علني روز يكشنبه مجلس به خبرنگاراني كه نظر وي درباره عملكرد صدا و سيما در جنگ عراق را جويا شده بودند، گفته: «من در ايام نوروز برنامه هاي صدا و سيما را نگاه نمي كردم و تنها برنامه اي كه تماشا مي كردم سريال «خوش ركاب» بود كه در آن مي گفت رزمندگان فرشته نيستند، آدم هستند. »

• جزيره صددرصد مرجاني
در پي درج مطلبي در رابطه با وضعيت جزيره خارك در ستون حاشيه سياست مورخ ۲۱/۱۰/۸۱ شركت ملي نفت ايران توضيحي براي روزنامه ارسال كرد كه مشروح آن در پي مي آيد. مصاحبه جناب آقاي حسين دارابي (داربويي) داراي ۵ مورد مي باشد كه به طور خلاصه به آن پرداخته و پاسخ داده مي شود.
۱) با توجه به اينكه جزيره خارك يك جزيره صددرصد مرجاني مي باشد لذا خاك كشاورزي در اين جزيره وجود ندارد كه زمين كشاورزي داشته باشد و مردم بتوانند به كشاورزي اشتغال داشته باشند.
۲) با وجود كنترل هاي شديد بين المللي براي حفظ محيط زيست درياها و همچنين برخوردار بودن شركت ملي نفت ايران از استانداردهاي بالا براي صادرات مواد نفتي و پتروشيمي، هيچ گونه ضايعاتي در دريا به وجود نمي آيد كه مانع صيد ماهي و مرواريد گردد و هم اكنون شغل دوم بيشتر مردان بومي جزيره صيادي ماهي مي باشد و اداره شيلات جزيره خارك مي تواند شاهد رد اين مدعا باشد كه صيادي از جزيره خارك نه تنها برچيده نشده است بلكه رونق هم گرفته است.
۳) صنعت نفت براي تأمين نيروي انساني واحدهاي خود در جزيره خارك به صورت متمركز عمل مي نمايد و براي اين منظور از طريق آزمون سراسري اقدام مي نمايد كه افراد بومي در شرايط مساوي با غيربومي ها از اولويت بيشتري برخوردار مي باشند. كما اينكه مشاهده مي شود تعداد زيادي از اين گونه افراد در واحدهاي گوناگون صنعت در جزيره خارك با سوابق خدمتي مختلف اشتغال دارند.
۴) با توجه به اينكه نفت خام صادراتي از جزيره خارك جزء انفال بوده و از نقاط مختلف كشور استخراج مي گردد و تنها از جزيره خارك كه نقطه كوچكي از كشور پهناور جمهوري اسلامي ايران مي باشد (از لحاظ مساحت) صادر مي گردد لذا درآمد مذكور در اين مقاله ارتباط چنداني به جزيره خارك نداشته و متعلق به تمام ملت ايران مي باشد.
۵) در مورد آبرساني استان بوشهر بايستي به اطلاع نويسنده مقاله برسد كه جوابگويي اين مسئله به عهده ساير سازمان هاي استان و وزارتخانه هاي ديگر مي باشد و وظيفه وزارت نفت چيز ديگري است. اما عليرغم اين وضع مديريت عمليات عمومي خارك موظف گشته است اقداماتي براي آبرساني به جزيره خارك انجام دهد كه به زودي توسط مهندسين مشاور در دست بررسي و انشأالله اقدام خواهد شد.

ايران
ادبيات
اقتصاد
جهان
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |