پنجشنبه ۱۵ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۹۳
تنها سايه پليس مارا به رعايت اصول شهروندي پيوند مي زند
كمربند جريمه را ببنديد!
008349.jpg
عكس: ساغر اميرعظيمي
گيتي عابدي
هنگامي كه كودك پنج- شش ساله اي بود، هر شب به اجبار والدينش دندان هاي شيري اش را مسواك مي زد. خودش علاقه اي به اين كار نداشت. كشيدن يك برس دسته بلند كه رويش ماده اي خميري گذاشته شده است، روي دندان ها برايش معنا و مفهومي نداشت. هر وقت هم كه از بزرگترها در اين مورد سؤال مي كرد، جواب هميشگي را مي شنيد: مسواك براي دندان خوب است. همه بچه ها قبل از خواب مسواك مي زنند و تو هم بايد اين كار را بكني . حالا باز مي توانست با كشيدن برس روي دندان هايش كنار بيايد، اما طعم بد ماده خميري شكل را چگونه تحمل مي كرد؟ حاضر بود تمام شربت هاي دارويي هرچند تلخ را بخورد، اما مزه خميردنداني كه در خانه داشتند، ديگر خيلي افتضاح بود. از وقتي مجبور شده بود كه قبل از خواب مسواك بزند و آن ماده بد مزه را در دهانش بگذارد، ديگر خواب پري مهربان را نمي ديد. هر شب در خواب مي ديد كه مسواك و خميردندانش بزرگ شده اند و دنبالش مي كنند و او جيغ زنان فرار مي كرد.
چند بار تلاش كرد دور از چشم پدر و مادرش بدون مسواك زدن به رختخواب برود، اما هربار مچش را گرفتند و علاوه براينكه مجبور شد با ماده خميري بدمزه مسواك بزند، به عنوان تنبيه هم تا دو روز حق استفاده از عروسك هايش را نداشت و اين براي او غيرقابل تحمل بود.
او كه فهميده بود به هيچ طريقي نمي تواند از زدن مسواك فرار كند، تصميم گرفت پدر و مادرش را گول بزند؛ او هر شب مسواك زد اما بدون خمير دندان تا هم ديگر تنبيه نشود و هم خواب هاي شيرينش تلخ.
شايد اگر والدين كودك به او دلايل مسواك زدن را كامل توضيح مي دادند و به او مي فهماندند كه اين كار فقط به خاطر سلامتي خودش است و صد البته خميردنداني خوش طعم برايش مي خريدند، كودك قبل از خواب دو بار مسواك مي زد!
به هر حال آن روزها ديگر گذشته و كودك
پنج-شش ساله به اندازه 20سال بزرگتر شده است، اما اين بار هم تجربه كودكي به شكلي ديگر در اجتماع بزرگترها برايش اتفاق افتاده و مجبورش كرده تا بار ديگر در مقابل سلامتي اش بايستد و خود و ديگران را فريب دهد.
ميدان ونك بود كه سوار تاكسي اش شدم. به حدي خوابم مي آمد كه نمي توانستم چشمانم را باز نگه دارم، اما صحنه اي ديدم كه ترجيح دادم دنبالش كنم. راننده تاكسي مان كمربندش را نبسته بود؛ خيلي تعجب كردم. آخر چند وقتي مي شد كه نبستن كمربند ايمني مساوي بود با جريمه دادن، اما گويا اين راننده گوشش به اين حرف ها بدهكار نبود. تصميم گرفتم زير نظرش بگيرم. هنگامي كه به خيابان توانير رسيديم، ديدم كه كمربند را برداشت. منتظر بودم صداي بسته شدن كمربند را بشنوم اما راننده مايوسم كرد. او فقط كمربند را جلويش قرار داد تا پليس جريمه اش نكند. خيلي دلم مي خواست به او بگويم كه مگر حرف هاي آن امدادگر را از تلويزيون نشنيدي كه مي گفت: تا به حال هيچ كمربند ايمني را از روي جنازه اي باز نكرده ام اما به او هيچ نگفتم تا به ميدان فاطمي رسيديم. هنگام
پياده شدن، موضوع نبستن كمربند را به او گفتم. از حرفم جا خورد. پس از لحظه اي خودش را جمع وجور كرد و گفت: خانم، توي اين ترافيك كه براي آدم حواس نمي ماند . لبخندي زدم و از ماشين پياده شدم. خسته بودم اما حس كنجكاوي ام گل كرده بود. مي خواستم تا شب در خيابان هاي پايتخت شلوغ، سوار تاكسي هاي مختلفي بشوم و ببينم مشت نمونه خروار است يا نه؟ طبق عادت راننده ها يك تاكسي جلويم بوق زد و من گفتم: ميدان توحيد . پيكان سفيد رنگي بود كه به غير از من، سه مسافر ديگر داشت. به شيشه ماشين تكيه دادم و به ماشين هاي داراي سرنشيني كه در خيابان  فاطمي دوبل پارك كرده بودند، خيره شدم؛ انگار يادم رفته بود كه براي چه سوار ماشين شده بودم. نزديكي هاي ميدان توحيد بود كه به خودم آمدم. يك نگاه به راننده انداختم. كمربندش را بسته بود. سرصحبت را باز كردم. راننده گفت: بستن كمربند ايمني لازم است. براي امنيت خودمان است، اما در خيابان هاي شلوغ تهران دليلي براي بستن كمربند نمي بينم؛ مثلا مسافت ونك تا تجريش. در اين فاصله اصلا نمي شود از دنده 3 استفاده كرد. بنابراين تصادف شديدي رخ نمي دهد كه كمربند ايمني نياز باشد . از هر طرف كه نگاه مي كردم ماشين مي آمد. شلوغي ميدان توحيد به حدي سرسام آور بود كه حتي نتوانستم براي نوشيدن آبميوه اي آنجا بمانم. ميدان انقلاب مقصد بعدي ام بود. حدود
۱۵-10 دقيقه اي معطل شدم تا ماشيني گيرم آمد.
از سردي هوا، نوك بيني ام يخ زده بود. تك مسافر ماشين بودم. نظر راننده را كه كمربند نداشت در مورد كمربند ايمني پرسيدم. خنديد و گفت: وقتي كه مي بندم، قلبم مي گيرد . او هم اشاره كرد كه دائم توي ترافيك است و لزومي براي بستن كمربند نمي بيند و ادامه داد: در اين ترافيك سنگين كه با سرعت 10كيلومتر بر ساعت حركت مي كنيم، براي چه بايد كمربند ببنديم؟ اگر قرار به بستن كمربند است، اول اتوبوس واحدي ها بايد ببندند .
ضمنا مي گفت: مسافرها هم دوست ندارند؛ مسافر عادت نكرده كه بخواهد مدام استفاده كند. من به شوخي بهشان مي گويم كه كمربند جريمه را ببنديد .
اگر مي خواستم همان طور به ماشين بازي ام ادامه دهم، كفگيرم ته ديگ مي خورد، بنابراين رفتم سراغ تاكسي هاي خطي كه وقت كافي براي صحبتي كوتاه داشتند. از بين چهار راننده اي كه كنار ماشين هايشان مشغول بگو و بخند بودند مرد قدكوتاهي كه سبيل هاي بلندي داشت، گفت: به درد خيابان هاي تهران نمي خورد و فقط بايد در اتوبان ها از كمربند ايمني استفاده كرد . يكي ديگرشان گفت كه مسافران هم ناراحت هستند و براي اينكه دو تا چهارراه آن طرف تر پياده شوند، كمربند نمي بندند. نفر سوم هم گفت: براي پول دادن بايد دولا شويم. تازه بعضي مواقع مسافر حواسش نيست و كمربند لاي در گير مي كند و كنده مي شود. براي خريدن يك كمربند بايد حداقل 4-3 هزار تومان پول بدهيم . در جوابش گفتم: كم پيش مي آيد كه كمربند ايمني خراب شود، اما به ازاي هر يك از سرنشينان كه كمربند نبسته اند، 4 هزار تومان جريمه مي شويد . راننده خنديد و رفت تا مسافرهايش را به مقصد برساند. گيشا، گيشا، گيشا و... . راننده قد  بلندي هم كه براي پيدا كردن چهار تا مسافر، كلي داد و بيداد مي كرد گفت: اين يك ضرورت است، اما خود من نمي بندم . آخر اين چه ضرورتي است كه خودش رعايت نمي كند.
پاسخ داد: كار من رانندگي است و هر دقيقه بايد كمربند را باز و بسته كنم؛ موقعي هم كه مي خواهم به مشتري جواب دهم يا بقيه پولش را پس بدهم، كمربند مزاحمت ايجاد مي كند . دو تا ديگر از راننده ها را ديدم كه مشغول صحبت كردن بودند. سؤالم را مطرح كردم. آن يكي كه مسن تر بود، گفت: اول ماشين ايمني، بعد كمربند ايمني. كمربند ببنديم تا مرده ها قاطي نشوند؟! در معنا و مفهوم جمله يك خطي اش غرق شده بودم كه دومي با لحني اعتراض آميز گفت: كمربند خوب است، اما نه براي تاكسي ها؛ مسافر تا بخواهد كمربندش را باز كند و پياده شود، ماشين پشتي ده تا بوق مي زند. من كمربند ماشينم را گره زده ام و به طور تزئيني مي اندازم . با راننده ها به اندازه كافي حرف زده بودم. بهتر بود كه به سراغ چند نفر از مسافرها هم مي رفتم. دختر جواني را ديدم كه منتظر تاكسي بود. به او گفتم كه آيا كمربند ايمني را مي بندد؟ صدايش را صاف كرد و جواب داد: بله. البته؛ كمربند ايمني براي سلامتي خودمان است . من كه مي خواستم صداقتش را امتحان كنم پرسيدم: حتي اگر مسير كوتاهي سوار تاكسي شده باشي؟ سرش را پايين انداخت و گفت: نه، نمي بندم .
جلو كيوسك روزنامه فروشي، مرد ميانسالي را ديدم كه تيترهاي روزنامه هاي ورزشي را نگاه مي كرد. او گفت: من نمي بندم، چون خيابان هاي تهران خيلي شلوغ است و امكان ندارد كه تصادف شديدي رخ دهد. اكثر كمربندها هم خراب هستند و بايد آنها را با دست بگيريم تا راننده هاي تاكسي جريمه نشوند . خانم چادري اي را ديدم كه مشغول خريدن ميوه بود و با دقت خاصي آنها را ورانداز مي كرد. همان سؤال هاي تكراري را پرسيدم؛ جواب داد كه مي بندد، چون قانون مي گويد، در اين صورت اگر تصادف بشود، مشكلي برايم پيش نمي آيد . ديگر شب شده بود و بايد به خانه مي رفتم و حال سوار شدن به اتوبوس را هم نداشتم، پس تاكسي بهترين گزينه بود. براي حسن ختام، حرف هاي راننده جوان را هم شنيدم: كمربند ايمني، جز خستگي چيزي ندارد. مسيرهاي شلوغ تهران نيازي به كمربند ندارد. حتي در بزرگراهي مثل  همت  هم بستن كمربند لازم نيست؛ البته بماند كه مي خواهند فرهنگسازي كنند .هيچ آدمي روي كره زمين پيدا نمي شود كه جانش برايش اهميتي نداشته باشد، حتي آنهايي هم كه به پوچي رسيده اند، براي زنده ماندن تلاش مي كنند، اما چرا مردم ما حاضر نيستند براي حفظ امنيتشان، كاري به اين راحتي را انجام دهند؟ علامت سؤالي كه جلويم سبز شده بود به اندازه اي بزرگ بود كه به تنهايي نمي توانستم از سر راه بردارمش.
از دكتر روزبياني - روان شناس- پرسيدم كه تاثيرگذارترين روش نهادينه كردن اين رفتار در جامعه چيست؟
او عقيده داشت آموزش است: معمولا در زمينه آموزش بسيار ضعيف هستيم، اما اگر نتيجه تصادفاتي كه اتفاق مي افتد را بيايند به صورت فيلم نشان دهند و مردم كه جانشان را بسيار دوست دارند، ببينند كه كمربند ايمني چقدر تاثير دارد، قطعا به بستن كمربند ترغيب مي شوند. متاسفانه ما هميشه ساده ترين راه را انتخاب مي كنيم و آن جريمه است و خيلي از مردم هم با اين مسئله مشكل دارند و از هر فرصتي استفاده مي كنند تا قسر دربروند، اما اگر از راه مثبت وارد شويم، مردم به بستن كمربند تشويق مي شوند . اين درست است، اما چرا مردم چنين كار ساده اي را انجام نمي دهند و مقاومت نشان مي دهند؟ روزبياني جوابم را اينگونه داد: به عادت مردم بستگي دارد، اما اگر كمربندها راحت و در حد استاندارد باشند، مردم ديگر مقاومت نشان نمي دهند. به نظر من اداره استاندارد هم بايد دراين قضيه دخالت كند تا كيفيت كمربندها بالا برود .بعد از اتمام صحبت هاي دكتر روزبياني، با يك جامعه شناس هم تماس برقرار كردم. دكتر مهاجري در جواب سؤال هايم گفت: براي اينكه يك هنجار اجتماعي در افراد دروني شود تا دستورالعمل و قاعده اي باشد براي رفتار آنها، شرايط و بسترهاي اجتماعي لازم است. يكي از آن شرايط اين است كه آن هنجارها بايد داراي كاركرد باشند و افراد احساس نياز بكنند و بعد ببينند كه اين قاعده رفتاري به نيازشان پاسخ مي دهد يا نه. دوم اينكه آن هنجار يا الگوهاي عمل كه مي خواهيم وارد جامعه بكنيم بايد با ساير عناصر اجتماعي در ارتباط و هماهنگي باشد كه اگر چنين چيزي نباشد، احتمال جا افتادنش در ميان مردم بسيار كم است.
در ارتباط با طرح كمربند ايمني در كشور ايران به خصوص در كلانشهرها اين شرايط و بسترها آماده نيست. بسياري از رانندگان احساس مي كنند كه نيازي به اين كار نيست، چون سرعت اتومبيل ها بسيار كم است و امكان تصادف و پرت شدن وجود ندارد. از طرف ديگر زماني كه ما يك الگوي فرهنگي را مي خواهيم در افراد، دروني كنيم براي تثبيت نهايي و استمرار آن بايد از سياست هاي تشويقي و تلقيني مناسب كه بتواند نشان دهد پذيرفتن اين قاعده ارزش هاي فراواني به دنبال دارد، استفاده كنيم . اما در پاسخ سؤال دوم گفت: جوامعي كه ساختارهاي سنتي دارند و در حال توسعه هستند معمولا الگوها و رفتارهاي جديد را نمي پذيرند. برخلاف جوامع توسعه يافته كه تقريبا به همه موارد جديد پاسخ مثبت مي دهند، جوامع سنتي به چيزهاي نو لبخند نمي زنند، اما درهر حال اعتقاد من بر اين است كه اگر نيروي انتظامي از سياست هاي تشويقي و تلقيني مناسب استفاده كند و فوايد اين مهم را بيشتر مطرح كند، اين عنصر فرهنگي در آينده به يك رفتار عادتي در ايران تبديل مي شود .تا به حال با چند ترفند براي خلاصي از بستن كمربند آشنا شده ايد ؟گرفتن يك دستي كمربند، بستن كمربند و انداختن نصفه و نيمه آن پس از نشستن، انداختن كمربند و نبستن آن يا ... .
دليل آن را مي دانيد؟چند روزي است كه پليس ها به دليل مشغول شدن با متخلفان طرح زوج و فرد ، چندان براي بستن كمربند سخت نمي گيرند. حالا كه سايه جريمه كمرنگ تر شده ديگر بستن كمربند چندان رعايت نمي شود، گويي فقط سايه پليس است كه ما را به رعايت اصول شهروندي پيوند مي زند .

منجي
سردار محسن انصاري، معاون پيشين راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي گفت: استفاده از كمربند ايمني خطر تلفات و جراحات تصادفات را براي سرنشينان رديف جلو 43 تا 65 درصد و براي سرنشينان رديف عقب 17 تا 29 درصد كاهش مي دهد. سردار محسن انصاري در اولين سمينار سلامت شغلي رانندگان با ارائه مقاله اي تحت عنوان مزيت كاربرد كمربند ايمني توسط رانندگان تهراني گفت: استفاده از كمربند ايمني يكي از معيارهاي موجود در افزايش ايمني رانندگان و نشانه ارتقاي رفتار ترافيكي در هر كشور است كه بيش از هر وسيله و تجهيزات ديگري موجب سلامت انسان در هنگام تصادف مي شود. معاون پيشين راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي با بيان اينكه استفاده اجباري از كمربند ايمني از هر لحاظ مفيد و مقرون به صرفه است، گفت: سال گذشته در كره جنوبي به علت برخورد پليس و افزايش دو برابري نرخ جريمه نبستن كمربند ايمني، استفاده از اين وسيله 98 درصد افزايش يافت.

فرستاده شهردار
كرايه تاكسي با قبض كامپيوتري
008361.jpg
رضا ولي زاده- ستون فرستاده شهردار به واسطه شرايطي كه در روند انتشار مطالب پيش آمد، در اين هفته به جاي روزهاي دوشنبه و چهارشنبه در روزهاي سه شنبه و پنج شنبه منتشر شد كه از هفته آينده دوباره به وضعيت سابق باز خواهد گشت.
۲ژانويه 2006
در محوطه باز جلو ايستگاه مركزي قطار(هاپت بان هف) يك دسته كبوتر از جلو پايم پرواز مي كنند و مرا از توي يقه هاي پالتو و فكرهاي غريبي كه محاصره ام كرده اند بيرون مي كشند. فكرهاي عجيبي توي سرم چرخ مي زند كه جرات نمي كنم به هيچ كدامشان براي چند لحظه در ذهن اجازه توقف بدهم. ردشان مي كنم اما انگار از جايي ديگر وارد مي شوند و تا به خودم مي آيم مي بينم لم داده اند توي كله ام و به ريشم مي خندند؛ شروع مي كنم به شمردن بنزهايي كه در ضلع شمال غربي محوطه هاپت بان هف پارك كرده اند. انگار با شمردن بنزها مي خواهم ماموريتم را به ياد بياورم.
براي سومين بار بنزها را كه همه، آرم تاكسي داشتند شمردم و بالاخره پذيرفتم 21دستگاه بنز خالي در انتظار مسافر نشسته اند. محمد مي گفت خيلي از راننده تاكسي هاي توي آلمان مهندس هاي ايراني هستند؛ از مهندس شيمي، فيزيك، نرم افزار و سخت افزار بگير تا مهندس عمران و معدن. صاف مي روم سراغ اولين راننده مومشكي و مي پرسم بين شماها راننده ايراني هست؟
خودش ترك است. مي گويد توي اين مسير 7 راننده ايراني مي شناسد كه فعلا سه نفر از آنها توي خط هستند. با دست، پنج ماشين قبل از خودش را نشانم مي دهد.
- اون يكي ايرانيه. اتفاقا هم سن و سال خودته. اسمش حميد.
سراغ بنز پنجمي مي روم. چقدر اين جا زود مي شود قيافه هاي ايراني را تشخيص داد. حميد صندلي اش را خوابانده، عينك آفتابي زده و احتمالا خواب است. مي ايستم و نگاهش مي كنم. يكدفعه بلند مي شود. عينكش را برمي دارد و خيره مي شود به من. شيشه را پايين مي كشد: هالوو؟ در زبان آلماني به غير از معني سلام، نوعي خطاب قراردادن نيز محسوب مي شود . علامت سؤال را با چرخش دست و انگشتانش بيشتر تاكيد مي كند.
- سلام. من رضا هستم. شما بايد آقا حميد باشين، آره؟
پياده مي شود. دستش را دراز مي كند و دست مي دهيم.
- در خدمتتون هستم. بفرماييد.
- شما مي تونين من رو به سفارت ايران برسونين؟
- مشكلي براتون پيش اومده؟
- نه!نه! به هيچ وجه. اونجا كار دارم. من اومدم ماموريت. بايد يه سربرم سفارت. شنيده بودم ممكنه توي راننده هاي اينجا ايراني هم پيدا بشه. گفتم لااقل اين مسير رو با يه ايروني برم.
- باعث افتخار منه ولي مشكلي كه هست اينه كه من هنوز نوبتم نشده. بايد صبر كنين ببينم چه جوري مي تونم قضيه رو حل كنم.
مي رود سمت باجه اي كه گويا مديريت آن خط از تاكسيراني،  آنجا مستقر شده است. چند دقيقه ديگر برمي گردد و مي گويد: تا هفت دقيقه ديگه مي تونيم بريم، اما شما براي اينكه معطل نشيند مي تونيد با اتوبوس يا تراموا بريد. خيلي زودتر مي رسيد. از طرفي هزينه خيلي كمتري هم مي پردازيد، هرچند كه اصلا قابل شما رونداره ولي اين پيشنهاد رو به طوركلي براي مدت اقامتتون دارم مطرح مي كنم .
- راستش رو بخواهيد، اصلا مسئله اينه كه دلم مي خواد با شما برم. از طرفي مي خوام با همه وسايل نقليه آلمان سفر كنم. اگه ممكنه تا وقتي نوبتتون برسه در مورد تاكسيراني اينجا و قوانين مربوط به تاكسيا كمي برام حرف بزنين.
چانه اش را مي خاراند و مي گويد: سيستم تاكسي هاي اينجا هم مثل همه جاي دنياس؛ البته به غير از ... .
- مي تونم بپرسم تحصيلاتتون درچه سطحيه؟
- من فوق ليسانس تاريخم.
- مي گن بيشتر راننده هاي ايروني كه توي آلمان دارن كارمي كنند مهندس هستن؟
- آره. اتفاقا از بين ما 7 نفري كه توي همين خط كار مي كنيم
پنج تامون مهندسي رشته هاي مختلف دارن.
- سيستم محاسبه كرايه مسافر چه جوريه؟
- مثل همه جاي دنيا با تاكسي متر محاسبه مي شه. ما اينجا به مسافر بايد قبض كامپيوتري (كويتونگ) مبلغي كه ازش گرفتيم رو بديم؛ سيستمي كه روي ماشين نصب مي شه همه اطلاعات مربوط به ميزان مصرف بنزين و مسافت طي شده رو ثبت مي كنه و اداره مركزي خيلي راحت مي فهمه ما داريم چي كار مي كنيم. براي شروع به كار هم هر روز بايد خودمون رو ملده (ثبت نام) كنيم.
بادست روي شانه ام مي زند: شد هفت دقيقه؛ سوار شو بريم.
سوار مي شوي. بنز بي هيچ سر و صدايي راهش را از خيابان غربي هاپت بان هف مي گيرد و صاف مي رود جلو. حميد مي گويد: كمربند ايمني تون رو ببندين، وگرنه جريمه مي شين.
- من جريمه مي شم؟
-آره خب. اينجا راننده  رو فقط به خاطر كمربند خودش جريمه مي كنند، نه مسافر.
توي صندلي بنز نشستن چه كيفي دارد. چه بوي خوبي مي دهد اين راننده. گرماي ماشين روي گوش هاي يخ زده ام مي نشيند. صداي ناقوس كليسايي در همان حوالي بدرقه مان مي كند. حميد گاز مي دهد و من به شهردار فكر مي كنم.

راپورت خبرنگار
قرار فراموش شده
008319.jpg
پويا مهرآيين- لازم نيست زياد صبر كني. هر شب اين منظره در اكثر زواياي شهر قابل ديدن است. فرقي هم نمي كند كه تراكت هاي سطح شهر و تيزرهاي تلويزيوني چه ساعتي را به تو وعده داده باشند. ساعت 22:30 با يكي از دوستان از روزنامه مي زنيم بيرون. هنوز چند قدمي طي نكرده ايم كه با همان صحنه دوست نداشتني هميشگي مواجه مي شويم. دوستم مي گويد: پس چرا امروز دوباره تراكت زده بودند و نوشته بودند راس ساعت
9 شب ؟ مي گويم كه اين وعده ها بارها داده شده، ولي نمي دانم چرا اجرا نمي شود يا بهتر بگويم، نمي دانم چرا وقتي توان اجرايي ندارند، وقت و هزينه مردم را صرف اينگونه تبليغات بي پشتوانه مي كنند.
جلوتر مي رويم و سوار ماشين مي شويم. تصميم مي گيريم دقت كنيم كه آيا اين مورد فقط در همان كوچه اتفاق افتاده يا همه جا هست. نتيجه مثل هميشه است؛ تمام كوچه هاي بلوار آفريقا و خيابان وليعصر(عج) دقيقا در همين وضعيت هستند. جلو مجتمع هاي آپارتماني مسكوني تلنبارها جايي براي رد شدن از پياده رو نگذاشته اند. در خيابان گلشهر هم كه مثل هميشه تقاطع از زباله پر شده است. بازهم ماجرا را دنبال مي كنيم؛ شايد اين اتفاق فقط به همين نقاط محدود شده باشد.
خيابان وليعصر(عج) را پايين مي آييم. حوالي پل بزرگراه همت - سركوچه سيدالشهدا(ع)- يكي از همشهريان ما كه احتمالا قدري از ما ضعيف تر است، ولي به هر حال در شهر ما زندگي مي كند در بين زباله ها غوطه مي خورد، بلكه قوتي براي خوردن پيدا كند و امشب را بگذراند. شايد او از همه خوشحال تر باشد كه در جمع آوري زباله ها تاخير هست چون كه بيشتر فرصت خواهد داشت كه جست وجو كند و احتمالا غذاهاي بهتر و زيادتري به دست خواهد آورد.
