بدین معنی که در مقیاسی وسیعتر، تغییراتی که در دید جهانیان ایجاد شده است، توضیح داده میشود؛ تغییراتی که زاییده مفهوم جهانیشدن هستند؛ مانند مدرنیزاسیون، جهانیسازی، مصرفگرایی و مک دونالدیزاسیون. نوشتار پیش رو با اندکی ویرایش، تلخیصی از مقالهای بسیار مفصلتر در همین باره است که در سایت مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهای همشهری پیش از این منتشرشده است.
یکی از اساسیترین سؤالها در حوزه مفهوم جهانیشدن این است که آیا پدیده کنونی که افزایش ارتباطات تنگاتنگ را میان قسمتهای مختلف و متنوع جهان فراهم آوردهاست، امری کاملا بدیع و نوپاست؟ آیا سراسر تاریخ بشر داستان پراکنده شدن جمعیتهای انسانی در سراسر این کره خاکی نیست؟ مردمان اغلب با اتکا به وابستگیها و گرههای فرهنگی و اقتصادی در کنار یکدیگر زندگی کردهاند، یا اینکه جهانیشدن چیزی متفاوت از این مقولههاست؛ پدیدهای که متأثر از تغییرات حاصل در زمینه وسایل ارتباط جمعی و تکنولوژیهای پیشرفته حملونقل و در کل زاییده عصر جدید است.
از منظر جهانیشدن فرهنگی، هیچ پاسخ سادهای برای این سؤالات وجود ندارد چرا که وسایل ارتباط جمعی و حملونقل مدرن ذاتاً برای تسریع آنچه امروزه در حال وقوع است بهکار گرفته میشوند. در این حالت میتوان گفت جهانیشدن روندی استمراری است که نمیتوان آن را به دورهای خاص از تاریخ بشر محدود کرد.با این حال، جهانیشدن فرهنگ مطابق شناخت امروزه ما، به لحاظ کیفی پدیدهای کاملا متفاوت با تعاریف و مفروضات جهانی در مورد ذات فرهنگ و انسانیت است که با دورههای پیشین کاملاً فرق میکند. براساس مباحث «آنتونی گیدنز» و «رولند رابرتسون»، در عصر کنونی، جهانیشدن همانا افزایش خودآگاهی و بازتابپذیری در مقابل تغییرات اقتصادی و تکنولوژیک است.
بازتاب پذیری، ادراکات ما از خودمان را در رابطه با دیگران در جهان تغییر میدهد و آن را دگرگون میکند. رابرتسون معتقد است که در قرن بیستم فرهنگ، یعنی همان ارزشها و کنشهایی که توسط جامعهای خاص پذیرفته شده هستند و در یک موطن و شبکه جهانی ادراک شدهاند. تمام فرهنگها خاص و منحصر به فرد هستند. تمام گروهها چیزی دارند و زمانی که از منظر این ماتریکس جهانی به آنها نگریسته میشود، میتوانند در مقابل خود، دیگران و فرهنگ «دیگری» را مورد خطاب قرار دهند. این جهانیسازی خاصگرا با خاصگرایی جهانیسازی آمیخته شده است؛ ایدهای که در آن این موضوع مطرح میشود که همواره ارزشها و مشترکاتی وجود دارند که جوامع انسانی در آن مشترک هستند.
گروههای خاصی نیز از سراسر جهان این ایده را پروراندهاند که جوامع انسانی در کل چیزهای مشترکی دارند و این اشتراک باعث بهوجود آمدن ایدههای جهانی میشود (مانند حقوق بشر و تئوریهای اقتصادی بانک جهانی) که در هر بافتی قابل ترجمه است.
بسیاری از جامعهشناسان، جهانیشدن را یک تغییر کیفی در فرایندها (پروسهها)ی اجتماعی میبینند که در مقیاسی که به وقوع میپیوندند مفاهیمی کاملاً بدیع و نو هستند.
«دیوید هلد» و همکارانش مفهوم جهانیشدن را به ابعاد کمیتری مانند حجم شبکههای جهانی، تراکم شبکههای ارتباطی جهانی، تندی و شتاب جریانات جهانی و ابعاد سازمانی مرتبط با مؤسسات و شالوده جهانی تقسیم کردند، لذا شکلگیری هویت گروهی در رابطه با «دیگری» برجسته اکنون نهتنها در سطح اجتماعی (مانند آنچه در همسایگان با گروههای مذهبی و اخلاقی مختلف روی میدهد) یا میان گروههای تابع و باشکوهشان روی میدهد، بلکه در بعد واقعی جهانی با شتاب بالا و با نرمهای بینالمللی و پیدایش تکنولوژی بالا نیز در حال وقوع است.همینطور روند مبادلات فرهنگی و تطابق باورها و کنشها، بسیار سریعتر از پیش در حال رویدادن است و لذا گزینههای فرهنگی متنوع و مختلف در نواحی مختلف جهان به طرز چشمگیری افزایش یافته است.
بر این اساس اغلب مردم نه تنها میتوانند به موسیقیهای محلی و فولکلور خود گوش فرا دهند بلکه میتوانند هر روز آخرین موسیقیهای راک، رپ و موسیقی کلاسیک اروپایی را گوش کنند. گستردگی این انتخابها و شتابگیری تغییرات فرهنگی، در مرکز بیشتر مباحث دانشگاهی در مورد تمایلات یکسانسازی جریان جهانیشدن قرار دارد. این مباحث را در 3حوزه دسته بندی کردهاند که عبارتند از: دیدگاه تغییرگرایان بر این اساس استوار است که جریان کنونی جهانیشدن شتابی دارد که از پویاییهای مدرنیته نشأت میگیرد. از دیگر سو شکگرایان بر این باورند که جهانیشدن، حوزه و وجه دیگری از عصر دولت- ملت است.
فرا- جهانیها (hyperglobalist) معتقدند که جهانیشدن محصول عصری کاملاً نوین است که قدرت دولت- ملت توسط سرمایه جهانی جاری در یک جامعه جهانی فرسوده میشود.
گروه اول بر این اصل اصرار میورزند که جهانیشدن باعث یکسانسازی فرهنگها میشود و تفاوت موجود در این زمینه را از بین میبرد؛ همانگونه که بسیاری از مراحل و فرایندهای (پروسههای) وفقدهنده مانند پیوندزنی، کلانشهرگرایی (سلیقهای از فرهنگ «دیگری» علاقه شرکت کردن و حضور یافتن در فرهنگ دیگری که متعلق بهخودشان هم نیست)، جهان محلی(انطباق برعکس تجارت و دیگر کنشها نسبت به شرایط فرهنگی محلی)، زیر قدرت مردم بومی و محلی (یعنی همان انطباق سر و ته کنشهای کلی شده در بافت محلی) را بهوجود آورده است. حتی برخی بر این باورند که این سیستم جهانی باعث بهوجود آمدن فرهنگی جهانی میشود که تمام این مقولات را یکجا درون خود جای میدهد.
برای مثال «اسمیت» یک سناریوی خوشایند مرتبط با فرهنگ جهانی دارد که بهطور همزمان در چند سطح مختلف عمل میکند: بهعنوان وصله اخلاقیات زدوده شده از ملیکردن یا موضوعات محلی و بومی، بهعنوان یکسری از ترجیحات و ارزشهای کلیشده انسانی، بهعنوان گفتمان واحد «علمی» از معنا و نهایتاً بهعنوان سیستمی مستقل از وسایل ارتباط جمعی که در واقع بهوجود آورنده مواداولیه دیگر مقولهها و سطوح است.
این مراحل و پروسهها توسط بسیاری از دگرگون گرایان در سیستمی بزرگتر از جریانات فرهنگی مشاهده میشود که توسط پویایی سیستمهای جهانی مانند سرمایه داری و امپریالیسم شکل میگیرد.
در حالیکه بسیاری از مردمشناسان و جامعهشناسان، سناریوی دگرگون گرایان را پذیرفتهاند، با وجود این تمامی آنها در مورد انطباقپذیری فرهنگهای محلی به اجماع و توافق نظر نرسیدهاند. برخی از آنان که وارد گروه شک گرایان شدهاند از این امر واهمه دارند که بر ضدجریان جهانیشدن واکنشی نشان دهند که باعث شود مردم بیش از قبل روی اعتقادات خاصگرایانه خود پافشاری کنند. تعدادی از استادان دانشگاه که اغلب آنان دانشمندان علوم سیاسی هستند، در مورد واکنشی که ممکن است در خلاف جهت روند جهانیشدن، آمریکاییشدن یا غربی شدن یا جهانیشدن فرهنگ بهوجود آید و متعاقباً موجب بروز تنشهای جدی شود، هشدار میدهند.
در این سناریو، گستره فرهنگی و اقتصادی غرب با انعطافپذیری مدرنیته ادغام میشود تا موجب ارتقای جوامع غیر غربی شود و به ایشان کمک کند بیش از پیش نسبت به فرهنگ خود آگاهی بهدست آورند؛ فرهنگی که رفتهرفته متأثر از نیروهای متعلق به روند جهانیشدن در حال نابودی و منحرف شدن است؛ روندی که در عین حال قسمتهای بسیار پایهای هویت آنان را در یکدیگر ادغام میکند. جهانیشدن فرهنگ در حال تبدیل به تضادی دردناک است و در اینجا ارزش و آگاهی نسبت به فرهنگ خودی اهمیت بیشتری مییابد چرا که با ادامه این روند، ارزشها و فرهنگهای بومی و محلی در معرض نابودی قرار میگیرند.
با وجود این، جهانیسازی، مدرنیته و نیروهای یکسانسازی سرمایهداری در یکدیگر ادغام میشوند تا بهطور کنایهآمیزی تفاوتها را زیاد کنند.منتقدان سرمایه داری جهانی از سناریوی گستردگی و تسلط فرهنگی بر پایه جذابیتهای «طبقه سرمایهدار بینالمللی» هراس دارند چرا که معتقدند میتواند یکسانسازی ایدئولوژی و فرهنگ مصرفگرایی را ارتقا بخشید. «لسلی اسکلایز» ریشه نیروی پنهان در پشت روند جهانیشدن فرهنگ را در پروژه سرمایهداری جهانی میبیند که سعی دارد مردم جهان را متقاعد کند بیش از نیازهای طبیعی خود مصرف کنند تا انباشتگی سرمایه را برای منافع شخصی جاودانه کند.
فرهنگ و ایدئولوژی مصرفگرایی ادعا میکنند که معنای زندگی، در تبلور در قالب چیزهایی است که ما صاحب آن هستیم (1995، 45). فرهنگ و ایدئولوژی مصرفگرایی مانند جهانیسازی و خاصگرایی یا اعتقاد به اینکه نجات فقط برای برگزیدگان میسر است، به اعتقاد رابرتسون چیزی است که اسکلایر آن را معانی نظم اول (مفروضات مهم و اساسی دیدگاههای جهانی و هژمونیک) میخواند و در اصل پیشزمینهای ایدئولوژیک را در مقابل تغییرات معانی نظم دوم (برای مثال در بافتی خاص و از طریق پوشیدن لباسهای خارجی، نواختن موسیقی راک و خوردن غذای ژاپنی سوشی رخ میدهند) بهوجود میآورد.
یکی دیگر از تمایلات یکسانسازی نظم اول که فشارهای بسیاری را نیز به تئوریهای مصرف گرایی اسکلایر و مدرنیته گیدنز، وارد آورده است تئوری «مک دونالدیزاسیون» «جورج ریتزر» است که در ایدئولوژی عقلانیت سرمایهداری غربی ریشه دوانده است. براساس گفتههای ریتزر رستورانهای غذاهای آماده یا همان فستفود مدلی از مصرفگرایی است که رفتهرفته بر دیگر بخشهای جامعه تسلط مییابد و نهایتاً باعث میشود کنشهای استاندارد شدهای در جامعه بهوجود آید که تقویت کننده قابلیت کنترل، محاسبه گری و پیشگویی در جامعه میشود.اکنون ما برخی از تعاریف مهم مرتبط با جهانیشدن را مورد مطالعه قرار دادیم: اینکه چگونه جهانیشدن هر دو بعد یکسانسازی و تفکیک فرهنگی را بسط و توسعه میدهد.
ادامه این مقاله با ارائه مثالهای خاصی از پدیده نظم دوم، عمق و پیچیدگی تغییرات فرهنگی بومی و محلی متأثر از جهانیشدن را توضیح میدهد. در حالیکه مردم شناسان زمان بسیاری را صرف مشاهده تعاملات موجود در میان انسانها میکنند، جامعهشناسان به مطالعه جهانیشدن فرهنگ در میان جوامعی میپردازند که جمعآوری اطلاعات از میان آنها کار سهل و آسانی است.
این امر باعث بهوجود آمدن 3 نوع تعصب و سوگیری در ادبیات تجربی این تحقیقات میشود: سوگیری به سمت فرهنگ تجاری تولید شده توسط شرکتهای چندملیتی که نمودار فروش آنها اغلب در دسترس عموم قرار دارد. سوگیری به سمت فرهنگهای ضبط شده برای بازارهای تجاری یا... که شامل کتابها، نوارهای ویدئویی، دیسک فشرده و... است و نهایتاً سوگیری به سمت مطالعات سیاستهای منطقهای در هر دو سطح ملی و بینالمللی.
دولتها به دلیل دسترسی آسان محققان مجبور بودند آمارها و اطلاعات ضبط شده را بهصورت رسمی ابلاغ و اعلام کنند. هر سه این سوگیریها باعث میشود که ما فرایند جهانیشدن را بهعنوان نیرویی قلمداد کنیم که بهطور مسلط در حال یکسانسازی روشهایی است که اتحادیهها سعی میکنند پیشگویی پذیری و یکسانی را تضمین کنند یا روشی که محصولات صوتی و تصویری فرهنگ را در زمان تثبیت کنند و همین طور روشی که سازمانهای بینالمللی و دولتهای ملی تلاش در ارتقای سطح استانداردسازی آنها دارند.
نویسنده: لورا آدامز