مرجعیت شیعه جدای از اینکه بدون هر اغراقی پرافتخارترین نهاد روحانی در همه اعصار زندگی دینی ما ایرانیان مسلمان است، ملجأیی عرفانی و عاطفی نیز برای پناه جویانی بوده است که در روزگار قحطی عشق و عاطفه و معرفت اهلالبیت، دل به ایشان بستهاند. آنچه اکنون به همین انگیزه درباره شخصیت علمی و عرفانی مرحوم بهجت از زبان شخصیتهای دینی آورده شده گوشهای است از واگویههایی پیرامون این بعد از مرجعیت شیعه که در منتهایی آسمانی در شخصیت حضرت آیتالله بهجت تجلی یافته بود.
حجتالاسلام سیدهاشم حسینی بوشهری: عاش سعیداً و مات سعیداً
سخنگفتن درباره شخصیتی مانند مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت قدسسره کار ساده و آسانی نیست؛ شخصیتی که مانند ستارهای درخشان در حوزه علمیه قم میدرخشید و ابعاد علمی و تقوایی ایشان، یک الگوی موفق و سرمشقی روشن برای همه مردم ما بود بهخصوص برای طلاب حوزههای علمیه و شخصیتهای حوزوی ما؛ نامی که هرگاه مطرح و بر زبان جاری میشد همراه بود با یک نوع قداست، یک نوع صفای نفس و یک نوع بیآلایشی. وجود چنین شخصیتهایی برای یک جامعه مایه برکت است و خدای بزرگ به خاطر وجود چنین شخصیتهایی و دعای ایشان به یک جامعه توجه و نظر میکند.
مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت برای همه بزرگان ما شخصیتی از هرجهت قابل احترام بودند. آنچه برای من اما مایه تعجب بود گرایش فوقالعاده نسل جوان ما به این شخصیت بود. بعدازظهری که خبر ارتحال ایشان در قم پیچید، بنده به عنوان عرض ادب و احترام نسبت به این شخصیت به بیت ایشان رفتم. دیدم غوغایی است از جمعیت ولی آنچه بیش از همه چیز نظر مرا جلب کرد صدای گریه و ضجه جوانانی بود که آدم باور نمیکرد این نسل جوان این همه تحت تاثیر شخصیت عارف ایشان قرار گرفته باشند و این نشاندهنده این است که وجود چنین شخصیتهایی و مشی عملی ایشان برای دلهای آماده و قلوب مستعده دارای تاثیر و گیرایی فراوان است.
در اینجا این پرسش مطرح میشود که مگر مرحومآیتاللهالعظمی بهجت که بود و چه کرد و دارای چه ویژگیهایی بود که توانست این همه تاثیرگذاری در میان اقشار جامعه ما ایجاد کند؟ اولین مشخصه مرحوم آیتالله بهجت خداباوری بود. خیلیها دم از توجه به خداوند میزنند، خیلیها مینمایانند که با ذات کبریایی حق ارتباط دارند ولی ارتباطی که برای خود فرد با تمام وجود لمس شود و احساس شود را در کمتر شخصیتی میبینیم. به یقین میشود گفت مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت، خدا را در همهجا احساس میکرد و این از ویژگیهای مردان پاک الهی است. امیرالمومنین علی(ع) جمله زیبایی دارند؛ میفرمایند: «لم اعبد ربا لم اره؛ من خدایی را که نبینم عبادت نمیکنم». دیدن تنها به چشم ظاهری نیست، قلب هم چشمی دارد.
مرحوم آیتالله بهجت جزوکسانی است که با چشم دل خدا را در همهجا احساس میکرد. در لحظه نماز و عبادت ایشان آدم احساس میکرد که تنها جسم فیزیکی ایشان در این عالم است اما روح بلند و نگاه عمیق و ژرف او مربوط به این دنیا نیست و آنچنان غرق در اظهار ارادت به معبود است که توجه ندارد پیرامون او چه میگذرد.
توجه کنید اگر سخن از آیتالله بهجت به میان میآید به این دلیل است که ما از این روحیات والا و از این ویژگیها الهام بگیریم. ما قصد نداریم راجع به شخصیت آیتالله بهجت به صورت مبالغهآمیز حرفی بزنیم بلکه میخواهیم بگوییم اگر نسل جوان و تشنه ما، تشنه معارف اهل بیت و تشنه شناخت مردان خدا و در جستوجوی راه است، این راه است؛ راه شخصیتهایی مثل آیتالله بهجت که یک عمر با عزت توانستند زندگی کنند و مورد توجه بزرگانی مثل حضرتامام قدساللهنفسهالزکیه باشند، گاهی اساتید حوزه خدمت امام میرسیدند و از امام درخواست میکردند که «مناسب است درس اخلاقی در حوزه گفته بشود»؛ ایشان میفرمود مگر شما آیتالله بهجت را در میان خودتان ندارید؟!
بارها پیش آمده بود که ایشان وقتی با کسی مواجه میشد و کسی از ایشان تقاضایی میکرد با یک جمله کوتاه سرنوشت فرد را تغییر میداد، مسیر یک طرف را تغییر میداد و این همان نشانه روشن روایاتی است که میگوید با کسانی بنشینید که مجالست با آنها تاثیرگذار روی شخصیت شما باشد و مجالست با مرحوم آیتالله بهجت حقیقتا این گونه بود.
صحنهای تماشایی بود آن لحظهای که ایشان از خانه به سمت حرممطهر بعد از نماز صبح حرکت میکرد. آدم احساس میکرد گویا فرشتگان دارند همراهی میکنند این جمعیت را.
او دلداده حق و دلداده به حرم کریمه اهل بیت سلامالله علیها بود و سیل عاشقان سر از پا نشناخته دور و بر او را احاطه کرده بودند تا به حرم مشرف شود و بعد از حرم دوباره به منزل برگردد. او راجع به انقلاباسلامی و آینده نظام انقلاب اسلامی ما شخصیتی پردغدغه بود. بعضیها هستند که اهل معرفت و شناختند، اهل عرفانند اما به قضایای پیرامونی خیلی توجهی نمیکنند؛ ایشان به خاطر آن نگاه بلندی که داشتند، آن اشرافی که به مسائل داشتند، گاهی به امام پیام میدادند، گاهی به مقام معظمرهبری پیام میدادند و از وقوع بعضی از مسائل از قبل اطلاع میدادند.
درس ایشان، درس ویژهای بود. به نکاتی که لازم است به طلبهها و فضلای درسش منتقل بشود توجه داشت. فقه تدریس میکردند اما نکات دقیق تاریخی را قبل از بحث فقه و اصولشان مطرح میکردند و بینش عمیق و ژرفی به طلاب و فضلای درسشان میدادند.
معنای این بینش عمیق این بود که بسنده نکنید به فقه و اصول؛ قضایا و مسائلی در تاریخ ما گذشته که عبرت برای آینده است و این را همیشه تاکید و سفارش میکردند. وجود چنین شخصیتهایی که از آغاز تحصیل یک لحظه غفلت نکردند و در خودسازی خودشان تلاش جدی به کار بردند میتواند یک الگوی موفق برای طلاب حوزههای علمیه ما باشد تا از روزی که وارد حوزه علمیه میشوند مراقبت کنند نسبت به خودشان، چون این نفس اگر پاک و پاکیزه بماند، این حجابهایی که ما گاهی احساس میکنیم جلوی دیدگان ما را گرفته و نمیتوانیم افقهای دور را نظارهگر باشیم برای مردان خدا که دارای قلبی پاک و روحی پاکند برطرف میشود و تمام قضایایی را که باید ببینند و به دیگران منتقل کنند میبینند و مشاهده میکنند.
به هر تقدیر من زبانم ناقصتر از این است که بتوانم در وصف چنین شخصیتی که ابعاد علمی، تقوایی، اخلاقی، عرفانی، دنیاگریزی و وارستگی شخصیت ایشان مثالزدنی بود در عصر ما، سخنی بگویم و مطلبی داشته باشم ولی حقیقتا این جمله را میتوانم با عمق جانم عرض بکنم که «عاش سعیدا و مات سعیدا».
حجتالاسلام محسن فقیهی: قلب ایشان سرشار از ایمان بود
صحبت پیرامون شخصیت والای مرجع تقلید شیعیان جهان حضرت آیتاللهالعظمی بهجت مشکل است و ابعاد وجودی ایشان به قدری زیاد است که در هر بعدی از این ابعاد باید فصل مفصلی صحبت کرد. اولین بعدی که در رابطه با شخصیت این مرجع فقید باید گفت مسئله شخصیت علمی ایشان است. ایشان شخصیتی بودند که هم در حوزه نجف از اساتید بزرگوار ی بهره برده بودند و هم در حوزه قم. در حوزه نجف از درسهای مرحوم آیتاللهالعظمی آقا سیدابوالحسن اصفهانی استفاده فراوانی بردند و در درسهای مرحوم آیتاللهالعظمی نائینی و مرحوم آقا ضیاءالدین عراقی شرکت کردند.
ایشان در درس محقق اصفهانی هم شرکت زیادی داشتند و جزو شاگردان مبرز مرحوم محقق اصفهانی بودند و در قم هم در درس آیتاللهالعظمی حجت و در درس حضرتآیت الله العظمی بروجردی شرکت داشتند و جزو مستشکلین درس این شخصیتها بودند. مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی توجه خاصی به ایشان داشتند و هکذا در درس مرحوم آیتاللهالعظمی حجت هم که ایشان شرکت میکردند اشکال میکردند و مورد توجه بودند. الحاصل اینکه ایشان ابتدا جنبههای علمی خود را به درجات عالی اجتهاد رساندند و بعد در ابعاد معنوی رشد کردند. ترقیات معنوی ایشان بعد از ترقیات علمی بوده، لذا مرحوم آیتاللهالعظمی قاضی که استاد اخلاق بودند شرط میکردند که شاگردانشان از کسانی باشند که به درجه اجتهاد رسیده باشند و بعد از اینکه به درجه اجتهاد رسیدند در درس مرحوم آیتاللهالعظمی قاضی شرکت کنند.
مرحوم بهجت نیز از کسانی بودند که در درس مرحوم آیتالله قاضی حضورمییافتند. آیتالله قاضی استاد اخلاق و استاد کل فیالکل بودند و برخی از مراجع بزرگوار همه افتخار دارند که در درس ایشان شرکت میکردهاند. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت، هم در بعد علمی جزو قویترین مراجع معظم تقلید بودند و هم در بعد عملی. مهمترین ویژگیای که در رابطه با شخصیت ایشان میتوانیم بیان بکنیم هماهنگی بین علم و عمل است که در رفتار، گفتار و اعمال ایشان نمایان بود.
اما درباره شخصیت معنوی مرحوم بجهت باید به نکتهای توجه داشت؛ ایمان اصولا در قلب انسان هست. همه ایمان دارند، اما مقدار ایمان و اعتقاد که به عمق جان انسان رسوخ کرده باشد متفاوت است. انجام واجبات، ترک محرمات و مستحبات را انجام دادن حتی مکروهات را ترک کردن در اعمال خیلیها دیده میشود، خیلیها واجبات را انجام میدهند، نماز میخوانند روزه میگیرند، واجبات را انجام میدهند و محرمات را ترک میکنند اما اینکه انجام واجبات و ترک محرمات به عمق جان فرد رسوخ کرده باشد، برایش شخصیتی درست میکند که مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت نمونه بارزش بود؛ یعنی اگر شما بخواهید نمونهای پیدا کنید برای کسی که ایمان به عمق جانش رسوخ کرده و توکل بر خدا و صبر و استقامت در تمام مسائل معنوی داشته باشد شخصیتی مانند آیتاللهالعظمی بهجت را میتوان مثال زد.
ایشان در توکل، صبر، استقامت، شجاعت و در تمام ابعاد معنوی به مقام والایی رسیده بود. منزل ایشان بسیار محقر بود. سقف آن منزل به گونهای خراب شده بود که احتمال میدادیم این سقف بریزد. دیوارها به قدری خرابه بود که واقعا برای انسانهای معمولی قابل تحمل نبود، ولی با اینکه ایشان ارادتمندان زیادی داشت و افراد بسیاری بودند که میخواستند خانهای خوب در اختیار ایشان بگذارند اما امکان نداشت که ایشان را از آن منزل خارج کنند و به منزل دیگری ببرند. تا اینکه مسئله خیابانکشی مطرح شد و منزل ایشان در مسیر خیابان قرار گرفت. وقتی منزل ایشان در مسیر قرارگرفت تنها موقعیتی پیدا شد که ایشان از آن منزل به منزل دیگری آمدند.
در تمام مسائلی که ما از ایشان میدیدیم معنویت جاری بود. مثلا فرض کنید ایشان وارد مجلسی میشدند؛ هر جایی که جای خالی بود همانجا مینشستند؛ وسط مجلس بود، کنار مجلس بود، آخر مجلس بود، اصلا توجهی نداشتند که بالای مجلس کجاست، پایین مجلس کجاست؛ از در که وارد میشدند یک کناری مینشستند و این اخلاق، اخلاق پیغمبری بود؛ اخلاقی که به عمق جانشان رسوخ کرده بود. با آن توجه و معرفتی که نسبت به خداوند داشتند وقتی در مقابل خداوند میایستادند و وقتی نماز را شروع میکردند بسماللهالرحمنالرحیمی که ایشان میگفت با خیلیها فرق میکرد. از همان لحظهای که شروع به نماز میکرد اشک از چشمانش جاری بود. آن توکل آیتاللهالعظمی بهجت و آن حالت توجه و خلوص، ناشی از معرفتی بود که داشتند.
بالاترین نیرویی که انسان را میتواند به مقامات عالیه برساند همین معرفهالله است. معرفت مراتبی دارد. موقعی شما معرفت به خدا پیدا میکنید به عنوان اینکه خداوند خالق شماست، موقعی معرفت پیدا میکنید که خداوند رازق شماست و باید برای روزی و گذراندن زندگانی توکلتان بر خدا باشد، خب! این حالت توکل اگر در کسی بود نشانه این است که حرکتهایش، اعمالش و رفتارش در مسیر خداوند است.
لذا ما شخصیتی مثل شخصیت مرحوم آیتالله بهجت را که به عنوان معلم اخلاق، به عنوان استاد عرفان، استاد سالک اخلاقی که واقعا از جهات عدیده معلم اخلاق بود قبول داریم ولی ابعاد عرفانی ایشان مربوط میشود به اعمال و رفتارشان؛ یعنی در اعمال و رفتار کاملا میتوانستید با نگاه به ایشان، بفهمید که ایشان یک عارف واصل است. اگر به ایشان توجه و نگاه میکردید توجهتان به خدا پیدا میشد.
گاهی من میرفتم خدمت ایشان و فقط ایشان را نگاه میکردم. با صحبتهایشان مردم را ارشاد میکردند ولی با نگاهشان خیلی کارها میکردند. مهمترین ویژگی که ما در حضرت آیتاللهالعظمی بهجت سراغ داریم همین مسئله بعد معنوی ایشان در کنار بعد علمی بود و به خاطر همین جهات علمی و معنوی ایشان بود که بعد از فوت ایشان در مراسم تشییع جنازه شما دیدید که مردم ایران چگونه شرکت کردند و چه تجلیلی از ایشان انجام شد. خداوند متعال روح پرفتوح این شخصیت بزرگوار، حضرتآیتاللهالعظمی بهجت را با ارواح ائمه طاهرین علیهمالسلام محشور بفرماید.
آیتالله عباس محفوظی: مرحوم بهجت میگفت: همیشه جداً از خدا بخواهید
مرحوم آیتالله بهجت بعد از آنکه در کربلا و نجف از نظر علمی و اخلاقی بهرهها بردند و به درجه اجتهاد رسیدند تصمیم گرفتند که برای دیدار بستگان و فامیل به ایران بیایند. ایشان مدتی در زادگاهشان فومن ماندند و از آنجا حرکت کردند به سمت قم تا در آنجا توقف مختصری داشته باشند و دوباره برگردند به نجف. تصمیم اصلی ایشان از هجرت دوباره به نجف این بود که از اساتید آن روز استفاده کنند. در ضمن توقف در قم اساتید ایشان یکی پس از دیگری رحلت کردند و عمده استادانشان که در نجف از ایشان بهرهها میبردند مرحوم آیتالله حاج شیخمحمدحسین اصفهانی غروی مشهور به کمپانی و حضرت آیتالله آقای میرزاکاظم شیرازی بودند. وقتی که اساتیدشان یکی پس از دیگری از دنیا رفتند ایشان دیگر تصمیم گرفتند که در قم ساکن باشند و در قم هم از محضر دو استاد آن روز، مرحوم آیتاللهالعظمی آقای حاجآقاحسین طباطبایی بروجردی و مرحوم آیتالله حاجسیدمحمدحجت کوهکمرهای بهرهها بردند.
در درس آیتالله بروجردی، مرحوم آیتاللهالعظمی گلپایگانی، حضرت امام و آیتالله داماد هم حضور داشتند. آیتالله بهجت ضمن اینکه در درس مرحوم بروجردی حاضر میشدند خودشان هم تدریس داشتند. تدریس ایشان معمولا تدریس خصوصی و در منزل بود و بعضی از فضلا که ایشان را میشناختند در درسشان حاضر میشدند. بعضی از بزرگان از علما و مجتهدین میگفتند ما در درس آیتاللهبهجت حاضر میشدیم و ایشان از نظر دقتنظر در بیان مطلب فوقالعاده دقیق بود.
البته بعضیها که میخواستند استفاده اخلاق عملی کنند، خدمتشان حضور پیدا میکردند و بهرههای عملی نیز از ایشان داشتند، چون مشهور بود که ایشان از نظر اخلاق و مسائل عملی فوقالعاده است. جامعه مدرسین در زمان امام، بعد از انقلاب ایران شرفیاب محضر امام شدند و از ایشان تقاضا کردند شما دستور بفرمایید که در حوزه، علم اخلاق رسمی بشود و معلمین اخلاق، درس اخلاق بگویند. امام فرمود که شما بروید از آیتالله آقای حاج شیخمحمدتقی بهجت تقاضا بکنید که ایشان بیاید در حوزه درس اخلاق بگوید.
مرحوم آیتالله مشکینی که این تقاضا را از طرف جامعه کرده بود عرض میکند که آقا ایشان حاضر نمیشود. فرمود شما بروید اصرار کنید و از ایشان بخواهید که بیاید و درس اخلاق بگوید، چون درس اخلاق 2جنبه دارد؛ یک جنبه نظری و یک جنبه عملی. جنبه نظری همان است که در کتابها نوشتهاند کبر چیست؟ حسد چیست؟ صبر چیست؟ وقتی انسان آنها را میخواند از نظر علمی متوجه میشود که معنای صبر چیست و چطور باید صبر کرد و چطور باید حسد را معالجه کرد اما نیاز به کسی هست که اینها در عمل در او متجلی شده باشد.
ایشان شخصیتی بودند که به مال و به ثروت دنیا توجه نداشتند. ایشان در مسجد فاطمیه که در این اواخر هم تدریسشان در آن بود، صبحها نماز جماعت میخواند. همچنین ظهر و عصر و مغرب و عشا هم اقامه جماعت داشت. ایشان بعد از اقامه جماعت نماز صبح برای زیارت فاطمه معصومه(س) میرفتند. بعضی از آن زیارات را در آنجا میخواندند و بعد برمیگشتند میآمدند منزل.
در تابستانها هم که باز مواظب بودند به مشهد مقدس زیارت ثامنالائمه(ع) بروند، در آنجا هم این برنامه بود منتها برنامه زیارت آنجا بیشتر بود. شاید به اندازه 2ساعت و بالاتر از 2ساعت در آنجا زیارت میخواند. این زیارات را ایشان مداومت داشت و همیشه این زیارات را قرائت میکرد.
ایشان در نجف غیر از استاد علمی، از استاد دیگری به نام حاجآقاعلی قاضیطباطبایی استفادههای فراوانی از نظر عرفان عملی میکردند. ایشان معتقد به عرفانی بودند که انسان را وصل به حق میکند. قرآن میفرماید: «انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه». باید انسان تلاش بکند تا به لقاءالله برسد. لقاءالله آسان به دست نمیآید. «فمن کان یرجوا الی لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا». ایشان داعیه مرجعیت را نداشتند؛ اصلا در این وادی نبودند. با اینکه در همان زمان مرحوم آقای بروجردی وقتی از نجف برگشتند کتاب جامعالمسائل استادشان را که مرحوم آقا شیخمحمدحسن اصفهانیغروی بود حاشیه زدند. این کتاب الان در 5جلد موجود و یک دوره فقه است. این فقه تقریبا فشرده فقه جواهری است.
طریقه بحث ایشان هم این بود که وقتی در قم وارد میشد که برای طلاب تدریس بکند، کتاب جواهر را برمیداشت، فرازی از آن را میخواند و بعد سخن علمایی را که حرف داشتند نقل میکرد و بعد نظر خودش را هم القا میکرد. امامخمینی(ره) به ایشان علاقهمند بود. گاهی اوقات مثلا میفرمود: برویم برای زیارت آیتالله بهجت. بدون اینکه قبلا به ایشان خبر بدهند میآمدند. خود آیتالله بهجت با ایشان دیدار داشت.
آقای خامنهای که مقیدا به ایشان علاقهمند بود و شاید دیدارهایی که با ایشان داشته با دیگران نداشته است. گاهی اوقات خصوصی حرکت میکردند و میآمدند در آن منزل سابقشان و در آنجا با ایشان مینشستند و صحبت میکردند و دیداری داشتند.
در خصوص دیدارهای سیاسی و نظر سیاسی ایشان باید گفت ایشان معمولا کلی صحبت میکرد و به بعضی از آن کسانی که الان در دنیا حاکم هستند بدبین بود و میگفت همه این جریاناتی که نسبت به شیعه و اسلام میگذرد، زیر سر اینهاست. فردی آگاه بود نه اینکه بیاطلاع باشد.
خبر ارتحال آقا را ما همینجا بود که شنیدیم. ایشان روز جمعه در مسجد فاطمیه روضه داشتند. صبحها 2ساعت مانده به ظهر ایشان میآمدند در مسجد. مداح و منبری روضه خودشان را میخواندند و بعدش هم به منزل حرکت میکردند. در جمعه آخر هم همین روال بود؛ آمدند و اقامه روضه شد. فردا روز شنبه قرار بود که برای تدریس تشریف بیاورند.
تدریسشان 2ساعت مانده به ظهر بود. وقتی برای تدریس مهیا شدند یکدفعه فرمودند، حالم برای تدریس مساعد نیست؛ تدریس نمیروم بلکه امروز نماز هم نمیروم؛ نماز را هم بگویید دیگری بخواند.
روز یکشنبه بنده به جای ایشان در مسجد اقامه کردم. فرستادهای از طرف فرزندشان آمد به من فرمود که با تهران تماس بگیرید که آقا را میخواهیم تهران ببریم. من نماز عصر را خواندم، آمدم تماس گرفتم. در حدود 2بعدازظهر زنگ زدیم، گفتند مأیوسیم. ساعت حدود سهوربع ارتحال آقا پیش آمد و آقا از این دار دنیا به دار لقا شتافتند.خبر تشییع جنازه ایشان در ایران بلکه در خارج کشور انقلابی ایجاد کرد.
در اینجا باید از کوچه و بازار سؤال کرد که چه شد. زنی که بچه به بغل داشت دنبال جنازه آقا با چشم اشکبار میدوید. چشمی نبود که اشک نیاید. این اشک خودجوش مردم سراسر ایران بود.
به عنوان آخرین نکته باید سفارش همیشگی ایشان را مطرح کنم که آقا میفرمود: 2چیز را مراعات بکنید؛ یکی تعبد و دیگری تحرز؛ یعنی اجتناب از گناه و بندگی خدا و اینکه نماز اول وقت را فراموش نکنید.
گزیدهای از اشعار مرحوم آیت الله بهجت
دفتر ایمان به ما داد این ورق
هر که دید از آل پیغمبر(ص) اثر
جای پای جملهشان بگذاشت سر
شربتی کز دستشان نوشیده شد
تا ابد شیرینی اش در کام بد
شربت دیگر کسان، فرداست زهر
بدء آن خیر و نهایت شر و قهر
* * *
گر تو را باب لقائش باز شد
«یبصر ویسمع به» آغاز شد
در نمازت خویش را بیرون نما
اجنبی را ره مده در این سرا
تا بفهمی معنی «لاحول» را
کالعدم بینی تو صاحب قول را
از تجلی غیرلفظ آشکار
آشکارا گر بدیدی تاجدار
* * *
از تنفس پی به صاحب میبری
قطع آن دیدی زعبرت بگذری
ای خدا! واضح مرا مشکل مدار
مشکلات دهر بر من سهل دار
چون که در دست تو باشد کن فکان
چون به دیگر سو روم در هر زمان؟
گر فراموشم بداری خویش را
یاد چیزی کی کند دردم دواء؟
از مناجاتم اگر کردی برون
کی سعیدم مینمایی از درون؟
گر به من کردی جهنم را محل
گویم:ای اهل جهنم! لاحیل
من خدایی غیرحق نشناختم
با شماها در جهان ننواختم
دوست بودم با همه یاران حق
دشمن بدکار و بدداران حق
روسیاهی در عمل اینجا براند
نقطهی بیضاء من در جا بماند
گرچه من اینجا سیه رو آمدم
متصل با حبل مولایم شدم
من نگفتم روسفیدم در جهان
نامهام نبود سیه با این و آن
چشم من با دشمنان، روحم لطیف
من نبودم خار ره سر هر شریف
حالیا! در دوزخم بگذاشتی
ساقیا ! هر تلخ، شیرین داشتی
چون ز دستت آبریزی بنگرم
بنگرم دست تو، آبش ننگرم
گفت لقمان: تلخ، شیرین شد مرا
چون ز دست منعمم دیدم ورا
ناخنی از دست تو در لقمهای
گر ببینم باشد احلی طعمه ای
چند پرسی: تلخ بد یا خوشگوار؟
نیست تلخ ار میرسد از دست یار
گرچه در یاری دروغم داخل است
با دروغ دوستان کالغافل است
گر بگویی: دوستی کامل نبود
گویمت، سلمان و بوذر دل که بود؟
گر بگویی مثل بد، گه داشتی
گویمت: توابیش بگذاشتی
* * *
عشق آن باشد که در آب فرات
تشنهتر بینی تو نور کائنات
عشق آن باشد که در میدان جنگ
خود برهنه سازد از هر لبس و رنگ
عشق آن باشد که میبرید دست
دید چون یوسف(ع) زخودبینی برست
عشق آن باشد که چون تیری کشند
بیخبر باشند غرق مهوشند
عشق آن باشد که از تکرار ذکر
بشنود مذکور ذاکر شد به سفر
آن که در هر حال، برهانش بدید
غیراو نزدش سیه بد یا سفید
زشت و زیبا در قبالش بیجلال
لایقاس، ور بود یوسف جمال
متکی بر نور او، مسرور شد
آمن از نزدیک و از هر دور شد
* * *
هر که از قرآن و عترت دور شد
از حظوظ آدمی مهجور شد
گر تو را تمثیل باشد رهنما
عترت و اعداء مثالش را گشا
جمع عترت بر مثال انبیاء
دیگران فرعون و جمع اشقیا
خود بده انصاف در این فرقتین
قلب سالم چه بگیرد؟ بین بین
یا بگو: فرعونیم همکار او
یا بگو با موسیم(ع) هم یار او
یا بکن کاری که فرعونش فزود
یا بکن کاری که موسی(ع) مینمود
قصد با عزم و اراده اعتقاد
قابل عفو است فعلش کم زیاد
دوستی با نوریان، جذبی به نور
دوستی با ناریان، ویل و ثبور
با معاوی گر شدی چون امس غد
با علی(ع) اندر بهشتی بیمرد
این هم آمد اختصاص اهل حق
دفتر ایمان به ما داد این ورق