جنگ ویتنام سال1962 آغاز شد. زمانی که تعادل نسبی و شکننده منطقه بعد از جنگ جهانی ابرقدرتهای دنیا، نتوانست در برابر فشار جنگ سرد دوام بیاورد و این نبرد بهمدت 13سال کل منطقه آسیای شرقی را ویران کرد. تا اینکه سایگون سابق که امروز هوشیمینسیتی نامیده میشود روز 30 آوریل 1975 آزاد شد و نیروهای آمریکایی از این سرزمین عقبنشینی کردند.
سقوط سایگون در این تاریخ به منزله پایان جنگ و حضور نظامی ایالات متحده علیه کمونیسم جنوب شرقی آسیا بود. این جنگ طولانی، مرگ بیش از 3میلیون ویتنامی و 58هزار سرباز آمریکایی را سبب شد و آتش آن حتی دامن کشورهای مرزی لائوس و کامبوج را هم گرفت. لائوس کماکان تنها منطقه جغرافیایی جهان محسوب میشود که بیشترین میزان بمباران را در تاریخ خود به چشم دیده است. کامبوج هم در طول این مدت از سوی آمریکاییها به تصرف درآمد و اشغال شد.
جنگ ویتنام مجموعهای از درگیریهای نظامی رخ داده در فاصله سالهای 1960تا 1975 بین نیروهای ویتنام شمالی و جبهه ملی آزادیبخش ویتنام جنوبی موسوم به ویتکنگها با نیروهای متعلق به ویتنام جنوبی و متحدان آنها ازجمله آمریکا را در بر میگرفت. نیروهای ویتنام شمالی خواهان بیرون کردن آمریکاییها از این سرزمین، سرنگونی حکومت ویتنام جنوبی و در نهایت ایجاد ویتنام واحد بودند.
ویتنام مستعمره فرانسویها بود و در جریان جنگ جهانی دوم از سوی نیروهای ژاپنی اشغال شد. اما با توجه به شکست ژاپن در پایان این جنگ، کمونیستهای ویتنام که خواهان استقلال این سرزمین بودند، به این اشغال پایان بخشیده و کشور خود را آزاد کردند. بعد از پایان جنگ، این سرزمین دوباره از سوی فرانسه اشغال و نبرد برای آزادی آن از سوی نیروهای ویتنامی معروف به ویتمین ازسر گرفته شد که نخستین جنگهای ویتنام را رقم زد. سال1954 فرانسویها از نیروهای ویتمین شکست سختی خوردند و در نتیجه فرانسه در کنفرانس ژنو به استقلال سه کشور مستعمره خود یعنی کامبوج، لائوس و ویتنام رضایت داد. کنفرانس ژنو اما ویتنام را موقتا به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم کرده و به رسمیت شناخته بود. با وجود این، درگیریها پایان نیافت. حکومت ویتنام جنوبی با حمایت آمریکا مبارزه با کمونیستها را آغاز کرد.
در این میان برخی از نیروهای ویتمین با حمایت نیروهای ویتنامشمالی، به مبارزه با حکومت ویتنامجنوبی پرداختند. جبهه ملی آزادیبخش ویتنامجنوبی یا همان ویتکنگ در آن مقطع زمانی شکل گرفت. در این زمان چین و شوروی به جانبداری از نیروهای ویتکنگ و ویتنام شمالی پرداختند و آمریکا و دیگر متحدان آن از نیروهای ویتنامجنوبی حمایت کردند تا درگیریهای تازهای شکل گیرد که در فاصله کوتاه به جنگی بزرگ در این سرزمین و کل منطقه هندوچین تبدیل شد.
آمریکاییها در سال1964 نخستین سری از بمبارانهای زنجیرهای خود را در این منطقه انجام دادند. هر چند ارتش آنها بهطور رسمی از سال1968، زمانی که نخستین واحدهای ارتش آمریکا رسماً در بندر دانانگ پیاده شدند، وارد جنگ شد. نیروهای آمریکایی همچنین ماده شیمیاییای به نام عنصر نارنجی را به وسیله هواپیماهای خود در مناطقی که تحت سلطه ویتکنگها بود پخش کردند. عنصر اصلی این ماده شیمیایی دیاکسین بود که باعث بیماریهایی نظیر سرطان و معلولیتهای ذهنی میشود.
عقبنشینی تدریجی
گذشت زمان و پوشش گسترده این جنگ در رسانهها، اعتراضهای زیادی علیه دولت آمریکا را بهدنبال داشت. همین امر واشنگتن را مجبور کرد بهتدریج و از سال1970 نیروهایش را از ویتنام فراخواند و مسئله دفاع از ویتنامجنوبی را بهخود حکومت این منطقه واگذار کند و بحث ویتنامی کردن جنگ را هم سرزبانها بیندازد. سال1975 حکومت ویتنام جنوبی تحت فشار حملات ویتکنگها سقوط کرد و این سرزمین متحد شد. در آن زمان چهره شاخص استقلال ویتنام، هوشیمین، به تازگی از دنیا رفته بود و به همین خاطر پایتخت بخش ویتنام جنوبی که سایگون نام داشت به هوشیمینسیتی تغییر نام پیدا کرد.
خیلی از آمریکاییها از جمله بیلکلینتون رئیسجمهوری پیشین این کشور از ترس اینکه برای اعزام به جنگ که در آن زمان اجباری بود، به ویتنام فراخوانده شوند به کشورهایی نظیر کانادا و مکزیک فرار کردند. ویتنام در آن زمان برای ایالات متحده به کابوسی بیپایان تبدیل شده بود. تبلیغات سیاسی اتحاد جماهیر شوروی سابق و کمونیسم روی احزاب مشابه غربی تأثیر زیادی در جلب آرای مردمی داشتند و برای همین ضرورت پیدا کردن راه حلی بهمنظور خروج هرچه زودتر از این کابوس اجتنابناپذیر جلوه میکرد.
حتی قبل از نیکسون، رابینسون رئیسجمهوری قبلی ایالات متحده هم متوجه شکست ارتش خود در این جنگ شده و صرفنظر کردن او از نامزدی دوباره برای انتخابات ریاستجمهوری سال1968 دقیقا بهعلت همین شرایط بود. نیکسون جمهوریخواه که سال1969 به قدرت رسید، ماموریت سخت پایان جنگ در ویتنام را برعهده گرفت. تشدید بمبارانها هم به این خاطر بود که مذاکرات در مورد عقبنشینی نیروهای آمریکایی به کندی پیش میرفتند و تازه در سال1973 به نتیجه نهایی رسیدند. این مذاکرات عقبنشینی نیروهای آمریکایی و اتحاد ویتنام بهعنوان یک دولت را برای پایان درگیریها در نظر گرفته بودند.
با این حال رئیس حکومت ویتنام جنوبی تصمیم گرفت جنگ را به تنهایی و بدون کمک نیروهای آمریکایی ادامه دهد ولی سال1975 بدون حضور نیروهای آمریکایی سایگون سقوط کرد و درگیریها تمام شد و تصاویر ورود نیروهای ویتکنگ به سایگون به سراسر جهان مخابره شد. با اینکه افکار عمومی دنیا از ویتکنگها جنگجویانی حرفهای و خطرناک در ذهن خود ترسیم کرده بود ولی در واقع آنها پسر بچهها و نوجوانانی بودند که به آینده یکپارچه سرزمین خود که بعد از سالیان سال از زیر سلطه استعمارگران خارج میشد، ایمان و باور داشتند.
ناکامی در جنگهای مشابه
با پایان جنگ ویتنام در حقیقت استراتژی امپریالیستی با هدف تولید شیوه استعماری نوین آمریکایی بهطور نوبتی و گسترش حضور نیروهای این کشور در جنوبشرقی آسیا خاتمه یافت و احتمال تکرار تجربه مشابه در آمریکایجنوبی، آفریقا و دیگر کشورهای تحت نفوذ آمریکای شمالی برای ایالات متحده را از بین برد. حتی جاهطلبیهای شرکتهای چند ملیتی برای غارت آخرین منابع طبیعی این شبهجزیره هم به بنبست رسید. ویتنام در حقیقت برای توسعه طلبی آمریکا حد و مرزی مشخص تعریف کرد.
اما با جنگ افغانستان و عراق و با تأسیس پایگاههای نظامی در کلمبیا، دولتهای اخیر آمریکا از جمله باراک اوباما نشان دادهاند که از تاریخ عبرت نگرفتهاند. به همین خاطر کشورهای آمریکای لاتین تجربه ویتنام را در این دوران خطرناک و پر از تهدید و ماجراجویی ابرقدرتهای نظامی نمیتوانند نادیده بگیرند و فراموش کنند. جنگهایی که ایالات متحده در طول تاریخ به راه انداخته است، بهدلیل استفاده نیروهای این کشور از مدرنترین تجهیزات جنگی و سلاحهای پیشرفته نظامی، همواره پرهزینه بودهاند و رشد قابل توجه بودجه نظامی پنتاگون چه در زمان حکومت جمهوریخواهان و چه در دوران حضور دمکراتها در رأس قدرت بیانگر همین موضوع است.
این درحالی است که دشمنان این کشور در همه جنگهای اخیر نظیر ویتنام، کره، افغانستان و عراق به هیچ وجه از نظر امکانات نظامی در سطح برابری با ایالات متحده نبوده و از سادهترین تجهیزات و ابزار نظامی که حتی از تکنولوژی روز دنیا هم فاصله زیادی دارند، برای مقابله با بالگردها، تانکها و هواپیماهای پرقدرت آمریکایی استفاده کردهاند. زمانی که جنگ کره تمام شد، رهبران آمریکایی قسم خوردند که دیگر هرگز زیر بار جنگ زمینی در قاره آسیا نروند. این جنگ شکستی بزرگ در اهداف ایالات متحده برای متحد کردن دو کره محسوب میشد.
جنگ ویتنام هم نشان داد که آمریکا توانایی پیروز شدن در جنگ زمینی را ندارد. آمریکاییها تنها در جنگهای کوچک مقابل دشمنان ضعیف، نظیر آنچه در نیکاراگوئه رخ داده، توانایی پیروز شدن داشتهاند ولی در عراق و افغانستان هم آنها مرتکب همان اشتباهاتی که در کره و ویتنام انجام داده بودند، شدند. اگرچه باراک اوباما کماکان اصرار دارد که این استدلال تفسیر غلطی از تاریخ است و با یک بحث آکادمیک این ادعای خود را توجیه میکند. اول اینکه به گفته رئیسجمهوری ایالات متحده این کشور از حمایت 43کشور دیگر که حمله آمریکا را به افغانستان و عراق مشروع میدانند، برخوردار است.
دوم اینکه طالبان، مثل ویتکنگها نیستند و آمریکا با نوعی رستاخیز مردمی در افغانستان مواجه نیست و نکته سوم اینکه ویتنام هرگز در آن زمان هیچگونه حملهای علیه مردم آمریکا طراحی نکرد، درحالیکه نیروهای القاعده همچنان در افغانستان بهمنظور سرنگون کردن آمریکاییها در حال توطئهچینی هستند. به همین دلایل اوباما معتقد است که ترک افغانستان در شرایط کنونی ریسک بزرگی است و به همین خاطر کابوس ویتنام هم به این زودی برای ایالات متحده تمام نخواهد شد.