نخست افرادی که در این حوزه فکری فعالیت می کنند یا به عبارت بهتر ساختار روشنفکری دینی در کشورمان و جنبه سخت افزاری آن. در مرحله دوم، جنبه نرم افزاری و دستاوردهای فکری که این گروه به ارمغان آورده اند، مطرح است.
روشنفکران دینی گرچه تبار خویش را به سید جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده می رسانند ، ولی در عمل از زمان حلقه کیان شکل گرفتند. بعدها کسانی را که کمتر سنخیتی با اندیشه آنان داشتند به خود منتسب نمودند که از جمله آنان میتوان از دکتر شریعتی و مهندس بازرگان نام برد.
این گروه جماعت ناهمگونی بودند که هر یک به سودای خویش در آن جای گرفته بودند : گروهی سیاست پیشه که از قضا در عرصه اندیشه نیز فعال بودند و سر آن داشتند که مبانی نظری متفاوت با قرائت غالب و سنتی را فراهم آورند؛ اندیشمندانی که بیشتر مفتون شخصیت دکتر سروش و دستاوردهای او بودند تا وفاداری به اندیشه ای خاص که در حلقه « کیان» شکل می گرفت و سرانجام اندیشمندانی که جای دیگری برای قلم زدن نداشتند و نشریه « کیان» این فرصت را برای آنها فراهم می آورد تا در محیطی علمی کار کنند. همین ساختار نامنسجم موجب آن شد که کمتر شاهد فرآورده های علمی منسجم از این گروه باشیم.
واقعیت آن است که روشنفکران دینی هیچ گاه وجود نداشته اند و حداقل به صورت مکتب فکری متشکلی مطرح نیستند. شاخص این نحله از اندیشه خود دکتر سروش است و لا غیر! آنان می خواهند با آن گروه که آنان را سنتی می خوانند متفاوت باشند ولی در ترسیم مرز ساختاری خود و سنتی ها ناموفق بوده اند.
مثال هایی چند این موضوع را روشن تر می کند : آیت الله مطهری روحانی بود که نظریه های نو و بدیعی در عرصه اندیشه دینی ارائه نمود که از آن جمله می توان توجه به مقتضیات زمان را در استنباط احکام شاهد آورد. حال آنکه کمتر دیده شده است که گروه روشنفکران دینی او را از خود محسوب کنند.
دکتر شریعتی نمونه دیگر است. شریعتی شوریده ای بود انقلابی که با شتابی فراوان به اسلام صبغه ای ایدئولوژیک بخشید. ولی پرسش آن است که چگونه می توان شریعتی را روشنفکر دینی در کنار سروش محسوب نمود؟ شاید گفته شود که فصل مشترک همگی آنها این است که بر آن هستند تا تلقی سنتی از دین را تغییر دهند.
اما این غایت بسیار شکننده و شناور است : تلقی سنتی از دین چیست؟ چرا باید تلقی سنتی از دین تغییر داده شود؟ آیا هر تغییری در تلقی از دین لزوماً مفید است؟ برای مثال ایدئولوژیک کردن دین که شریعتی سودای آن داشت ( سروش نیز در« فربه تر از ایدئولوژی» آن را نقد کرد) به رغم فاصله آن با تلقی سنتی، مفید است؟ آیا مهندس بازرگان سودای تغییر در تلقی سنتی را داشت؟ اگر سخنرانی آخر او ( آخرت، هدف بعثت انبیا) را نادیده بگیریم، هدف بازرگان بیشتر توجیه علمی دین برای جامعه و جوانان بود تا تغییر آن!
میتوان ملاحظه کرد که بین پیشینیان و مدعیان امروز این طیف کم ترین ارتباط فکری وجود دارد و شاید امروزیان تنها در پی آنند که نوعی عقبه فکری برای خویش بجویند. همین عدم هماهنگی را می توان در مدعیان امروز نیز دید: بین طیف فکری سابق کیان با اصلاح طلبان فاصله فکری وجود دارد و از سوی دیگر بین آنها و طیف اندیشمند ملی ـ مذهبی نیز فاصله فکری بسیار است. جالب این که همه هم خود را«روشنفکر دینی»می نامند.
اما مشکلات و تعارض های موجود در دستاوردهای فکری این نحله یا به عبارت دیگر مشکلات نرم افزاری بیشتر است. به طور خلاصه باید گفت که عمده مباحث مطرح شده از سوی روشنفکران دینی واکنشی است بدین معنا که آنها بیشتر در صدد فاصله گرفتن از طیف سنتی از یک سو و طیف سکولار از سوی دیگر هستند.
این فعالیت فکری واکنشی موجب آن شده است که روشنفکران دینی هر گاه مورد هجمه فکری طیف های مقابل واقع می شوند شاهد آثار بیشتری از آنها هستیم و در فقدان هجمه ها از تولید فکری باز می ایستند. نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت و آبدیده شدن آن در محک نقدهای گوناگون از جمله نقد در خور توجه حجت الاسلام صادق لاریجانی مثال خوبی در این زمینه است.
مثال دیگر، نظریه حکومت دموکراتیک دینی است که با نقدهای طیف سکولار روبرو شد و چندی در گیرودار مواجهه های فکری متبلور شد و پس از آن طراح آن نیز این نظریه را به فراموشی سپرد. همین برخورد واکنشی را در تعارض با سنت گرایان یا به عبارت بهتر عرفان گرایان به سردمداری دکتر سید حسین نصر می بینیم؛ برخوردی که سروش آن را مانند انتقاداتش به طیف سکولار به خشونت کلامی نیز آراست.
مشکل دیگری که در نظام فکری سروش دیده می شود آمیختگی آن با عرفان است. بی گمان این تعلق خاطر قابل شماتت نیست، ولی آمیختگی نظریه علمی با عرفان جز ابهام نتیجه ای به دنبال نخواهد داشت.
آفت دیگری که از اوایل سال ۱۳۷۶ گریبانگیر روشنفکران دینی شد، سیاست زدگی بود. به عبارت دیگر بسیاری از رهروان این نحله فکری به دلیل تعلق خاطر به اصلاح طلبان، این جریان را در برخی موارد تبدیل به ابزاری سیاسی نمودند. خود سروش نیز از این سیاست زدگی برکنار نماند و هنوز هم در گزینش راه فکری یا سیاسی مردد است و همین تردید، سایه ای سیاسی بر فضای فکری او افکنده است.
البته انتقادهای دیگری نیز به محتوای تولیدات فکری روشنفکران دینی وارد است که در این مقوله کوتاه نمیگنجد. اما چون عیبش بگفتی حسنش نیز باید گفت! گروه روشنفکران دینی بحثهایی را در سطح جامعه علمی کشور مطرح نمودند که تأثیر فراوانی در ارتقای فرهنگ اجتماعی داشت.
اما به نظر می رسد که روشنفکران دینی و دکتر سروش به دوره گذار تعلق داشتند و به خوبی دیده میشود که اکنون دیگر از تولید فکری این گروه خبری نیست و سروش نیز حتی در سخنرانیهای اخیر خویش ایده جدیدی ارائه نکرده است و تنها به تکرار و بسط مباحث گذشته بسنده کرده است.