تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۸۵ - ۰۷:۴۰

ترجمه-جعفر نظربیگی: اخلاق زیستی (Bioethics)،از مهم‌ترین مباحث نظری و عملی مطرح در جهان امروز است.

این مبحث که به‌ظاهر از تقاطع فلسفه اخلاق، پزشکی و محیط‌زیست پدید آمده، به‌ویژه در سال‌های اخیر از اهمیت پژوهشی گسترده‌ای برخوردار شده است.

 اخلاق زیستی عهده‌دار تعیین این مسأله است که با چه توجیه اخلاقی‌ای و چگونه می‌توان به مداخلات پزشکی و محیط‌زیستی نسبت به طبیعت (اعم از گیاهی، حیوانی و انسانی) دست زد؟ مطلب حاضر با نگاهی به پیشرفت‌های اخیر در حوزه تکنولوژی و تعیین خط فاصل میان «اخلاق زیستی» و رشته‌های مشابه آن، تلاش می‌کند تا به تبیین مرزهای نظری و عملی این رشته نوپدید بپردازد.

آنچه می‌خواهم در این مقدمه کوتاه ارائه کنم، این است که اولاً به ارائه تعریفی از چیستی «اخلاق زیستی» مدد رسانم و دیگر، به تعیین ابعاد عظیم موضوع «اخلاق زیستی» و سوم، به تبیین رابطه آن(اخلاق زیستی) با فلسفه برای دست‌یابی به این اهداف بپردازم.

نیز این موضوع را مطرح خواهم کرد که چگونه «اخلاق زیستی» در طول تاریخچه کوتاهش، در سه شاخه و رشته مجزا و ممتاز ظهور پیدا کرده است. همچنین به بحث درباره گروه‌های متفاوت حرفه‌ای که از زمره نویسندگان اولیه در این رشته بودند خواهم پرداخت. بر اساس دلایل بی‌شمار تاریخی، در حال حاضر تقریباً 30سال از عمر رشته اخلاق زیستی می‌گذرد. این رشته آن‌قدر قدمت دارد که اکنون به عنوان رشته‌ای معتبر و بالنده با آن رفتار شود.


با ظهور ناگهانی تکنولوژی نوین پزشکی پس از جنگ جهانی دوم، مباحث و موضوعات زیادی در این زمینه برای بحث سر برآورد و مطرح شد. در این زمان، مداخلات پزشکی جدید گسترش یافت و از همان ابتدا و از زمان شروع جنگ در اروپا و پس از انعقاد قراردادهای صلح به‌طور گسترده‌ای مورد استفاده قرار گرفت؛ از انواع آنتی‌بیوتیک‌ها تا لوله سر پستانک شیر نوزادان و از دیالیز تا وسایل تهویه. در واقع این توانایی علم پزشکی برای نجات زندگی، واقعه‌ای شگفت در تاریخ بشر به شمار می‌آید.


من فقط از تکنولوژی‌های جدید نام نمی‌برم بلکه از تأثیر این تکنولوژی‌ها بر زندگی انسان نیز سخن می‌گویم. به همین دلیل، امروزه «اخلاق زیستی» به عنوان موضوع جدیدی تحت بررسی است. ما شناخت زیادی از دانش اخلاق زیستی نداریم اما این پتانسیل و ظرفیت را دارد تا زندگی ما را تغییر دهد. بنابراین، این علم بر روی اقشار تحصیل‌کرده جویای فهم طبیعت تأثیر می‌گذارد؛ یعنی هر کس که با یک بیماری قابل درمان مواجه شود، تحت تأثیر آن قرار خواهد گرفت. این عنصر عملی و سودمند، زمینه‌های واقعی تقسیم‌بندی تاریخی بین اخلاق فلسفی و اخلاق زیستی را پدید آورده است.


 در گذشته این امکان فراهم نبود که همین موضوع را از طریق اندیشه فلسفی یعنی قبل از این‌که تکنولوژی اختراع شود، به بحث گذاشت و آیا ما نمی‌توانیم امروزه از این بحث کنیم که آنها(موضوعات اخلاق زیستی) تاکنون موضوعاتی غیرعملی و دست‌نخورده مانده‌اند؟ البته ما می‌توانیم این مسائل را به عنوان یک احتمال و فرض به بحث و بررسی بگذاریم اما محدودیت‌هایی در قبال اندیشه‌های مجاز در حوزه «اخلاق زیستی» وجود دارد. من معتقدم که این عدم پذیرش و تسامح، نشانه ماهیت   ممتاز این رشته جوان (اخلاق زیستی) است.

از این رو آنچه گاهی اوقات به عنوان نخستین وقایع در آغاز تاریخ اخلاق زیستی ذکر شده، قابل بررسی است. مقاله «شانا الکساندر» در مجله «زندگی» تحت عنوان «چه کسی باید تصمیم بگیرد» یا انتشار نخستین ویرایش کتاب «بدن ما، خودمان» که توسط انجمن بهداشت زنان بوستون در آمریکا انجام شده بود، از این نمونه است. نخستین مسائل در این خصوص، یک اتفاق تاریخی است؛ مثلاً خوشحالیم که متفقین در جنگ دوم جهانی پیروز شدند، در حالی که این جریان می‌توانست طور دیگری رقم بخورد.

 رشته «اخلاق زیستی» ریشه در اتفاقات تاریخی ای که فلسفه از آن اجتناب می‌کند، دارد. نمونه‌های بعدی، مثال‌هایی از انواع نشریاتی هستند که «اخلاق زیستی» را به صورت قابل توجهی حتی تا امروز حفظ می‌کنند. به محض این‌که عموم مردم اعلام کردند که «کمیته اخلاق» نباید جای خدا را بگیرد و تصمیم بگیرد که چه کسی زنده بماند و چه کسی بمیرد و نیز زنان اعلام کردند که پزشکان مرد متخصص زنان، مجاز به تصمیم‌گیری در مورد اعضای بدن زنان نیستند، اخلاق زیستی به حوزه خاص خودش تبدیل شد؛ یعنی هنگامی‌که از قلمرو دانشگاهی فیلسوفان جدا شد و به دنیای عملی پزشکی، قانون و سیاست عمومی‌پیوست.


لازم می‌دانم که توضیحی در این باب بدهم زیرا بعضی وقت‌ها به این تصور می‌افتم که فیلسوفان معتقدند که «اخلاق زیستی» جزو حوزه کاری آنهاست. به عبارت دیگر آنها معتقدند که «اخلاق زیستی» رشته تخصصی فیلسوفان است. در عوض، پیشنهاد می‌کنم که فیلسوفان این طرز تلقی خود را اصلاح کنند؛ اگرچه آنها (فیلسوفان) در مورد علومی‌مانند فیزیک (به‌خصوص فلسفه طبیعی) و روان شناسی هم این‌گونه فکر می‌کنند.


فلسفه می‌تواند بسترساز موضوعات جدیدی باشد. از جمله در موضوع مبهم و نامعلوم نجوم جدید می‌تواند کارآمد باشد. به هر حال افزودن بعضی مفاد و مطالب به این ادعا، برای تجربه‌کردن و تفکیک توأم با هدف تشخیص هویت رشته اخلاق زیستی صورت می‌گیرد. چنان‌که گفتم، در حال حاضر سه رشته مجزا و هر کدام با کاربردهای روزانه و متخصصان خاص خودشان وجود دارند. نخست این که رشته‌ای به نام «اخلاق کلینیکی» وجود دارد.

 این موضوع در دانشکده‌های پزشکی در سراسر کشورهایی که زبان رسمی‌آنها انگلیسی است و در جهان انگلیسی‌زبان، آموزش داده می‌شود. این رشته شامل موضوعاتی به این شرح است: موافقت آگاهانه، استقلال بیمار، ظرفیت تصمیم‌گیری، تحلیل منافع خطرساز، حرفه‌ای‌گرایی، پنهان‌کاری و محدودیت‌های آن و موضوعات زیادی راجع به فرجام زندگی، حق نپذیرفتن معالجه، اجتناب از معالجه، کنترل رنج و درد جسمی‌یا روحی، کمک پزشک جهت فراهم‌کردن وسایل و امکانات به‌مرگی(اتانازی).


دوم، رشته‌ای به نام «اخلاق پژوهش» وجود دارد. این موضوع، مقدمتاً به دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی در دانشگاه‌ها و فوق دکتری در دانشگاه‌های علوم پزشکی آموزش داده می‌شود. آمادگی و فراهم‌آوردن تدریس رشته «اخلاق پژوهش» در سطح فارغ‌التحصیلی شامل مباحث عمده‌ای به این شرح است:


ثبت، حفاظت و تقسیم داده‌ها و اطلاعات، نقش رایزنی، مشارکت بین رقبا، قوانین کنترل‌کننده همکاری‌های خصوصی- عمومی، تضاد منافع بین مسئولیت‌های شخصی و حرفه‌ای، حق چاپ و نشر و دنیای ملون تخلفات علمی‌یا FFP(جعل، تحریف و دزدی تالیفات)؛ پس، دو مبحث بسیار مهم در اخلاق پژوهش وجود دارد: اول، استفاده از انسان‌ها به عنوان موضوعاتی جهت تحقیق.

 دوم، استفاده از غیرانسان‌ها(حیوانات) به عنوان موضوع پژوهش. سوم، چیزی که اغلب در دوره‌های اخلاق زیستی در سطح لیسانس، بویژه در سال اول آن و در سطح فوق لیسانس به دانشجویان آموزش داده می‌شودکه  می‌توان آن را «اخلاق زیستی علمی» نامید. این امر شامل فرااخلاق زیستی (با توجه به این‌که اخلاق زیستی در مقام گونه‌ای از عمل‌گرایی یا اخلاق‌زیستی دارای اصول سطح متوسط، از منابع فایده‌گرایانه و وظیفه‌گرایانه مشتق شده است) و اخلاق زیستی نظری (از قبیل این بحث‌ها که آیا ما باید پیشرفت‌ها را مجاز بشماریم [یعنی در جایی که ژن‌هایی از دو گونه متفاوت در یک ارگانیسم منحصر به فرد تعامل دارند]یا افزایش ژنتیکی این گونه‌ها، برخوردار از امکانات واقعی هستند) می‌شود.

 نیز آن، شامل تأثیر نظام‌های گوناگون فرهنگی و دینی بر اخلاق زیستی می‌شود (از قبیل اخلاق زیستی کاتولیک و اخلاق زیستی یهودی که هر دو در مقابل اخلاق زیستی رشدیابنده جهانی قد علم کرده‌اند و پژوهش‌های بین‌المللی از این دست، به عنوان تأثیر فرهنگ‌های دارای اخلاق زیستی).


این سه حوزه، امکانات موجود را زایل نمی‌کند. اخلاق زیست‌محیطی با هیچ‌یک از آنها سازگار نیست و معمولاً به هیچ کدام از سه مخاطب گفته شده، آموزش داده نمی‌شود اما این مسأله، ایده‌ای از گستره موضوعاتی به دست می‌دهد که پس از گذشت 30سال زیر چتر اخلاق زیستی گرد آمده و توسعه یافته‌اند.


من امیدوارم که امر یادشده، به توضیح این نکته کمک کند که چرا این موضوع این اندازه گسترده است که کاربرانش، به‌راحتی طیفی حرفه‌ای را تشکیل می‌دهند و بنابراین چرا اخلاق زیستی زیر عنوان فلسفه  طبقه‌بندی نمی‌شود؟ در حالی که ممکن است به‌ظاهر به بیان این مسأله وسوسه شویم که فیلسوفان، مشارکت‌کنندگان اولیه در حوزه نظری «اخلاق زیستی» بودند، وکلای مدافع به «اخلاق پژوهش» و پزشکان هم به «اخلاق کلینیکی» می‌پرداختند.


من معترض این هستم؛ چرا که این موضوع نه‌تنها حقایق را بسیار ساده می‌کند بلکه منجر به یکسان‌سازی آراء در هر سه رشته مورد بحث می‌شود. فیلسوفانی که بدون درنظرگرفتن سهم افراد درگیر در واقعیت‌های پزشکی، دست به نظریه‌پردازی می‌زنند، سریعاً به فلسفه‌های انتزاعی‌ای با کمترین علاقه به اخلاق زیستی اقبال نشان می‌دهند و پزشکانی که در مسائل اخلاق کلینیکی به پژوهش و نگارش می‌پردازند، به‌زودی دلمشغول نگارش دستورالعمل‌های مبتنی بر رفتار حرفه‌ایی می‌شوند که بیشتر دال بر دفاع از یک دسته اعمال جاری است تا به چالش گرفتن آنها و سرانجام، وکلای مدافعی که مقررات را تنظیم می‌کنند، اکثراً مترجمان قوانینی می‌شوند که منتظرند اشتباهاً از جانب مدیران ریسک‌پذیر، تفسیر شوند.


به عبارت دیگر هر کدام از سه شاخه رشته اخلاق زیستی نیاز به فیلسوفان، پزشکان و وکلای مدافع دارند. آنچه که در اینجا به عنوان یک واقعیت مهم پیشنهاد می‌کنم، نشان می‌دهد که «اخلاق زیستی» حقیقتاً رشته جدیدی است و فقط ترکیبی از سه رشته قدیمی‌ نیست. در اخلاق زیستی هیچ‌یک از این سه رشته نمی‌توانند به‌تنهایی وجود داشته باشند.

 بنابر این توصیه من به خوانندگان این است که اگر چنانچه قبلاً زمینه کافی و مناسبی در فلسفه دارید و اگر علاقه‌ای به رشته اخلاق زیستی دارید، بسیار خوب است که گام بعدی‌تان را در رشته اخلاق زیستی بردارید تا شکاف و خلأهای پژوهشی و فکری شما را در زمینه کلینیکی و حقوقی پر کند.

اگر قبلاً یکی، دو دوره رشته اخلاق زیستی را گذرانده‌اید، بنابراین برای مثال، امکان داوطلب شدن خودتان را به عنوان عضوی از انجمن اخلاق یک بیمارستان و یا برای عضویت در کمیته اخلاق پژوهش در یک دانشگاه بررسی کنید؛ پس به این نهادها مراجعه کنید و برای یادگیری از دیگر اعضا آماده شوید؛ حتی بیشتر از حد انتظار و توقع، برای بدل‌شدن به یک کارشناس اخلاق. چیزی که شما به‌سرعت پی خواهید برد، این است که پس از قبول ایستارهای معقول نقش‌آفرینی در یک گروه، فلسفه و اخلاق می‌توانند به دنیای واقعی مدد برسانند.

منبع: www.philosophynow.com-2006
جفری اسپایک