بنابراین در مدیریت فرهنگی تمامی وظایف سازمانی مدیریت (سیاستگذاری، برنامهریزی، سازماندهی، هدایت هماهنگی، نظارت و ارزیابی) در قلمرو امور و فعالیتهای فرهنگی صورت میگیرد».
رشد و توسعه فرهنگی هر جامعه، مدیون مدیریت مدبرانه و مقتدرانهای است که بتواند با اعمال مدیریت فرهنگی، جامعه را از مرحلهای محدود و نامناسب- که فضای تنفس را تنگ کرده- عبور دهد و افراد آن جامعه را به بالندگی و توسعه برساند. اگر چنین مدیریتی در جامعه وجود نداشته باشد یا مردم با مدیران ضعیف، کمهوش، ناآگاه و بیتدبیر روبهرو باشند طبعا نباید انتظار شکوفایی فرهنگ و مقولات فرهنگی را داشت.
از یک منظر، «مدیریت فرهنگی» 2نوع است: مثبت و منفی که برای هر کدام از این دو میتوان در طول تاریخ شواهد فراوانی ارائه داد.
مدیریت مثبت فرهنگی
یکی از مدیریتهای مثبت فرهنگی، که با عقلانیت، درایت و شناختی که از انسان داشت جامعهای منحط، آلوده، منحرف، ذلیل و زبون را به اجتماعی پیروز، پاک، مستقیم و عزیز تبدیل کرد و آثار عظیم فرهنگی خود را همچنان تا قرنهای بعد از خود و نسلهای آینده باقی گذاشته است، مدیریت فرهنگی پیامبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله صلیالله علیه و آله است.
مدیریت منفی فرهنگی
نوع دیگر مدیریت فرهنگی، مدیریت منفی است که بر محور نفسانیات شخص مدیر شکل میگیرد. فرهنگ در تفکر چنین مدیریتی چیزی جز بازیچه و ابزاری برای ارضای خواهشهای نفسانی نیست، لذا در حوزه اینگونه مدیران، ریا، تزویر، نفاق، چاپلوسی، شخصیت شکنی و امثال اینگونه خصلتهای پست اخلاقی و رفتاری به وفور جلوه میکند.
مدیریت منفی، از شیوه تفرقه بینداز و حکومت کن بهره میگیرد و آنچه برای او بیمقدار و بیارزش مینمایاند قدر و منزلت انسان است. هر گاه مدیر خدمتی انجام بدهد منت میگذارد، منافع و مصالح سازمانی و مردمی را به پای هوسهای خویش به سادگی قربانی میکند و در نهایت همه این رفتارها و روشهای ضدفرهنگ را بهصورت جریانی فرهنگی درون جامعه وارد میسازد و عاقبت مردم را به سقوط و انحطاط اخلاقی و رفتاری سوق میدهد.
معمولا مدیریت فرهنگی را 2قشر تأثیرگذار، بر عهده دارند؛ عالمان و حاکمان، که هر گاه در جهت منفی و تخریب باورهای اصیل فرهنگی قدم بردارند فاجعهای عظیم در زندگی انسانی بهوجود خواهند آورد.
حضرتعلی علیه السلام در مورد نقش عالمان فرمود: «زله العالم تفسد العوالم؛ لغزش عالم، فساد و تباهی جامعه را بهدنبال دارد».
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله درباره تأثیر رفتارهای مثبت و منفی زمامداران بر اوضاع و شرایط جامعه، میفرماید: «اذا تغیر السلطان تغیر الزمان؛ هنگامی که در اخلاق و رفتار فرمانروای جامعه دگرگونی بهوجودآید زمان دگرگون میشود».
مدیریت فرهنگی، از نوع منفی و تخریبی آن در طول تاریخ، خسارتهای فراوانی بر باورها و اعتقادهای مردم وارد کرده است؛ بهویژه در عصر ما، تخریب فرهنگ نه از موضع تحجر و ناآگاهی، بلکه از موضع روشنفکری و آگاهی، با هدف تسلط بر منابع مادی و معنوی توسط استعمارگران خارجی، یا عوامل و جریانهای وابسته داخلی انجام گرفته است.
خسارتهایی که مدیریتهای فرهنگی منفی و نالایق، بهویژه در دوران سیاه قاجاریه و پهلوی، به میراث فرهنگی ملت ایران وارد ساختند از چنان حجمی و عمقی برخوردار است که قابل محاسبه نیست ولی با همه این بیلیاقتیها و تخریبها، پاسداران مرزهای فکر و فرهنگ دینی و ملی، بهویژه عالمان آگاه، تربیتیافتگان حوزههای علمیه، مراجع عالیقدر و مبلغان روشنگر دین و دیانت، در حد توان خویش از هویت فرهنگی این ملت دفاع کردند و با شهامت روبهروی تهاجم فرهنگی دشمنان ایستادند و در این پیکار شورآفرین، رسالت فرهنگی خود را با مقاومت و مداومت انجام دادند.
تعریف فرهنگ و لایههای فرهنگی
در تعریف کلی فرهنگ شامل باورها، ارزشها، اعتقادات و تمدن یک جامعه است و باتوجه به این تعریف اگر بخواهیم راهحلی برای تحول و تغییر فرهنگ ارائه کنیم این قابل انجام نیست. «شاین»، فرهنگ را شامل 3 لایه میداند و هر جامعه را در این لایه بررسی میکند. لایه اول یکسری مفروضات کلی و باورهای بنیادین است مانند اعتقادات یک فرد مذهبی که وقتی بهوجود آمدند به دشواری قابل تغییر هستند و اینها زیربنای فرهنگ هستند که اندیشهها و باورهای بنیادی هستند.
روی این لایه و این سطح لایه دیگری به نام سطح ارزشها بنا میشود که براساس آن اعتقاد، باور و پذیرش بنیادی یکسری ارزشها پدید میآید که سطح آن بسیار انتزاعی یا بسیار درونی است، درصورتی که سطح دوم علاوه بر جنبه درونی یک مقدار جنبه بیرونی نیز پیدا میکند. سومین لایه، سطحی قابل ملاحظه با ظاهر فرهنگ است که شامل نمادها، سمبلها و الگوهای رفتاری است که ما در فرهنگ، نشانههای آن را میبینیم.
فرض کنید در نظام اعتقادی ما رضایت خدا یک ارزش بنیادین است؛ این میتواند بهصورت خدمت به مردم در لایه میانی فرهنگ جلوه کند و بهصورت ارزش «خدمتگزار مردم بودن» در لایه دوم فرهنگ مطرح است و صورت سوم این ارزش بهصورت نحوه برخورد ما با ارباب رجوع در اداره است. در سازمان یا مؤسسهای که کار میکنیم یکسری وظایفی را انجام میدهیم که در جهت خدمت به مردم و در جهت کلی در راه رضای خداست بنابراین اگر در لایه اول دقت کنیم میفهمیم که این لایه، سطح اصلی فرهنگ است و لایه سوم یک سطح ظاهری و نمادین است که برگرفته از سطوح اول و دوم است.
تعریف مهندسی فرهنگ
«مهندسی فرهنگی» اصطلاح چندمعنا (polysemous) و کثیرالاضلاعی (multilateral) است که بهتازگی در فضای فرهنگی کشور مطرح شده است و تا حدی به موضوع مهندسی اجتماعی (social engineering)نیز شباهت دارد. بر این اساس تاکنون تعاریف گوناگونی از مهندسی فرهنگی ارائه شده است که هر یک بعد خاصی از مهندسی فرهنگی را در نظر گرفته است. البته در این میان شاهد خلط 2اصطلاح مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگ نیز هستیم که میتواند بحث از مهندسی فرهنگی را به انحراف دچار کند. باید توجه کرد که مهندسی فرهنگی چیزی جز طراحی نظام مدیریت فرهنگی نیست.
در حقیقت با اجرای مهندسی فرهنگی درصددیم که به یک نظام مدیریتی پیوسته، منسجم، هدفمند و قوی دست یابیم که بتواند اهداف و سیاستهای فرهنگی کشور را به نحو مناسب محقق کند. اما در مهندسی فرهنگ، به هیچ وجه بهدنبال رسیدن به یک نظام مدیریتی نیستیم، بلکه منظور از آن ساماندهی محتوایی و شکلی فرهنگ و ارتقا و بهروز سازی آن برای پاسخگویی به نیازهای موجود و فرارو و نیز مواجهه با رقابت با سایر فرهنگهاست.
بر این اساس میتوان گفت: مهندسی فرهنگی عبارت است از طراحی جامع و منسجم نظام [مدیریت] فرهنگی براساس مبانی نظری و مدل دقیق، روشن و روزآمد و همچنین تعیین مناسبات آن با سایر نظامها (سیاسی، اقتصادی، مدیریتی و حقوقی) و مهندسی فرهنگ عبارت است از بازپژوهی و نظریهپردازی در حوزۀ فرهنگ اسلامی - ایرانی بهمنظور دستیابی به مبانی، چارچوب، ساختار و شاخصهای دقیق، روشن (متمایز) و روزآمد برای فرهنگ ایرانی - اسلامی (نظریه و مدل فرهنگی). همان طور که از تعاریف پیداست، تا قبل از دستیابی به محتوای فرهنگی منسجم و مورد قبول نمیتوان به حوزه مهندسی فرهنگی وارد شد. لذا باید تأکید کرد که لازمۀ مهندسی فرهنگی، مهندسی فرهنگ است.
مهارتهای دهگانه مدیران فرهنگی برای تحول و توسعه فرهنگی
برای توسعه فرهنگی سیاستگذاران و مدیران فرهنگی نقش اساسی و محوری را بهعهده دارند. بر این اساس لازم است به مهارتها و شایستگی لازم مجهز شوند. در ادامه به بخشی از مهارتهای مورد نیاز توسعه فرهنگی اشاره میشود.
1- مهارت تفکر استراتژیک فرهنگی:
برای توسعه و تحول فرهنگی، لازم است پیش از اقدامهای پراکنده بهصورت استراتژیک، بهتحول و توسعه فرهنگی نگاهی انداخت. در توسعه فرهنگی، مهارت تفکر استراتژیک مهمتر از مهارت مدیریت استراتژیک است و این به آن خاطر است که توسعه فرهنگی مقوله پیچیده و چند وجهی و تفکراستراتژیک، پدیده چندبعدی است که از تعامل عوامل تشکیلدهنده آن، تفکر مناسب و کارآفرینی توسعه استراتژیک فرهنگ، بهوجود میآید. تفکر استراتژیک پیشبینی آینده نیست، بلکه تشخیص بموقع ویژگیهای میدان رقابت (فرهنگی) و دیدن فرصتهایی است که رقبای فرهنگی در مورد آن غافل هستند. تفکر استراتژیک در قالب قواعد ساده و عمیق ظاهر میشود. این قواعد مدل ذهنی ویژهای را ایجاد کرده که مبنای تصمیمگیریهای روزانه تا جهتگیری کلی سازمان خواهد بود.
2- مهارت مدیریت تنوع فرهنگی:
برای توسعه فرهنگی، نیاز است که مشترکات فرهنگی جامعه یا سازمان شناخته شده، براساس آنها الگوی مناسبی طراحی شود. امروزه مدیریت فرهنگهای گوناگون و ایجاد همافزایی مثبت بین آنها نیازمند مهارتهای مناسب در این زمینه است. یکی از قابلیتهای مورد نیاز مدیران فرهنگی سازمانها و جامعه مدیریت تنوع فرهنگی است. تنوع فرهنگی نه تنها امری طبیعی است، بلکه بهعنوان یک سرمایه بالقوه میتوان از آن یاد کرد و دلیل آن تعامل و رشد فرهنگها توسط یکدیگر است.
3- مهارت هوش فرهنگی:
هوش فرهنگی، با تمرکز روی قابلیتهای خاصی که برای روابط شخصی با کیفیت و اثربخشی در شرایط فرهنگی مختلف لازم است، بر جنبهای دیگر از هوششناختی تمرکز دارد. هوش فرهنگی بینشهای فردی را در برمیگیرد که برای انطباق با موقعیتها و تعاملهای میان فرهنگی و حضور موفق در گروههای کاری چند فرهنگی، مفید است. برای توسعه فرهنگی نیاز است که مدیران فرهنگی در ابعاد سهگانه یاد شده فعالیت کرده، اجزای هوش فرهنگی را در خود تقویت کنند:
بعد شناختی: برای توسعه فرهنگی نیاز است تا در مورد مؤلفههای فرهنگی اطلاعات کسب شود. بعد فیزیکی: بسیاری از تفاوتهای فرهنگی در اعمال قابل مشاهده فیزیکی، تبلور مییابند.
بعد احساسی- انگیزشی: سازگاری با یک فرهنگ جدید مستلزم غلبه بر موانع و مشکلهاست. افراد تنها زمانی از عهده کاری بر میآیند که از انگیزه زیادی برخوردار بوده و به تواناییهای خود ایمان و باور داشته باشند.
4- مهارت رهبری فرهنگی:
رهبران فرهنگی اثربخش، از راه ساختن شخصیت خود، قابلیت نفوذ در فرهنگ دیگران را کسب کرده، زمینههای بهکارگیری آموزههای فرهنگی دیگران را فراهم میسازند.
5- مهارت فضاسازی فرهنگی:
با توجه به اینکه فرهنگ زیربنای هر کار بوده و شیوه زندگی مردم بدان وابسته است، مدیران فرهنگی سازمانی و جامعه بایستی قابلیت ایجاد فضای فرهنگی را داشته باشند. در فضاسازی فرهنگی میتوان بسیاری از آموزههای فرهنگی را نهادینه کرد و به کار بست. یکی از عواملی که به ایجاد و ترویج فرهنگ کمک میکند، وجود فضای فرهنگی است. زمانی که مردم در فضای فرهنگی قرار گرفتند آن فضا اثرهای تشویقی داشته، یادگیری فرهنگی بهصورت عادت درآمده و جزو ساختار کلی و شخصیت آنان میشود.
6-مهارت کسب و کار فرهنگی:
فرهنگ، زیر بنای کسب و کار در سازمان و جامعه است؛ به عبارت ساده، فرهنگ نوعی کسب و کار است. این بدان معناست که هر کسب و کاری ادبیات، قواعد و نظام خاص و حرفهای خود را دارد، بنابراین برای رونق آن از اهل فن استفاده میکنند. در این زمینه فرهنگ و توسعه فرهنگی، حرفهایتر از سایر کسب و کارهاست.
7- مهارت مدیریت جهانیشدن فرهنگی در بعد ملی:
در جهانی شدن فرهنگی، جنبههایی از این پدیده بررسی و مطالعه میشود که در ارتباط مستقیم با اندیشه و حس همفکری فرهنگی، همبستگی و وفاق سیاسی، وحدت ملی و هویت ملی، تصویرسازی جهانی از فرهنگها و ملتها، ارتباطهای میان فرهنگی، اخلاق جهانی، هویتهای خرد و کلان فرهنگی و تحولات ارزشی دارند. جهانی شدن فرهنگی در عصر حاضر ویژگیهای خاصی دارد که آن را از دوران گذشته متمایز میسازد.
