و از محضرشان روحیهای دوباره بگیریم.
سرنوشت این شهیدان سرافراز حبیبالله، اسدالله و محمود شنیدنی است که البته در جای خود باید به آنها پرداخت. اما نکتهای که در این مقال امکان اشاره دارد ترکشهایی است که مادر این شهدا در طول حضور آنان در جبهه و زخمیشدنشان پس از جراحی در بیمارستان و بیرون آوردن از بدن فرزندانش آنها را جمعآوری و نگهداری کرده است.
به گفته مادر شهدا، حبیبالله 11بار مجروح شده بود و آخرینبار هم به گفته همرزمانش اسیر دشمن میشود و در زندان صدام معدوم بهجرم پارهکردن عکس آن ملعون ناجوانمردانه بهشهادت میرسد و تاکنون جنازهاش هم مفقود است. این ترکشها در پارچهای همچون هدیهای مقدس نگهداری و همیشه در کنار مادر شهیدان قرار دارد و ملجأ و مأمن درددلها و بازگویی غصهها و قصههای اوست.
مادر پیری که اینک با کمر خمیده و تقریبا نابینا با عنایت شهردار محترم تهران به آرزوی دیرینهاش یعنی زیارت کربلای معلی که فرزندان شهیدش وعده آنرا به ایشان داده بودند رسیده، از این بابت خداوند را سپاسگزار است.
ترکشهای محبوب این مادر سرافراز که همچون گنجینهای گرانبها از آنها نگهداری میکند با هیچ گنجی قابل مقایسه نیستند؛ باشد تا ما هم قدر گنجهای ارزشمند دفاع مقدس و یادگاران شهدا را پاس داریم، انشاءالله.