دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۴ - - ۳۷۸۰
نگاهي به زنان دستفروش
آنها آرزوهايشان را بساط مي كنند
000069.jpg
عكس: پيمان هوشمند زاده
آنها زناني هستند فقر ديده و زناني كه تنها عروسك و دستمال و حوله نمي فروشند آنها گاهي تمام خواسته هايشان را مي فروشند، تمام چيزهايي كه بايد داشته باشند و ندارند تمام آرزوهايشان مي فروشند
رويا ملكي
هر روز مي گذرم، من هر روز از روي سايه كش آمده تا ديوار مي گذرم؛ سايه اي از بلنداي زني كه هر صبح نيمي از پياده رو را به چيدن عروسك هاي پوشالي غروب مي كند. زني كه تنها دلخوشي نجات اقتصاد خانه اش را به اميد فروش پوشالي، خوش كرده است. نان آوري از جنس مادر كه صبح ها خانه مي آرايد و بعد پياده رو.
در سرما و گرما چمباتمه مي زند سر بساطش و چشم مي دوزد به كودكي كه بهانه خرس هاي كوچك برفي اش را بگيرد. دل به نق زدن هايي كه براي او نان دارد مي بندد و در دل، دغدغه كودك خود را در خانه دارد.
صبح كه از خانه بيرون مي زند و پاشنه كفشش را مي كشد، هنوز خروس  ها خوابند. از آن سرشهر، شايد هم از پشت نقشه تهران مي آيد.به اين خيابان كه به قول خودش پولدارنشين است، مي آيد به اميد اينكه يكي از اين پولدارها، يك خرگوش از او بخرد، شايد هم يك موش.
يك فقر زنانه
در جهان امروز بيش از يك ميليارد نفر كه عمدتا در كشورهاي در حال توسعه بسر مي برند و اكثريت عظيم آنان را زنان تشكيل مي دهند، در شرايط ناپذيرفتني فقر بسر مي برند. پديده اي پيچيده و چند بعدي كه خاستگاه هايش را بايد در حيطه هايي ملي و بين المللي، هر دو جست. يكي از روندهاي نمايان فقر، فقر افزايش يافته زنان است كه ميزان آن از منطقه اي تا منطقه ديگر متغير است. ناهمترازي هاي جنسيتي در تسهيل قدرت اقتصادي عامل مهمي است كه به فقر زنان كمك مي كند.
در دهه گذشته، بويژه در كشورهاي در حال توسعه، شمار زناني كه در فقر بسر مي برند به گونه اي افزايش يافته است كه با شمار مردان تناسبي ندارد. به گزارش زن عرصه اجتماع كه دستاوردي است از انجمن ايراني مطالعات زنان، چندي است كه نسبت فقر در كشورهايي كه اقتصاد گذارين دارند به صورت پي آيند كوتاه مدت فرآيند دگرگوني اجتماعي، اقتصادي و سياسي بروز كرده و مسئله اي نمايان شده است. افزون بر اين عوامل اقتصادي، انعطاف ناپذيري نقش هاي وابسته به جنسيت زنان و دستيابي محدود آنان به قدرت، آموزش، پرورش، منابع توليد و همچنين عوامل نوپديد ديگري كه امكان دارد به عدم امنيت خانواده ها بينجامد، در اين امر دخيلند. از عوامل موثر ديگر،  اين است كه تاكنون نتوانسته اند ديدگاه جنسيتي را در همه تحليل ها و برنامه ريزي هاي اقتصادي چنان كه بايد به صورت جريان عمده درآورند و به علل ساختاري فقر بپردازند. آزادسازي توان بالقوه توليد زنان، محور در هم شكستن چرخه فقر است تا آنان بتوانند به طور كامل در مزاياي توسعه و حاصل كار خود سهيم شوند.
با توجه به اهميت مسائل اقتصادي در سطح بين المللي، حقوق زنان در سايه فقر كمرنگ شده و شكاف هاي ميان مردان و زنان افزايش مي يابد.
هزاره سوم، هزاره زنان
زنان دستفروش، زناني كه از بساط كردن دستاوردهاي خود، چرخه اقتصادي خانواده را مي چرخانند، زناني كه متعلق به هيچ جا و مكاني نيستند؛ آنها زناني هستند فقر ديده و زناني كه تنها عروسك و دستمال و حوله نمي فروشند، آنها گاهي تمام خواسته هايشان را مي فروشند، تمام چيزهايي كه بايد داشته باشند و ندارند؛ تمام آرزوهايشان را مي فروشند و هر روز زل مي زنند به تمام ماشين هايي كه همجنس خودشان آنها را مي رانند. آنها صبح به صبح همه آرزوهايشان، خواسته هايشان و هوس هايشان را مي پيچند لاي بغچه و مي گذارند پشت در، چادر سر مي كشند و مانتو به تن، گريز مي زنند و الهي به اميد تو، مي گويند. آنها عادت كرده اند با نان فقيري، صورتشان را سرخ كنند. به گفته اكرم قديمي، دبير انجمن ايراني مطالعات زنان، وجه مشخصه فقر در جهان امروز چهره زنانه است.