8- مهارت تحلیل فرهنگی:
برای اینکه بتوان فرهنگ را توسعه داد، ابتدا باید مهارت تحلیلگری تقویت شود. بدون تحلیل نمیتوان خلاقیت فرهنگی داشت. زمانی که مدیران فرهنگی از توانمندی تحلیل آموزهها و مؤلفههای فرهنگی برخوردار باشند، بهراحتی میتوانند آموزههای جدید فرهنگی را خلق کرده و آنها را به مرور تبدیل به روشهای کار و زندگی کنند. مهارت تحلیل فرهنگی، نوعی مهندسی فرهنگی است که در آن مدیران فرهنگی دست بهشناخت عمیق اجزا، عناصر و روابط بین مولفههای فرهنگی و با طراحی و ساختدهی مجدد براساس هدفها و کارکردهای مورد انتظار میزنند.
9- مهارت انسجامسازی فرهنگی:
یکی از مهارتهای مهم مدیران فرهنگی ایجاد یکپارچگی و انسجام فرهنگی در سازمان و جامعه است. برای این کار لازم است مدیران فرهنگی به سمت قوی کردن فرهنگ سازمان و جامعه حرکت کنند. برای ایجاد انسجام فرهنگی در سطح جامعه، باید روی 2محور اساسی کار شود: یکی اینکه، تعداد افراد جامعه معتقد به ارزشهای عالی و فرهنگ را افزایش داد و دیگر اینکه میزان و عمق اعتقاد و پایبندی به ارزشهای فرهنگی را زیاد کرد. برای این کار، استفاده از شیوههای زیر میتواند انسجام فرهنگی را افزایش دهد:
- پرورش احساس احترام به تاریخ جامعه و سازمان
- آفریدن احساس یگانگی در افراد جامعه و سازمان
- تشویق احساس عضویت در جامعه و سازمان و افتخار به آن
- تقویت ساز و کارهای تبادل نظر بین افراد جامعه، از مجاری رسمی و غیررسمی.
10- مهارت فنی و تکنولوژیک:
یکی از مهارتهایی که موفقیت مدیران فرهنگی را در دنیای فعلی تضمین میکند، حمایتهای مربوط به تکنولوژی اطلاعات است. پیش از بهوجود آمدن مهارتهای تکنولوژیک تغییر پارادایمهای ذهنی در راه به کارگیری آن از اهمیت ویژهای برخوردار است. استفاده از اطلاعات، پردازش و مصرف درست آن در جهت ایجاد و توسعه فرهنگی از ضروریات کار فرهنگی است. فناوری اطلاعات در حوزههای مختلف تأثیر شگرفی بهجا گذاشته که در این بین، تأثیر فرهنگی آن قابلتوجه است؛ تحولی که در پرتو فناوری اطلاعات به وقوع پیوسته است، تحولی شگرف و مداوم در ارزشهای فرهنگی و آداب و رسوم کشورها، ملتها و قومیتهاست. هم اینک سبک زندگی، چگونگی پوشش، خوردن و آشامیدن، محل زندگی و کار، از محتوای اطلاعاتی بسیار بالایی برخوردار شده و از نظر تاریخی از نوآوریهای اطلاعاتی لبریز شده است.
نتیجهگیری
فرهنگ مدیریت فرهنگی برای توسعه فرهنگی کشور بهعنوان اساس و زیربنای توسعه اقتصادی همواره از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. فرهنگ بهعنوان شیوه و روش زندگی و معاش مردم است و برای توسعه و بهبود شیوههای مطلوب زندگی و کار، فرهنگ نیازمند اصلاح است. برای تحقق این هدف نهادهای فرهنگی بهعنوان سیاستگذارنوآوری، تحولات و تغییرات فرهنگی نیازمند مدیران فرهنگی حرفهای هستند. از اینرو توجه به ارتقای مهارتهای دستاندرکاران بخش فرهنگ برای توسعه فرهنگی دارای اهمیت ویژهای است.
1- سلطانی، دکتر ایرج، مدیران فرهنگی؛ شایستگیها و مهارتها ( سایت مدیر یار )
2-تقوی، سید رضا، کتاب تاملات فرهنگی
3-جزوات درسی گروه مدیریت امور فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی
4- غلامی، رضا، سایت جوان امروز
5- سخنرانی دکتر الوانی، همایش ملی توسعه در فرهنگ و هنر