بازهم پايين تر مي آييم. زباله گردها جولان مي دهند. چرخ هاي دستي در كنار خيابان پارك شده اند و روي هر كدام 3-2 تا گوني بزرگ تا خرخره از مواد بازيافتي پر شده اند. يكي از آنها قطعات و موادي كه به كارش نمي آيند را در جوي آب زيباي خيابان مي ريزد. چند قدم پايين تر يكي از چنارهاي كهن به پناهگاه اين زباله ها تبديل شده است؛ انگار همه چيز در حال منجمد شدن است؛ حتي آب جويي كه بيشتر اوقات اين سراشيبي را پايين مي رود.
به اين فكر مي كنم كه مگر چقدر سرمايه در بين اين زباله ها هست كه در اين سرما، عده اي را به تلاش واداشته است؛ حتي اگر براي امروزشان به صرفه باشد، آيا پاسخگوي بيماري هاي گوناگون فرداي آنها هم هست؟
قدري پايين تر، گربه ها جشن گرفته اند و سر يك كيسه زباله با هم كشاكش دارند. تمام سطح پياده رو به زباله ها آغشته شده، ولي متاسفانه گربه ها نمي دانند كه با اين كارشان بهداشت شهر ما را به خطر خواهند انداخت.
و پايين و پايين تر؛ خيابان فاطمي هم دقيقا همين وضعيت را دارد. هيچ خبري از خودروهاي حمل زباله نيست. با اينكه حالا ديگر ساعت به حوالي 11 رسيده و حكايت همچنان باقي است تا
كوچه، پس كوچه هاي شوش كه عرض آنها در بيشتر موارد از 2 متر تجاوز نمي كند و تعداد خانه هايشان هم آنقدر زياد هست كه حجم زباله هاي هر كوچه به چند برابر حجم زباله هاي كوچه هاي بالاتر شهر برسد. وسط خيلي از كوچه ها هم كه جوي هاي آب كنده شده و هم عبور و مرور را سخت مي كند (با توجه به اينكه دو طرف جوي را زباله ها گرفته اند) و هم در پيوند با زباله ها مقدمات آلودگي هوا را فراهم مي كند، خصوصا در اين فصل كه بارندگي ها نيز گاه گاه همه اين ناپاكي ها را وارد سفره هاي زيرزميني مي كنند و خدا را چه ديديد، شايد فردا، پس فردا خداي ناكرده معلوم شد كه فلان ميكروب مقاوم كه در آب شهري تهران خودنمايي مي كند، ناشي از همين زباله هاست.
شايد خودمان هم ديگر خسته شده ايم، ولي بنابر قرار قبلي مان كه پنج شنبه ها را به راپورت ويژه اختصاص داده بوديم، بازهم به اين موضوع تكراري، اما مهم پرداختيم؛ زباله هايي كه انگار روز به روز ساعت جمع آوري آنها به تاخير مي افتد و تراكت هايي كه هر روز در سطح شهر خودنمايي مي كنند.

اعداد اساسي
۴۵ درصد
مراجعه شهروندان تهراني به مراكز معاينه فني خودرو از سال گذشته تا به حال 45 درصد افزايش يافته است. نماينده مركز معاينه فني خودرو در كميته كاهش آلودگي هواي تهران از افزايش 45 درصدي آمار مراجعات فني خودرو در 9 ماهه اول امسال نسبت به سال قبل خبر داد و گفت: در 9 ماهه اول سال 83، 188 هزار و 612 دستگاه خودرو به مراكز معاينه فني خودرو مراجعه داشته اند كه 182 هزار دستگاه موفق به دريافت برگه معاينه فني خودرو شده اند .
به گفته او در 9 ماهه اول سال 84، 273 هزار مراجعه به مراكز معاينه فني خودرو صورت گرفته كه 266 مورد آنها برگه معاينه فني دريافت كرده اند و تقريبا 3 درصد آنها معاينه فني دريافت نكرده اند.
نكته جالب اينجاست كه از سال 79 تا كنون حدود يك ميليون و 200 هزار خودرو در تهران، برگه معاينه فني دريافت كرده اند. طي آذرماه سال جاري 45 هزار و 573 دستگاه خودرو به مراكز شش گانه معاينه فني مراجعه كرده اند كه در مقايسه با همين مدت در سال گذشته، 209 درصد افزايش داشته است.

شهر آرا
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
علمي
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |