تاریخ انتشار: ۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۸:۰۶

دوچرخه: عباس تربن برای این شماره شعرهایی از آثار نوجوانان که به دفتر نشریه رسیده، انتخاب کرده است.

شناگران ماهر
ماهرانه
مانند غواصان
شنا می‌کنند در آب
ماهیان

مرضیه میرزائی‌علی‌آبادی، خبرنگار افتخاری از تهران

سری به سپیده
سپیده سر می‌زند
مثل همیشه
تا ما
سری به فردا بزنیم!

معصومه رسولی، خبرنگار جوان از زنجان

تصویرگری: شادان تقی‌زاده، خبرنگار افتخاری، تهران

«ما»ی روزهای قبل
شهرمان قبلاً
سبز بود و آفتابی
و صدای قیل‌وقال گنجشک‌ها
آواز خیابان‌هایش بود هر صبح
حالا فقط بزرگ شده
تیره و تارآلودۀ سم
آسمانش دل‌چرکین و
 آواز خیابان‌هایش ناهنجار
خانه‌مان قبلاً
قلب آجرهایش سرخ بود
می‌تپید انگار
و در هجوم باد و باران
باغچه‌اش
پر می‌شد از رنگ‌های گرم و درخشان
اما حالاحتی دریغ از یک گلدان!
خودمان قبلاً
لحظه لحظه زندگی بودیم
از ته دل می‌خندیدیم
 و گریه‌هامان بی‌پروا
و آرزوهایی
که سنگینی نمی‌کرد
 روی بال قاصدک‌ها
مهربانی، زیر پوستمان جاری
گرچه کوچک بود این دست‌ها
حالا بزرگ‌تر شده‌ایم
بی‌احساس و بی‌رؤیا
خنده‌هامان معنادار
تلخ یا از سر اجبار
دست‌هامان بیشتر جا دارد، اما...
مهربانی
سال‌هاست ترک کرده
دست‌ها و
خانه‌ها و
شهرها را

مهشید کشتکار از قزوین

عکس: عباس کریمی، پارسیان

عصرانه
یک میز
دو صندلی
و قطره‌های باران
روی میز

نگین گنجعلی، خبرنگار جوان از تهران

غم‌های من
چه غم‌انگیز!
وقتی نگاهت خاموش و
تو پر از صدا باشی
***
چه غم‌انگیز!
وقتی چشمانت باز باشد و
تو عادت کرده به ندیدن

دنیا سیفی، خبرنگار جوان از تهران

تنهایی
تو رفتی
او رفت
کسی دیگر
داشت خداحافظی می‌کرد
و من در میانه تنهایی
گوشه‌ای غبار می‌گرفتم
مثل مجسمه‌ای شکسته!

عاطفه باباشاه از اسلام‌شهر

تصویرگری: مهلا شریف، تهران

ابرهای کبود
شبیه ابرهای پاییز می‌شوی
وقتی که جمع می‌شوی
کبود می‌شوی
و
نمی‌باری
نمی‌باری
نمی‌باری...
رؤیا زنده‌بودی

خبرنگار افتخاری از شیراز

گم‌شده
کجای جهان رفته‌ای
که هرچه با خواب‌هایم می‌گردم
پیدایت نمی‌کنم؟

فریبا دیندار از تهران

در فکر تو
به تو فکر می‌کنم
که هر آن در من
بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوی
آه،
می‌ترسم از کوچکی‌ام!

علی غنمی‌جابر، خبرنگار جوان از اردبیل