تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۸:۵۹

طرح یک عملیات را که می نویسند روز و ساعت حمله را در آن مشخص نمی کنند به جایش می نویسند روز «ر» ساعت «س». این روز و ساعت را در یک فرمان جداگانه به قرارگاه هایی که قرار است حمله را شروع کنند ابلاغ می کنند.

عملیات فتح‌المبین را چند ماه قبل طراحی کرده بودند؛ یک تیم متخصص از خبره‌های طراحی عملیات در ارتش و سپاه دور هم نشسته بودند و یک سلسله طرح برای آزادی تمام مناطق اشغالی ایران طراحی کرده بودند. طرح‌ها 10تا بود؛ از طرح عملیاتی کربلای یک تا 10.
طرح اول یا کربلای یک به آزادی شهر بستان مربوط می‌شد. اما در طرح اسمی برای حمله پیش‌بینی نشده بود. اسم هر حمله را قبل از شروعش می‌گذاشتند. مثلا اسم عملیاتی را که براساس طرح عملیاتی کربلای یک، برای آزادی بستان انجام شد طریق‌القدس»‌گذاشتند.

در طرح عملیاتی کربلای 2 قرار بود منطقه بزرگی در شمال رودخانه کرخه آزاد شود. با این عملیات شهرهایی مثل شوش و دزفول و اندیشمک از برد توپخانه عراق خارج می‌شدند. اما اسم حمله هنوز معلوم نبود. فرماندهان می‌خواستند عیدی آن سال مردم را با حمله‌ای که می‌کنند بدهند. اینجا بود که روز «ر» یا به قول خارجی‌ها «D» day معلوم شد: 29 اسفند.

رزمنده‌ها به سمت جاهایی که باید حمله را از آنجا شروع می‌کردند حرکت کردند. جهادی‌ها آخرین جاده‌ها را هم درست کردند. همه آماده شده بودند و چند ساعت بیشتر تا شروع حمله نمانده بود که یک اتفاق همه‌چیز را به‌هم ریخت: عراق در جایی که تیپ55 هوابرد به فرماندهی سرهنگ کریم عبادت و تیپ8 نجف‌اشرف از سپاه حضور داشتند به تنگه رقابیه حمله کرد.

وقتی نظامی‌ها از جایی آماده حمله به دشمن باشند و دشمن قبل از حمله، از جایی دیگر حمله کند، همه هماهنگی‌ها و کاروبارها به هم می‌ریزد. به چنین حمله‌ای می‌گویند «تک‌مختل‌کننده». و حالا عراق در رقابیه تک‌مختل‌کننده کرده بود. تک عراق می‌توانست نشانه بدی باشد؛ نشانه اینکه عملیات ایران لو رفته است.

محسن رضایی و علی صیاد شیرازی، فرماندهان ارتش و سپاه در قرارگاه کربلا مانده بودند چه تصمیمی بگیرند. دفع تک عراق خودش 2 روز وقت گرفت و حمله را تا اول فروردین به تعویق انداخت. روز اول فروردین دوباره همه‌چیز آماده حمله بود، اما هنوز آن نگرانی اساسی سر جایش بود؛ نکند عملیات لو رفته باشد. چیزی به ساعت «س» از روز «ر» باقی نمانده بود و صیاد و رضایی باید تصمیم می‌گرفتند حمله کنند یا به همه دستور برگشتن به مقرها و لغو حمله را بدهند. تصمیم سختی بود. تنها یک نفر می‌توانست امضایش را پای چنین تصمیم خطیری بگذارد؛ امام(ره).

بعد از مشورت‌ها، بالاخره 2فرمانده قرار گذاشتند موضوع را با فرمانده کل قوا درمیان بگذارند. هیچ کدام نمی‌توانستند مسئولیت انجام عملیات را بپذیرند و فقط امام(ره) بود که حرفش برای همه حجت بود. اگر امام(ره) می‌گفت بروید،‌ دیگر هیچ‌کس نگران نتیجه حمله نبود. اما چطور؟ مشورت درباره انجام‌شدن یا نشدن عملیات مسئله‌ای کاملا سری و محرمانه بود که نمی‌شد برایش از تلفن یا پیک استفاده کرد. تا تهران هم که لااقل 18 ساعت راه بود و در این فرصت کم، هیچ‌جور نمی‌شد تا تهران رفت و برگشت.

درگیرودار مشورت صیاد و رضایی، افسر رابط نیروی هوایی در قرارگاه، سرتیپ خلبان حق‌شناس آنجا کنار 2فرمانده ایستاده بود. کار که به اینجا رسید گفت: من می‌توانم یکی از شما 2نفر را با هواپیمای جنگنده و با سرعت مافوق صوت به تهران برسانم، به شرط آنکه مسئولیت حفظ سلامتتان با خودتان باشد. پرواز با سرعت مافوق‌صوت نیازمند طی دوره‌های ویژه‌ای است. صیاد و رضایی به هم نگاه کردند. مشکل اول حل شده بود. مسئله بعدی این بود که از امام(ره) چه بپرسند. فرصتی برای برگزاری جلسه طولانی با امام(ره) نبود، قرار شد فقط دو چیز بپرسند: عملیات  کنیم یا نه؟ و دوم اینکه از امام(ره) بخواهند برای عملیات استخاره کنند. صیاد شیرازی در قرارگاه ماند و محسن رضایی همراه سرتیپ حق‌شناس به تهران رفت.

2ساعت بعد محسن رضایی به قرارگاه برگشت. هنوز افتان و نالان بود. به سرعت مافوق صوت هواپیما عادت نداشت. در فرودگاه مهرآباد که نشسته بودند یک ماشین او را به جماران رسانده بود و بعداز مشورت با امام(ره) دوباره به سرعت به فرودگاه برگردانده بود. صیاد منتظر بود ببیند که امام(ره) چه گفته‌اند. رضایی گفت مسئله را با امام(ره) در میان گذاشته و شرایط را توضیح داده. امام(ره) گفته بودند نگران هیچ چیز نباشید. حمله کنید. شما پیروزید. رضایی گفته بود استخاره کنید. امام(ره) فرموده بودند به استخاره نیازی نیست. فقط اگر دوست داشتید از باب طلب خیر، خودتان قرآن را باز کنید.

خیال همه راحت شد. پس  انجام عملیات قطعی‌بود. قرآن را آوردند. باز کردند. آیات اول سوره فتح آمد: «انا فتحنا لک فتحا مبینا». همه آماده شدند.

ساعت 12:30 شب اول فروردین‌ماه، درحالی که بیشتر از نیم‌ساعت از بامداد روز دوم عید نمی‌گذشت حمله سراسری ایران شروع شد؛ عملیاتی که براساس طرح عملیاتی کربلای2 انجام می‌شد، اما اسمش را خود خدا گذاشته بود؛ «فتح‌المبین»