بار اول بدین مضمون که استدلال علمی برای این مطلب دارم و بار دوم اینکه این یک حرف علمی است، حرف احساسی نیست.
دور نیست زمانی که در برنامههای تلویزیونی بحث در باب علم اقتصاد شکل میگرفت و درحالیکه برخی ادعا میکردند مدلهای توسعه اقتصادی علم است، برخی دیگر آن را ساخته و پرداخته غربیها و عاری از حقیقت عنوان میکردند. البته در این میان رئیسجمهور اخیرا به مدلهای توسعه اقتصادی خرده گرفته و آنها را طراحی غربیها برای ضربه زدن به کشورها نامیدهاند.
حتی کماکان بحثهای مختلف بر سر هدفمندکردن رایانهها یک ریشه خود را در علم میبیند، جایی که طرفین عقیده دارند رویکرد و یا بعضا مدلهای آنها علمیتر از سایرین است. در این باب ریاست محترم جمهوری در برنامه دیگری در صداوسیما برخی گروهها را ناآشنا به علم اقتصاد نامیدند.
این اتفاقات نشانگر این مسئله است که امروزه بیش از گذشته، کشور ما درگیر بحث در باب چیستی و ماهیت علم در قلمرو سیاسی و مسائل اجرایی شده است و البته هشداری به فلاسفه یا جامعه شناسان علم است که نقش پررنگ تری در مباحثات امروزه کشور بازی کنند.
اگرچه چنین فضایی مجال پرداختن درخور به این مسئله نیست اما ذکر چند نکته بسیار مفید است:
1 - در فضای معرفت شناختی امروز، مفهوم علم به معنای دانستن مطلق که تا نیمه قرن بیستم قدرت فراوانی داشت، دیگر جایگاهی ندارد. به عبارت دیگر، بحث اصلی امروزه میان کسانی است که کلا علم را (بهعنوان نوعی از معرفت بشری) فاقد وجاهت میدانند (نظیر نگاههای پست مدرن بر ساختگرایانه و ...) و کسانی که کماکان بر امکان کسب معرفت (هرچند غیرمطلق) پافشاری کرده و از این رو علم را نیز دارای درجهای از اعتبار برای شناخت واقعیت قلمداد میکنند (نظیر برخی نگاههای رئالیستی).
2 - یکی از اصلیترین علتهای این تغییر، ضعفهای اساسی است که نگاههای علم گرایانه در دل خود داشتند و از این روی نتوانستند دوام بیاورند. بهقول یکی از فیلسوفان مطرح، این نگاهها از اول مرده به دنیا آمده بودند. در این میان، این رویکردها نتوانستند معیاری برای تمایز علم از غیرعلم مطرح سازند و هربار با چالشهای عدیدهای در ایجاد تمایز میان علم از غیرعلم مواجه شدند. به عبارت دیگر، یکی از مسائل اساسی که نتوانستند برای آن پاسخ درخوری فراهم کنند این بود که چه زمانی به یک مدعا علمی اطلاق میشود و چه زمان آن را غیرعلمی مینامیم؟
3 - یکی از مشکلات اصلی این نگاه در عرصه سیاست و عمل بروز پیدا میکند. زمانی که اختلاف نظرات بروز میکند، این نگاه نمیتواند بگوید کدامیک علمی و کدام یک غیرعلمی است. تا زمانی که اختلاف نظرات در حوزه آکادمیک وجود دارد، دانشمندان میتوانند مدتهای مدید حتی بیشتر از عمر اشخاص در باب مسائل مختلف بحث کنند بدون اینکه یکدیگر را غیرعلمی خطاب کنند اما هنگامی که بحث اجرا درمیان است، نتیجه باید هرچه سریعتر مشخص شود.
در این میان، یکی از نتایج طبیعی این است که هر دوطرف منازعه یکدیگر را غیرعلمی خطاب خواهند کرد و در نهایت طرفی که قدرت سیاسی بیشتری دارد طرف مقابل را منکوب میکند (موارد فراوانی در دنیا نشانگر این مدعاست). بدینترتیب، علم عمدتا مغلوب بازیهای سیاسی خواهد شد. زمانی چرچیل گفته بود: دانشمندان مانند شیرآبی هستند که هر وقت بخواهیم آن را باز میکنیم.
4 - این ویژگی یکی از دلایل اصلی است که برخی جامعهشناسان متاخر (نظیر جاسانوف در دانشگاه هاروارد) بهشدت به علم تاختهاند و آن را نه تنها فاقد اعتبار و کارکرد در فضای سیاسی خواندهاند بلکه علم را بهصورت کلی و همانند تکنولوژی عجین با ارزشها و علایق انسانها و گروهها قلمداد کردهاند. به عبارت دیگر، کاستیهای این نگاه زمینه را فراهم ساخته تا کسانی که با علم میانه خوبی ندارند از این ضعفها به نفع مشربهای فکری خود استفاده کنند.
5 - با توجه به مطالب فوق و در زمانی که در فضای سیاسی کشور کلمه علم بارها به گوش میخورد، علمی خواندن یک طرف و غیرعلمی خطاب کردن طرفهای دیگر باعث ایجاد این حدس میشود که علم در گیرودارهای سیاسی ضربه خواهد خورد و درنهایت تبدیل به ابزاری برای طرف قویتر خواهد شد.
و در نهایت، این مسائل نشانگر ضرورت اتخاذ رهیافتی کارآمد در عرصه اجرایی کشور در باب علم است و این سؤال که چه کسانی به دفاع از علم در برابر سیاست برخواهند خاست؟ و اینکه با چه سازوکاری میتوان مباحث علمی را در بسترهای سیاسی جای داد به نوعی که هم فضای نقد عالمانه و کارشناسانه فراهم شود و هم این عطیه الهی مفید فایده برای سیاستمداران باشد؛ سؤالی که ذهن بسیاری از اندیشمندان متاخر را بهخود مشغول ساخته است.
ابراهیم سوزنچی کاشانی
دانشجوی دکترای سیاستگذاری علم،
فناوری و نوآوری - انگلستان