زنان 70 درصد از 6/1 ميليارد نفري كه در فقر شديد بسر مي برند را تشكيل مي دهند. دو سوم از ساعات كار در سراسر جهان بر عهده زنان است در حالي كه فقط يك دهم از درآمدهاي جهان به آنان اختصاص دارد و كمتر از يك دهم اموال را در جهان مالك هستند. بسياري از زنان به لحاظ وضعيت دشوار اقتصادي ناگزير به پذيرش مزد كمتر شده اند و به صورت كارگران مرجع درآمده اند. به همين لحاظ در برنامه هاي مبارزه با فقر بايد توجهي ويژه به فقرزدايي زنان صورت گيرد تا راه مشاركت برابر زنان در امور توسعه فراهم آيد. به هر حال حصول فقرزدايي تنها از طريق برنامه هاي ضد فقر امكانپذير نيست، بلكه لازم است مشاركت دموكراتيك و تغييراتي در ساختارهاي اقتصادي موجود باشد تا دسترسي همگي زنان به منابع، فرصت ها و خدمات عمومي تضمين شود. قديمي معتقد است: در شرايطي كه ساليانه 27ميليون دلار از كشورهاي به ظاهر در حال توسعه و در واقع عقب مانده به كشورهاي ثروتمند و به اصطلاح توسعه يافته سرازير مي شود و همچنين نيمي از مردم جهان در رنج و گرسنگي و كمبود كيفي و كمي غذا به سر مي برند و ملاحظه مي شود كه يك سوم از جمعيت 3 ميلياردي كشورهاي جهان سوم، غذايي براي خوردن ندارند و هر هفته 250 هزار كودك به كام مرگ مي روند و همين تعداد هم به اشكال ناقص، فلج يا عقب مانده جسمي و ذهني به حيات ادامه مي دهند، جلوه هايي از فقر و محروميت، در ابعاد اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و بهداشتي خودنمايي مي كند.
وي مي گويد: اگر به وجود بيش از 600 ميليون معلول از 5 ميليارد جمعيت جهان توجه شود يا اينكه 900 ميليون نفر در جهان قادر به خواندن و نوشتن نيستند و بيش از يكصد ميليون كودك در دنيا از امكانات تحصيل ابتدايي محرومند و سرانجام، مشاهده 49 ميليون نفر بيكاران 83 كشور جهان و اعلام نرخ بيكاري تا 9/19 درصد اين كشورها، بازگو كننده فقر در ابعاد وسيع جهاني از جهات مختلف است.
تفكر در باب آنها براي شناخت كم و كيف اين پديده و در عين حال انديشه و اتخاذ تدابيري در جهت زدودن و تعديل آن براي جامعه ايران خصوصا با عنايت به فضاي اسلامي و بهره گيري از رهنمودهاي اسلام كه نفي كننده هر گونه تبعيض و نابرابري است، ضرورتي انكارناپذير مي شود.
يك گپ فقيرانه
بي آنكه بخواهي چشمت پخش مي شود روي تمام بساط خالي اش، از اسپند بسته شده گرفته تا جوراب مردانه. دلت چنگ مي خورد، نه براي بساطي، از ديدن زني كه قلاب به دست چرت مي زند. سايه ات روي پلكش سنگيني مي كند و بي تقصير چرتش پاره مي شود. بفرماييد...
اين را زني گفت كه تمام دارايي اش چيده شده بود روي دستمال پهني به رنگ ارغوان. دلت مي ايستد و خودت مي روي كوچه بعد و بعدي. او غريبه اي است آشنا. هر روز او را مي بينم. اينجا نشسته بر تن تب دار؛ پياده رو به اميد اينكه من بيايم، تو بيايي و او...
امروز روز ديگري است و فردا هم. مي رسم باز به همان سايه اي كه هر روز از رويش با تامل مي گذرم. دلم تاب نمي آورد، مي ايستم و بعد يك گپ كه تمام بازي روي زن دستفروش را در يك برگ گفت.
- خانه داري؟
مي خندد و مي گويد: منظورت خونه است يا اينكه اهل و عيال؟
- جنس حرف هايش فرق مي كند، مي گويم: همان اهل و عيال.
مي گويد: سه تا دختر و يك پسر.
- شوهر چطور؟
حبسه،حبس.
- قبلا چي كار مي كردي؟
تو توليدي جوراب بودم، تا فهميدن شوهرم حبسه من را از كار بيكار كردند.
- درآمدت خوبه؟
اي بخور و نمير، خدارو شكر.
- فقط خودت كار مي كني؟
بزرگترين بچه ام 12 سالشه و بقيه بچه ها رو مي ذارم پيشش.
- خودت چند سالته؟
29 سال.
به 40 ساله ها مي مانست، شايد هم بيشتر، ولي تاب حرف زدنش نبود. من هم شده بودم يك ميهمان ناخوانده همه قصه هاي آشنا. يكي شوهر ندارد، ديگري آرزو مي كند شوهر نداشته باشد، يكي دو بچه دارد و ديگري پنج تا، يكي از كرج مي آيد و ديگري از جنوبي ترين جنوب تهران، ولي همه به يك اميد مي آيند، مي آيند تا شب بتوانند نقش مرد خانه را خوب بازي كنند و دست پر به خانه برگردند. آنها چشم انتظاران كوچكي در خانه دارند.

ايرانشهر
خبرسازان
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
شهر آرا
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |