پنجشنبه ۱۵ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۹۳
تب و تاب جشنواره، هياهوي استوديوهاي فني
رنگ آفتاب را نمي بينيم
008340.jpg
عكس ها: ساغر اميرعظيمي
ليلي نيكونظر
اينجا تهران است، لابراتوار فيلمساز ساعت 15، 18-17 روز مانده به بيست و چهارمين جشنواره فيلم فجر.
نامش ناصر انصاري است. يك روپوش سفيد پوشيده و ريش بلند سپيدي دارد. عكاسمان مي گويد: چهره اش براي عكاسي جان مي دهد و تيليك تيليك از او عكس مي اندازد. پيشنهاد مي دهم ببرش در پيچ اين راه پله ها چند حلقه فيلم به دستش بده، اين راه پله پيچيده كه طبقه اول و دوم لابراتوار فيلمساز را به هم مربوط مي كند، تصوير شده عمري است كه اين آدم ها در اين كار گذاشته اند. نزديك به 37 سال است كه در اين حرفه است. كارش تدوين است و تخصص اصلي اش تروكاژ ؛ به معناي حقه هاي سينمايي يا جلوه هاي ويژه.
در حال حاضر مدير فني لابراتوار فيلمساز است و به اتاق هاي مختلف راهنمايي مان مي كند؛ به اتاق  هاي بعضا تاريكي كه وقتي در را باز مي كني و پرده سياه رنگي را از جلو آن كنار مي زني، كسي يا كساني را به مشاهده مي نشيني با موهاي سفيد كه جلو مانيتورها نشسته اند يا پشت دستگاه هايي قرار دارند و همه به شدت موقر و محترمند و آنقدر به احتراممان مي ايستند و آنقدر با حوصله و نجابت برايمان مرحله به مرحله كارشان را توضيح مي دهند (و با چه عشقي راجع به جزئيات حرف مي زنند، چه علاقه عجيب و باورنكردني اي) كه معذب و خجالت زده مي شويم. روز قبل مهدي كرم پور فيلمساز و كارگردان فيلم چه كسي امير را كشت به من و دوست ديگري كه قرار بود اين سوژه ها را پيگيري كنيم، يادآوري مي كند كه اگر به آنجاها سر زديد به چهره اين آدم ها دقت كنيد، شايد ديگر جايگزيني نداشته باشند، آدم هاي معدودي هستند كه عاشق اين كار هستند و عمرشان را سر اين حرفه گذاشته اند و معلوم نيست چه كساني قرار است بعد از اينها جايشان بياييد . انصاري ما را اتاق به اتاق به دل سينما مي برد. باورش تا پيش از اين برايم سخت بود كه سينما تنها به نمايش روي پرده و مراحل انتخاب بازيگر و فيلمبرداري برنگردد و اين وسط ها، مراحل طاقت فرسايي باشد كه تا اين حد از جذابيت پرده هاي نقره اي به دور است و آدم هاي گمنامي كه كسي آنها را نمي شناسد، اما چه حرفه مشكلي دارند و چه پرمسئوليت. اينجا جايي است كه فيلم از مرحله فيلمبرداري روي كاست هاي 400 فوتي يا يكهزار فوتي (بيشتر 400 فوتي) تازه از راه مي رسد. نگاتيو فيلمبرداري شده در قسمت قطع نگاتيو آماده مي شود، بعد مي رود اتالوناژ يا يك correction يا تصحيح رنگ اوليه، آنجا هر كدام از صحنه ها و پلان ها، نور و رنگ مخصوص به خودش را مي گيرد. در اين مرحله نگاتيوها يا چاپ مي شود و تبديل به پازتيو مي شود (مطابق سيستم قديمي و كاربا موويلا) يا جهت تله سينما براي مونتاژ كامپيوتري (سيستم كامپيوتري و امروزي) به استاديو مي رود براي تدوين، بعد دوباره آن نسخه تدوين شده به لابراتوار بازمي گردد و دوباره قطع نگاتيو مي شود، بعد مي رود تروكاژ يا بخش حقه هاي سينمايي يا جلوه هاي ويژه، دوباره تصحيح رنگ مي شود بعد دوباره چاپ مي شود و تبديل به كپي صفر مي شود. ممكن است دوباره اتالوناژ بخواهد. بعد دوباره به استوديو مي رود براي ميكس نهايي و صداي اپتيك و اين چرخه پركار عجيب و غريب همچنان ادامه دارد. (احتمالا چيز زيادي از اين چرخه نفهميده ايد، حتي ممكن است مرحله اي از اين مراحل حذف شده باشد) و همين نشان مي دهد كه آن فيلمي كه روي پرده نقره اي سينما مي بينيد و نقدش را بعدا در مجلات سينمايي مي خوانيد يكباره از سر صحنه به سالن سينما نرفته است و به قول ناصر انصاري از چرخه يا چرخه هاي پرمسئوليتي گذر كرده كه ممكن است با كوچك ترين اشتباهي كل فيلم و يك هزينه چند صد ميليوني به هدر برود و همين نشان مي دهد كه اين كار چه دقتي مي خواهد و چه احساس مسئوليتي طلب مي كند و در سرتاسر اين چرخه چه اضطراب و اضطراري موج مي زند. بيژن جباري مدير لابراتوار فيلمساز- هم از سينمايي مي گويد كه فقط از دور جاذبه دارد و چه بي رحم است و آن عده اي هم كه در حرفه هاي جانبي سينما مانده اند فقط عاشقند، چرا كه اصلا اين كارها درآمدزا نيست و چه بسا استخوان هم خرد مي كند.
نزديك جشنواره كه مي شود گاهي كارگران لابراتوار شبانه روزي و بي سروصدا كارها را راه اندازي مي كنند. انصاري مي گويد: سال 72، 45 روز در لابراتوار ماندم، حتي تا دم در نرفتم . او مي گويد: لازمه جشنواره همين است. يك ماه و نيمي كه به جشنواره مانده همه كارگردان ها مي خواهند فيلم هايشان را به جشنواره برسانند و همه فشار را هم روي ما مي آورند . لابراتوار فيلمساز، شهريور ماه 84 ، تنديس خانه سينما را براي فيلم خيلي دور، خيلي نزديك به خاطر بهترين كيفيت فيلم از آن خود كرده است. ساختمان لابراتوار فيلمساز، سال 51 و از روي نقشه يك لابراتوار در يك كوچه فرعي در خيابان مفتح جنوبي ساخته شده است.
***
اينجا استوديو انديشه است. همان شانزده- هفده روز مانده به جشنواره. نازنين مفخم، تدوينگر و مدير استوديو انديشه مي گويد: امسال كلا كارمان عقب است. هم زمان جشنواره تغيير كرد و جلوتر از وقت معمول برگزار مي شود و به هر حال دوازده روز هم براي ما دوازده روز است، هم به علت اينكه سيستم قبلي كار روي ميز موويلا، حالا تبديل به مونتاژ كامپيوتري شده و اين هماهنگي ها احتياج به وقت دارد . نازنين مفخم همچنين از مشكلي مي گويد كه اين روزها تدوينگرها با آن روبه رو هستند كه همان قضيه ورود ابزار ارزان قيمت به اين حيطه است و اين سبب مي شود تهيه كننده هاي غيرحرفه اي عده اي اپراتور را براي كار با اين ابزار استخدام  كنند؛ مسئله اي كه امنيت حرفه اي تدوينگران را به خطر مي اندازد. نازنين مفخم مي گويد: تدوينگر، اپراتور نيست و قرار نيست ما با ابزارهاي ارزان قيمت و نه در استوديوها و محيط هاي كاري، كه در دفتر كار تهيه كننده كار كنيم. قرار نيست. نازنين مفخم، اتاق به اتاق استوديو، از اتاق آكوستيك گرفته تا اتاق ميز موويلا و ابزار قديمي تدوين را نشانم مي دهد و همچنان از مشكل تهيه كننده هايي مي گويد كه اين حرفه را جدي نمي گيرند و براي آنكه از خرج استوديو و تدوينگر بكاهند، آدم هاي درجه هفت و هشت را با حقوق هاي اندك سركار مي برند و به خاطر همين است كه در جشنواره امسال نام تدوينگران معروف چندان به گوشمان نخواهد خورد، چرا كه آنها دارند حرفه شان را از دست مي دهند. مفخم ادامه  مي دهد: من حاضر نيستم بنشينم و با ابزارهاي نازل و در دفتر كار يك تهيه كننده  كه نمي شناسم كار كنم .
مفخم ادامه مي دهد: تدوين خراب برايشان مهم نيست و فهميده اند اين روزها آن چيزي كه برايشان فروش مي آورد چهره ها هستند و پول ها را صرف دستمزدهاي بالاي هنرپيشه ها مي  كنند؛ حتي ديگر سناريو و كارگردان هم برايشان مهم نيست، اغلب مي گويند مهم نيست كارگردان چه كسي است، مهم هنرپيشه است . مي گويد: ما در حال سوق به سمت فيلم هاي ارزان غيرحرفه اي هستيم، حتي جشنواره هم براي اين تهيه كننده ها مهم نيست، به همين خاطر مطمئنيم بعد از جشنواره بايد كلي از خطاهاي تدوين اين فيلم ها را كه به ما برمي گردانند بگيريم و اصطلاحا اين فيلم ها را وصله و پينه كنيم، اين روزها پول ها را خرج آنونس هايي مي كنند كه راست نمي گويد، خرج سينماهايي مي كنند كه قرار است آن فيلم ها را نمايش دهند و از روش هاي تبليغاتي غيرحرفه اي و حاشيه هاي غير استاندارد استفاده مي كنند. در واقع هزينه را پايين مي آورند كه فيلم سود بدهد، همين ها باعث يك سري روابط ناسالم غيرحرفه اي مي شود . مفخم از فضاي استوديو انديشه مي گويد كه سعي كرده شبيه يك خانواده اداره اش كند و حتي ترتيبي اتخاذ كرده كه كارگران و كارمندان استوديو دور يك ميز غذا بخورند: خيلي كم پيش مي آمده زن ها مديريت يك استوديو را بر عهده بگيرند و حتي خيلي در استوديوها رفت و آمد كنند . اما او از فضاي استوديو انديشه يك محيط كاري و فرهنگي ساخته كه آدم هايي كه روزانه حداقل 10 ساعت را در اين محيط مي گذرانند، در يك فضاي سالم و انساني زيست كنند. اين روزها دو فيلم در استوديو انديشه در دست تدوين است. يكي خانه روشن وحيد موسائيان كه موضوعش مهاجرت است و احتمالا مخاطب وسيع ندارد چرا كه دغدغه قشر متوسط را دارد و آن يكي چه كسي امير را كشت مهدي كرم پور كه فرمي خيلي خاص دارد و مفخم اصلا نمي تواند پيش بيني كند با اين فيلم چه برخوردي مي شود، چرا كه هم جذابيت يك فيلم جنايي را دارد و بسيار پرتعليق و پر كشش است و هم فرم خيلي نويي كه احتمالا برخوردهاي متفاوتي را سبب مي شود. مفخم اعتقاد دارد تدوين، پيش از آنكه يك كار فني باشد، يك كار هنري است و به قصه و روايت برمي گردد و تدوينگر بايد قصه را بفهمد و روايت را در نظر بگيرد. وجه فكري اش مهم است وگرنه يك اپراتور هم مي تواند با دستگاه ها كار كند و اين مشكلي كه اين روزها ايجاد شده، از همين جا نشات مي گيرد كه تهيه كننده ها فكر مي كنند همين كه كسي بلد باشد با ابزارهاي تدوين كار كند، تمام است.
008292.jpg
مفخم از ريزه  كاري هاي تدوين مي گويد و اينكه آن چيزي كه به دست تدوينگر مي رسد چهار- پنج برابر مواد فيلمي است كه بعدا روي پرده سينما نمايش داده مي شود. مفخم در اين ميان از تفاوت كار با ميز موويلا و روش جديد و مونتاژ كامپيوتري مي گويد كه قديم ترها تصاوير به شكل چاپ شده روي سلولوييد از لابراتوار به دست ما مي رسيد و ما تدوين را روي ميز موويلا انجام مي داديم و اين روزها اطلاعات ديجيتالي روي نوارهاي شبيه VHS به دستمان مي رسد كه اين تصاوير را وارد كامپيوتر مي كنيم و همين ها باعث آسان شدن و تسريع كار تدوين مي شود. هرچند كه هنوز هم عده  زيادي از كارگردان ها راغبند با ابزارهاي قديمي و ميز موويلا كار كنيم چرا كه كار، كيفيت بهتري مي گيرد و به همين خاطر هنوز هم اتاق ميز موويلا را نگه داشته ايم. نازنين مفخم متولد 1336 است و تحصيلاتش را در رشته سينما و همچنين نشانه شناسي ادامه داده؛ از سال 53 دستيار مرحوم روح الله امامي-تدوينگر برجسته- بوده و از سال 73 هم مستقل كار كرده، مدتي هم همكار ما بوده و روزنامه نگاري كرده. سناريو هم نوشته و گهگاه دستي در نوشتن قصه دارد و اين را پيش از آنكه بگويد، از اينجا مي فهميم كه در يك بخش از توضيحاتش چنين مي گويد: محيط كار قبلي ام آن قدر تنگ و تاريك و بي پنجره بود كه از آنجا تصميم گرفتم خودم استوديو داشته باشم. آرزوي يك پنجره را داشتم چرا كه نزديك به جشنواره كه مي شود از جايمان تكان نمي خوريم. آن وقت ها ما در آن استوديو رنگ آفتاب را نمي ديديم. مي دانيد، آرزوي زمستان در خانه خودمان بودن و در رختخواب بودن به دلمان مانده است . و در دنباله اين حرف ها از اين مي گويد كه عادات دقيقه نودي ما ايراني ها در اينجا هم خودش را نشان مي دهد چرا كه كارگردان ها دير به يادشان مي افتد كه مي خواهند فيلمشان را به جشنواره برسانند. مدير استوديو انديشه همچنين از بعضي حاشيه هاي استوديو و كار تدوين و صداگذاري مي گويد كه گاهي آنقدر يك فيلم را براي تدوين و صداگذاري عقب و جلو مي برند كه تمام ديالوگ ها را حفظ مي شوند. تكيه كلام ها و اشاره هاي كلامي شان از فيلم هاست و معمولا وقتي با هم حرف مي زنند كسي متوجه شوخي هايشان نمي شود چرا كه همه را از فيلم هايي گرفته اند كه حتي هنوز روي پرده سينما نرفته اند. مفخم به خنده مي گويد تا شب عيد اين كله هاي ما پر از ديالوگ و صداست؛ ديالوگ هايي كه خيلي هايشان هم پرت و پلاست، اگر فيلم ترانه داشته باشد كه ديگر بدتر . مفخم مي گويد ما بيش از هرچيز مشاور كارگردانيم و انگار وظيفه آرام كردن كارگردان مضطربي كه مدام در معرض پيشنهادهاي مختلف براي حذف و سليقه هاي متفاوت تدوين است هم با ماست. گويا وظيفه اعتمادبه نفس دادن به كارگرداني كه در يك روند خسته كننده و فرسايشي همه توانش را از دست داده هم با ماست . در همين اثنا اصغر فرهادي -كارگردان چهارشنبه سوري- از راه مي رسد و نازنين مفخم مجبور است برود. اين گزارش در اين لحظه ها و در حالي به پايان مي رسد كه هر دو فيلمي كه در استوديو انديشه و در مرحله تدوين قرار داشت در بخش ميهمان جشنواره قرار گرفته اند.
مهدي كرم پور فيلم را از جشنواره بيرون كشيده و فيلم موسائيان در جشنواره باقي مانده. اين هم از همان بازي هاي جشنواره است. هر چند كه پس از اين گزارش، ديگر مي دانم بازي هاي اصلي در اتاق هاي تاريكي انجام مي شود؛ توسط آدم هاي موسپيد گمنامي كه پشت مونيتورها نشسته اند؛ آدم هايي كه در راه پله هاي پرپيچ و خم شبيه فيلم  ميكس مهرجويي بالا و پايين مي روند و نفس نفس زنان حلقه ها را به جشنواره مي رسانند و اين قصه همچنان ادامه دارد. راستي بالاخره معلوم نشد، جاي اينها را چه كساني مي گيرند؟

يادداشت اول
ماراتن
سعيد مروتي
اين روزها يا شب ها ( فرقي نمي كند) وارد هر استوديويي كه بشوي، آدم هاي خسته اي را مي بيني كه سرخي چشمانشان حكايت از شب بيداري هاي بسيار دارد. جشنواره نزديك است و بايد فيلم ها برسند. حالا اينكه چگونه برسند، ظاهرا اهميت چنداني ندارد. زمستان كه آغاز مي شود ماراتني به راه مي افتد كه هر روز كه مي گذرد و هر قدر به برگزاري جشنواره نزديك مي شويم، فشرده تر مي شود و فرسايشي تر. چند سالي است كه به يمن كامپيوتر، كارها آسان تر شده ولي ابزار هرگز نمي تواند جاي خلاقيت را بگيرد؛ فقط مي تواند به تبلور بهترش كمك كند. مراحل تدوين، صداگذاري و ميكس بيش از هرچيزي وقت و تمركز مي طلبند؛ دقت و تمركزي كه با گذر سريع زمان، گاهي اوقات كاملا از دست مي روند. آن وقت كار تدوينگر تنها در حد پشت سرهم كردن پلان ها خلاصه مي شود و صداگذار بايد نهايت كوشش را بكند كه صداها فقط شنيده شوند. چيزي هم كه در اين ميان عموما فدا مي شود ظرافت و جزئيات است. چه كسي بود كه مي گفت سينما يعني جزئيات؟ دو سال پيش فيلم كارگردان مشهوري در مرحله تدوين كاملا فنا شد، فقط براي اينكه به جشنواره برسد؛ جشنواره اي كه كارگردان فوق الذكر يكي از نام هاي شاخص اش بود و تهيه كننده به برگزاركنندگان جشنواره قول داده بود كه حتما فيلم استاد را برساند. هر چند شتاب و سهل انگاري در مرحله فني باعث شد تا بيشتر كساني كه ساعت ها براي ديدن فيلم كارگردان محبوبشان در صف ايستاده بودند، ناراضي از سالن خارج شوند.
اينكه مي گويند ما ملت دقيقه نوديم، دست كم درباره جشنواره فجر و شيوه رسيدن فيلم ها كاملا صدق مي كند.
سؤال اينجاست كه آيا ما هنوز بعد از بيست و چهارسال نمي دانيم كه جشنواره فجر در چه زماني برگزار مي شود و براي اينكه فيلم ها دور از شتاب و عجله به اين رويداد برسند، چه بايد كرد؟
آيا با كمي برنامه ريزي نمي شود جلوي بلايي را كه هر سال سر فيلم ها و سازندگان مي آيد گرفت؟ ميكس مهرجويي را حتما به خاطر داريد؛ فيلمي كه گرچه جزو آثار شاخص سازنده اش نبود ولي لااقل تصويري كم و بيش دقيق از فضاي عصبي استوديوها و آدم هاي درگيرش در روزهاي جشنواره ارائه مي كرد. در آن سال ها نرسيدن فيلم به جشنواره كابوس وحشتناكي براي تهيه كننده بود، چون فيلم ها ملزم به شركت در جشنواره بودند و بدون اين حضور نمي توانستند در فهرست اكران سال بعد قرار گيرند و نرسيدن به جشنواره به معني يك سال تاخير در بازگشت سرمايه بود. حالا خوشبختانه سال هاست كه ديگر شرط حضور در جشنواره براي دريافت پروانه نمايش وجود ندارد.
نتيجه اش فقط اين شده كه از تعداد آد م هايي كه اعصاب و روانشان در استوديوهاي تدوين و صداگذاري به چالش كشيده مي شود، كاسته شده چون قرار نيست همه فيلم هاي توليد شده در سال به جشنواره برسند.
عده اي از شركت در اين ماراتن معاف شده اند و گروهي ديگر همچنان شب ها و روزها يكسره كار مي كنند بي آنكه استراحت كنند. چند سال پيش مهدي رجائيان كه تدوين چند فيلم را به صورت شيفتي انجام مي داد، گفت فشار كار آنقدر زياد است كه هر لحظه مي شود انتظار سكته داشت. اتفاقي كه بالاخره رخ داد و سينماي ايران تدوينگري برجسته را از دست داد. سينمايي نويسان قديمي حتما چهره رجائيان را به خاطر دارند كه در آن اتاق هاي كوچك تدوين گاهي اوقات از 24ساعت 20 ساعتش مشغول تدوين بود تا فيلم ها به جشنواره برسند؛ اتاقي كوچك كه به زحمت سه نفر در آن مي گنجيدند ومعمولا دود سيگار مجالي براي نفس كشيدن باقي نمي گذاشت. وقتي جان آدم ها هم برايمان ارزش چنداني ندارد، چطور مي شود توقع داشت كه كيفيت فيلم ها ( كه خيلي وقت ها در شتاب رسيدن به جشنواره از دست مي روند) مورد توجه قرار گيرد؟
گويا كاملا فراموش شده كه جشنواره فجر ضيافتي است براي تماشاي فيلم ها. چند فيلم را مي خواهيد نام ببرم كه تدوين شتابزده شان امكان تماشايي بودن را از آنها سلب كرده بود؟ يا چند فيلم كه مطلقا نمي شد ديالوگ هايش را فهميد؟ فيلم هايي كه اتفاقا نام صدابرداران و صداگذاران خبره اي هم در تيتراژشان مشاهده مي شد ولي ماراتن رسيدن فيلم ها به جشنواره، صدايي براي شنيدن باقي نگذاشته بود.
داستان البته هميشه هم اينگونه نيست و گاهي اوقات چيزي شبيه معجزه باعث مي شود كه فيلم ها با كيفيت فني قابل قبولي به نمايش درآيند ولي در اين صورت هم صورت مسئله در جاي خودش باقي است؛ روح و روان آدم هاي فني سينما كه به آستانه سكته مي روند و باز مي گردند تا فيلمي به شكل مطلوب به جشنواره برسد.
با تمام اين تفاصيل در نظر بگيريد كه جشنواره امسال قرار است دو هفته زودتر برگزار شود. در روزهاي اخير فيلمسازان زيادي از شتابي كه در مرحله فني وجود دارد گلايه كرده اند و همه آنها هم بر زودتر برگزار شدن جشنواره امسال تاكيد داشته اند. سؤال اينجاست كه آيا آنها به تازگي متوجه اين مسئله شده اند؟ واقعا اگر جشنواره به جاي زود برگزار شدن دو هفته ديرتر برگزار مي شد، ماجرا تغييري مي كرد؟ فكر نمي كنم. نكته جالب تر شيوه راه يافتن فيلم ها به جشنواره است چون گاهي اوقات هيات انتخاب به جاي ديدن فيلم، مجموعه اي از راش ها را كه فقط سر هم شده اند را تماشا مي كند. واقعا چگونه مي شود درباره فيلمي كه نه صداي درستي دارد، نه ريتم مناسبي و نه هنوز برايش موسيقي ساخته شده قضاوت كرد؟
24سال است كه جشنواره فجر را برگزار مي كنيم وهنوز در پله اوليم. مقصر هم همه ما هستيم. از مسئول و سياستگذار گرفته تا تهيه كننده و كارگردان و حتي ما سينمايي نويس ها. ما كه گاهي اوقات آنقدر در حاشيه غرق مي شويم كه اصل ماجرا را فراموش مي كنيم. همه ما اگر كارهايمان را بهتر و با احساس مسئوليت بيشتر انجام مي داديم حالا دستاوردهاي قابل توجه تري داشتيم.

يادداشت دوم
همه خوبيم اگر بگذارند
نگار مفيد
يك- مي گويند جوان ها بيايند. جوان ها بيايند و فيلم بسازند. ما هم كمكشان مي كنيم. اصلا سيمرغ مسابقه اول و دوم را هم برمي گردانيم كه نگويند جوان ها را تحويل نگرفتيم. همه توان و تلاشمان هم اين ا ست كه جوان ها خودشان را نشان بدهند. شايد هم به اين فكر كنند كه مي توانند سينماي خسته اين روزها را به نسل جديد بسپارند و آينده تضمين شده اي برايش بسازند. حداقل خيالشان راحت است كه نسل جديد حرف نو دارد.
دو- يك گروه ديگر هم هستند. اصلا جنگ از همين جا شروع مي شود. گروه دوم را به نام بدنه پير سينما مي شناسيم. مي خواهند مافياي شان را داشته باشند. خودشان مي گويند كه مافيا دارند. ترسشان از اين است كه گروه جوان تر جايشان را بگيرند، سهم شان را بگيرند و آنها را روانه خانه هايشان كنند. اين گروه همه جا هستند.
مثال مي آوريم؛ يك كارگردان نسل دومي كه سال گذشته فيلمش همه را بهت زده كرد و صد البته نااميد، همين چند روز پيش به يكي از كارگردان هاي جوان گفته من فيلمت را دوست داشتم اما من فقط يك راي دارم، بقيه راي شان چيز ديگري بود. برخورد عجيب است؛ فكر كنيم دروغ مي گويند يا تصور كنيم گروهي به جوان ها اطمينان دارند، گروهي ديگر نه؟! آن يكي جلوي كارگردان جوان ديگري رسيده و حرف متفاوتي زده. بايد چه چيز را ملاك قرار دهيم؟
دست هيات انتخاب درد نكند، به ما لطف دارند، به كارگردان هاي جوان هم. شايد ترس دارند، از اينكه گروهي ديگر جايشان را بگيرند. ترس اتفاق خوبي است؛ در بهترين شرايط باعث پيشرفت مي شود اما اين  ترس مخرب است. ما را از ديدن فيلم هاي خوب محروم مي كنند. فيلم هاي جوانان را به بخش ميهمان مي فرستند و بخش سيمرغ و جايزه را قبضه مي كنند. دستشان هم درد نكند. وظيفه سنگيني برعهده شان است. وظيفه دارند فيلم هاي نو و تجربي را از زندگي ساقط كنند.
سه- گروه سوم دارند فيلم مي سازند. اصل هدفشان همين فيلمسازي است. عشق مي كنند با پلان به پلان فيلم هايشان و فيلمنامه شان را جدي مي گيرند. پايش بيفتد، يقه تهيه كننده را هم مي گيرند تا در كارشان دخالت نكند. هنوز قوانين و قواعد دنياي خشك را جدي نگرفته اند. حرف خودشان را مي زنند، تجربه مي كنند، از هوششان استفاده مي كنند و دست به نوآوري مي زنند. اصلا دلشان به همين خوش است كه قواعد پايدار سال هاي دراز را زيرپا بگذارند. هدف خاصي ندارند، نمي خواهند بي احترامي كنند. تمام هدفشان در يك جمله خلاصه مي شود: ببينيم چي مي شه؟!
دنياي ديجيتال هم اين فرصت را به آنها مي دهد. اگر بگوييم دنياي پيشرفت هاي سريع، حرفمان درست تر است. اينها نسل دوربين هاي ديجيتال سينماي ايران هستند، آنها دوربين هايشان چند سالي از عصر حجر به ما نزديك تر است. اينها معناي جسارت و سرعت را باور كرده اند، آنها دستشان را مي گذارند روي معضلات جوان ها تا بگويند دلشان جوان مانده. اينها از بطن فيلم شان زندگي مي آيد يا اگر غصه مي آيد دروني شده. آنها دوربينشان پر از آه و افسوس و تاسف است.
تصويري كه براي ما باقي مانده، كلمه هايي كه در گوشمان زنگ مي زنند، بيانيه هيات داوران چند دوره پيش جشنواره است كه مي گفت: از هجوم ديجيتال در هراس باشيد. يادتان بيايد اولين بار كه ويدئو آمد، اولين بار كه DVD به خانه ها رسيد، اولين بار كه... چه انتظاري مي رود از كارگردان درجه چندي كه سالهاست فيلم نساخته؟ او حالا بهانه دارد كه تمام چاله هاي فكري اش را با ايراد گرفتن به كارگردان هاي تازه، پر كند. ما هم سال هاست تلاش كرده ايم قدرت دركمان را بالا ببريم.
اصلا قصه همين بوده، هميشه يك گروه مي روند و يك گروه مي آيند. حالا يك گروه فيلم مي سازند و گروه ديگر انتخاب مي كنند. آنها غر مي زنند كه شرايط براي فيلمسازي مناسب نيست و فيلم نمي سازند. اينها فيلم مي سازند و نگاه مي كنند به آنها كه چطور فيلم شان را به خاك سياه مي نشانند. آنها دستشان به كار نمي رود، دلشان به فيلمسازي رضا نمي دهد، كمي هم ترس دارند كه فيلم بسازند و به به نشنوند. اينها اوضاعشان فرق دارد، ايده پشت ايده و سوژه بعد از سوژه، فيلم مي سازند و با فيلم سازي شان زندگي مي كنند.
چهار- گروه چهارمي هم وجود دارد كه به دنياي كارگرداني ربط چنداني ندارد. بازيگرها؛ بازيگرهاي كاركشته و اسم و رسم دار با تمام اين موانع و مشكلات، قراردادهاي سفيد با كارگردان هاي جوان امضا مي كنند. چشمشان را مي بندند و جذب سوژه هاي داغ و جنجالي مي شوند و درگير تجربه هاي تازه؛ اگرنه حضور اين همه عوامل كاركشته در پشت صحنه فيلم هاي كارگردان هاي جوان چه معنايي دارد؟ گروه چهارم خودشان را به دست تجربه گروه قبلي مي سپارند.
داستان يك خطي است. يك گروه مي گويند جوان ها فيلم بسازند و ما خوشحال مي شويم. گروه بعدي مي گويند جوان ها اگر راست مي گويند فيلم بسازند. جوان ها فيلم مي سازند و بازيگرها اعتمادشان را به اينها تقديم مي كنند.
يك تفاوت در عكس العمل كارگردان هاي جوان وجود دارد. صورت مسئله اين  است؛ ما فيلم شما را مي فرستيم به بخش ميهمان، شما خواب بخش مسابقه را ببينيد.
گروه جوان اول: ما ديگر فيلم نمي سازيم.
گروه جوان دوم: ما فيلم مي سازيم، جشنواره تان براي خودتان. ما فيلم مان را به جشنواره شما نمي فرستيم.
گروه جوان سوم: ما فيلم مان را مي سازيم، هر كاري مي خواهيد بكنيد. جواب شما را در اكران مي دهيم.
پنج- نگاهي به فيلم هاي بخش مسابقه و ميهمان بيندازيد. اسم كدام فيلم ها، اسم كدام كارگردان ها و كدام سوژه ها بيشتر جذب تان مي كنند؟
ما كه همه خوبيم، اگر دوستان بگذارند.

ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |