در این باره گفتوگویی از نظرتان خواهد گذشت با دکتر تقی آزاد ارمکی استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران.
- می دانیم که مفهوم خانواده بهرغم آن که یک مقوله کلی و تعریف شده بهنظر میرسد همواره در دورههای مختلف تاریخی این تعریف با چالشها و تغییراتی روبهرو بوده. با توجه به ویژگیهای جامعه امروز که رویارویی سنت و مدرنیته در آن اوج گرفته چه تعریف جامعی میتوان از خانواده ارائه داد که نقطه توافق بحثهای بعدی باشد؟
خانواده در ایران و جهان معطوف به موقعیتها و شرایطی است که در جامعه بروز و ظهور کرده است. اگر در گذشته حضور افراد در یک مکان واحد را به معنای خانواده (خانواده گسترده) میدانستند، در دوره جدید نوع حضور 2نفر- زن و شوهر- را به تنهایی یا با دیگران از قبیل فرزندان، والدین و دیگر افراد فامیل، خانواده اطلاق میکنند. در نتیجه صورتهای متعددی تحت عنوان خانواده قلمداد میشود. خانواده امروزی در ایران و جهان از ساحت گسترده تا هستهای با صورتهای متعدد ترکیبی و انشقاقی آنها خانواده گفته میشود. بدین لحاظ است که یک مفهوم واحد نمیتوان برای خانواده تلقی کرد. خانواده در دوره جدید صورتهای متعدد دارد. اگر در گذشته خانواده گسترده وجه غالب خانواده بود در دوره جدید خانواده هستهای با حضور والدین و فرزندان وجه غالب خانواده است.
خانواده در ایران در گذر زمان دچار تغییرات متعدد شده است. چالشها و مشکلات و فرصتهای به دست آمده زمینه و شرایط خانواده شدهاند. چالشهای مرتبط و ناشی شده از نحوه و میزان وارد شدن به جامعه مدرن فضایی مناسب برای تغییر خانواده شده است. در مقابل، چالش بقای خانواده، تحت عنوان سنتگرایی نیز شرایط و امکان تغییر خانواده را فراهم کرده است. مانند بسیاری از امور در جهان مدرن است که خانواده ایرانی بیش از اینکه متأثر از فضای مدرن دچار تغییر شود متأثر از فضای سنت و سنتگرایی دچار تغییر شده است. اینکه بسیاری سعی دارند تا خانواده را بهصورت موجود حفظ کنند راهی در جهت تغییر آن شده است. جهانی شدن یکی از دیگر اموری است که خانواده را دچار چالش بنیادی کرده است. فضای سیاسی و سیاسی شدن جامعه و خانواده نیز چالش دیگر در مقابل خانواده است. حفظ یا تغییر اجزا و روشهای خانواده در حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست در تعامل با نهاد دین، سیاست، رسانه و مدرسه نیز چالشهای دیگری برای خانواده به ارمغان آورده است. خود خانواده و هویتیابی آن نیز به یک چالش بنیادی تبدیل شده است.
چالشیشدن جامعه و خانواده یک صفت و ویژگی برای خانواده شده است. اما حضور مستمر خانواده در جامعه، نظام سیاسی و حوادث، بیانگر حالتی خاص برای خانواده و افراد درون آن است که در گذشته دیده نمیشد. این حالت به تغییر ساحت خانواده نمیتواند بینجامد. زیرا اساس و بنیان خانواده در تولید محبت، اخلاق و فرد انسانی است. این ساحت نمیتواند از خانواده گرفته شود و به دیگر نهاد اجتماعی منتقل شود. اما حرکت از ساحت قدیمی به جدید، از ساحت تولید کالا در کنار دیگر نهادها به نهادی مستقل و محدود یک موقعیت خاص به خانواده داده است که در نهایت تولید فرد مدرن را باید در آن دید.
- در الگوی سنتی خانواده یک سری ارزشهایی وجود داشت که چون از منظر دینی و اعتقادی به فرد عرضه میشد پایبندی به آنها تا حد بسیار بالایی به چشم میخورد(مانند احترام به والدین).اما با تحولی که در چند دهه اخیر در حوزه تفکر دینی رخ داده بهنظر میرسد که این ارزشها نیز با نوعی دگرگونی روبهروست. نظر شما در این باره چیست؟
ارزشهای درون خانواده در ایران دچار تغییر شده است. اما تغییرات صورت گرفته آنقدر نیست که ما سخن از شکلگیری خانوادهای جدید در مقابل با خانواده سنتی باشیم. خانواده در دوره جدید در ادامه خانواده در دوره سنت است. مناسبات درونی آن ریشه در مناسبات سنتی خانواده ایرانی دارد. افراد و نسلهای متعدد درون خانواده با وجود اینکه از یکدیگر متفاوت شدهاند ولی با یکدیگر معارض نیستند. نسل جدید به لحاظ علایق و رفتار، متفاوت از نسل میانی و نسل اول است ولی در تعارض با نسلهای دیگر نیست. هنوز هم توجه و احترام به نسل اول نزد افراد نسل سوم دیده میشود. نوع احترام متفاوت شده است ولی اصل احترام باقی است. فرزندان منتقد والدینشان هستند.
فرزندان نسبت به والدین دارای اطلاعات و حساسیتهای متفاوت هستند ولی معارض با آنها نیستند. همین فرزندان در کنار والدین در یک محیط اجتماعی قرار دارند. شاید بهتر باشد ریشه تغییرات خانواده و تغییر رابطه بین والدین و فرزندان را در عمل و نگاه و فرهنگ والدین تا فرزندان ببینیم. بهنظر میآید عامل اصلی تغییرات صورت گرفته فرزندان تنها نیستند. والدین نیز در این زمینه تعیینکننده هستند. در اینکه علت توجه خاص به والدین تا فرزندان در شکلگیری روابط و فرهنگ جدید درون خانوادگی به کانونی بودن والدین در حیات خانواده برمیگردد. از نظر اینجانب والدین بهدلیل توانایی و امکانات مالی و مدیریت خانواده و امکان اثرگذاری در مناسبات بین خانواده و دین و سیاست از نقشآفرینی بیشتری در مقایسه با فرزندان برخوردار هستند. هزینه و موقعیت تغییر را والدین تعیین میکنند.
درحالیکه فرزندان محتوای تغییر را میسازند. در این صورت فرزندان کنشگران و عاملان جهت و سیاست تغییری هستند که والدین آنها تعیین کردهاند. والدین به تنهایی این امکان اثرگذاری را ندارند. بلکه بسیاری در این زمینه کمک کار والدین هستند. حوزه دین و نظام سیاسی در این زمینه کمک کار شدهاند. متولیان حوزه دین در کنار دولتمردان و سیاستمداران به والدین کمک میکنند تا جهت جدید عمل خانوادگی با کارگزاری نسل جدید شکل بگیرد.
- بعضی از این حوزهها و جهتگیریها کدامند؟
متولیان دین در ایران برای اثرگذاری در خانواده، جوانان و کودکان و زنان را مخاطب عمل قرار داده و در کنار والدین سعی دارند تا تفسیری جدید از خانواده ارائه دهند. اگر در گذشته خانواده واحدی زیستی و فرهنگی و اخلاقی و اقتصادی بود در دوره جدید به واحدی فرهنگی و سیاسی و اقتصادی تعبیر شده است. خانواده امروزی میبایستی در حوادث متعدد اجتماعی مشارکت کند. این مشارکت بیشتر میتواند از طریق زنان و جوانان به دست میآید. در این صورت است که متولیان دین زنان و جوانان را مخاطب خود قرار داده و از آنها دعوت به همکاری میکنند.
تعیین بخشی به مقوله و پدیده زنان و جوانان بیش از اینکه محصول اقدام و کار و آگاهی زنان و جوانان در ایران باشد محصول اقدام و آگاهی و جهتگیری متولیان دین در کنار والدین است. متولیان دین برای گسترش حوزه اثرگذاریشان در رقابت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد شده در دوره جدید دعوت عام در حضور طرفدارانشان در جامعه، سیاست، فرهنگ و دینداری میکنند. مخاطبان حاضر شده- به لحاظ فرضی- افراد قدیمی- تنها والدین به مسجد و تکیه و هیأت برو نخواهند بود. در کنار این افراد میبایستی جمعیتی بزرگتر و اثرگذارتر و انقلابیتر به صحنه بیایند. این است که دعوت از زنان و جوانان در کنار والدین از طرف علمای دینی شکل گرفته و ضرورت حیات و حضور و اثرگذاری آنها در دستور کار قرار میگیرد.
رسانه وسیلهای دیگر است که در اختیار حوزه سیاسی در ایران است. این رسانه در رقابت و تعامل با حوزه دین و خانواده نیاز به مخاطب دارد.
- مخاطبان رسانههای جدید چه کسانی میتوانند باشند؟ آیا فقط والدین هستند که مخاطب این رسانهها خواهند بود؟
والدینی که مشغول زندگی سخت و مدیریت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی هستند توان و امکان و فراغت کافی در مصرف کالاهای رسانهای ندارند. در این صورت است که میبایستی به سراغ مخاطب جدید رفت. این مخاطب یا مخاطبان فقط از میان زنان و جوانان و نوجوانان به دست میآید. بهدلیل تعداد زیاد آنها و شکلپذیری این نیروها از رسانه هویت بخشی به آنها ضروری میشود. رسانه در ایران امری منفرد از جامعه نیست. این رسانه بخشی از نظام سیاسی است. و به لحاظ سیاستهای کلان عمل میکند. رسانهای که داعیه سیاسی دارد و براساس سیاست رسمی عمل میکند نیاز به مخاطب دارد. این مخاطب از کجا میآید؟ رسانه که توانایی تولید مخاطب جدید ندارد.
این رسانه تنها میتواند به فعالسازی بخشی از نیروی اجتماعی که در خانه و مسجد و مدرسه است بپردازد. مخاطبان اصلی رسانه افزون بر زنان خانهدار و مردان خانه، پدران، زنان و جوانان مجرد هم هستند. دختران و پسرانی که در مدرسه و دانشگاه هستند یا بخشی از آنها در مسجد و حوزه عمومی هستند میبایستی از این حوزهها جدا شده و مخاطب رسانه شوند. البته این رسانه در بعضی از شرایط و موقعیتها با توافق حوزه دین و خانواده به مخاطبسازی اقدام میکند و در بعضی از شرایط و موقعیتها در تعارض با آنها اقدام میکند. رسانه جمعی- اعم از تلویزیون و رادیو- در کنار حوزه دین و مدرسه و خانواده به انفکاک و تمایز اجتماعی اقدام کرده و به تولید نیروهای اجتماعی متعدد اقدام میکند.
مجموع اقدامهایی که از طرف متولیان دین و سیاست و مدیریت کشور در مخاطبیابی صورت میگیرد به تمایزات متعدد درون خانواده دامن میزند. از یک طرف زنان در کنار و مقابل مردان و از طرف دیگر جوانان و دختران و پسران در تعامل و تعارض با والدین قرار گرفته و تفاوتهای متعدد گفتمانی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و رفتاری در میان افراد و نسلها بهوجود میآید.
- مسئله مهمی که در مطالعات اجتماعی امروز بسیار توجه میکند این است که با توجه به کثرت رسانهها و گسترش ارتباطات انسانی جامعه آن حالت تودهواری خود را از دست داده (چه به لحاظ ایدئولوژیک در سطح وسیعتر و چه از نظر رفتاری در حوزه محدود)و این امر یکپارچگی یا به تعبیر عامیانهتر یک دستی اجتماعی و تا حدودی خانوادگی ما را با مخاطراتی مواجه ساخته است. این داستان را میتوان یک آسیب اجتماعی جدی در نظر گرفت یا میتوان آن را در سایه تحولات یا دترمینیسم اجتماعی توجیه کرد و از مقتضیات جهان امروز دانست؟
همانطور که در پاسخ به سؤال فوق اشاره کردم رسانه نقش بسیار مهمی در حیات اجتماعی در ایران بهعهده دارد. زیرا در نخستین گام برای ورود به جامعه و صحنه اثرگذاری نیاز به مخاطب دارد. مخاطب آماده نیست باید از بخشهای جامعه تولید یا به عاریت گرفته شود. کار اصلی رسانه تولید و ساماندهی و اداره این مخاطب است. مخاطبی که در اختیار نهاد خانواده، دین، مدرسه و حزب قرار دارد با فهمی متفاوت از زندگی است که در مقابل رسانه قرار گرفته و مخاطب رسانهای نامیده میشود. مخاطب رسانه شدن یکباره به وقوع نمیپیوندد، نتیجه عمل رسانه تمایز بین مخاطبان است.
در مرحله دوم که در زمان حضور رسانه در جامعه است، مخاطبان رسانهای عام شده و بر دیگر مخاطبان اجتماعی سلطه مییابند. مخاطب رسانهای است که بر مخاطب مسجد، منبر، مدرسه و خانه غلبه مییابد. به عبارت دیگر با شکلگیری رسانه است که جنگ بین رسانه و نهادهای اجتماعی دیگر در فراگیری مخاطب شروع شده و بهدلیل نوبودن و آیینی بودن و تصویری بودن و... رسانه است که مخاطب به گزینش برتر اقدام کرده و مسجد، مدرسه، حزب، خانقاه و زورخانه را فدای رسانه میکند. به رسانه بیشتر از مدرسه و مسجد اهمیت میدهد. اهمیت بیشتر دادن به این رسانه شاید زمینهای مناسب در یکپارچگی فرهنگی یا یک دستی اجتماعی همه مخاطبان شود. البته این واقعه در صورتی محقق میشود که سلطه رسانهای واقع شود. سلطه رسانهای یعنی حذف رقبای رسانهای و اهمیت بیش از حد گفتمان رسانهای نسبت به دیگر گفتمانها یا هم شکلی گفتمان رسانهای با دیگر گفتمانها است.
اگر شرایطی که در فوق اشاره شده واقع شود، نوعی یکدستی و یک سونگری اجتماعی و فرهنگی در حوزه فرهنگ و اجتماع به وقوع پیوسته و در نهایت مرگ جامعه آزاد و فرهنگ پویا را میتوان دید. اما شرایط بهگونهای که گفته میشود صورت نمیگیرد. زیرا جامعه و فرهنگ، ساحتی متکثر دارد. رسانه ممکن است مخاطب بیشتری داشته باشد اما معلوم نیست که بتواند یکدستی فرهنگی و اجتماعی بسازد. زیرا رسانه ضمن اینکه دعوت عام از مخاطب عام میکند و فرهنگ تودهای را رواج میدهد ولی حوزه نقد اجتماعی و فرهنگی را نیز تقویت کرده و تعارضات فرهنگی و اجتماعی شکل میگیرد. اگر حتی عقلی مفارق بر نظام رسانهای حاکم باشد، ساحت برنامهها و پیامهای رسانهای تنوع و تکثر و نقد نسبت به یکدیگر را ضروری میسازد. از یک طرف رسانه به نقد خود و نقد دیگری میپردازد و از طرف دیگر سعی دارد که حضور همزمان همه عناصر فرهنگی و سیاسی و اجتماعی را برای جذاب کردن برنامههایش داشته باشد.
حضور همزمان سنت و مدرنیته در رسانهای که قصد سنتی ماندن دارد یک حادثه است. همانطور که حضور سنت در رسانه غربی که قصد دارد مدرن باشد نیز یک حادثه خطرناک است. این است که رسانه امکان همسانسازی فرهنگی و اجتماعی را نداشته و از این منظر خطرناک نیست. خطر رسانه در اکثر و اقلیت کردن مخاطب است تا یکسانسازی مخاطب و انگیزهها و اهداف. در اکثرکردن مخاطب است که دیگر حوزهها ضعیف میشوند. این ضعف به منزله قوت رسانه نیست بلکه به منزله ضعف مرحله دومی رسانه است. ضعفی بعد از ضعف حوزه دین و خانواده.
- دکتر آزاد با توجه به اینکه جامعه ما هیچگاه دمکراسی به معنی واقعی را تجربه نکرده و همواره یک قدرت متمرکز و از بالا همه چیز را تحت کنترل خویش داشته، این فضا چه تأثیری بر ساخت خانواده در ایران گذاشته و آیا اصولا میتوان در یک جامعه غیردمکراتیک خانواده دمکراتیک داشت؟
در اینکه در ایران دمکراسی به وقوع نپیوسته است کمی باید تردید کرد. دمکراسی در کجا؟ مگر قرار است دمکراسی در کوتاهمدت به ایران بیاید. دمکراسی امری نقطهای و متبلور در یک حادثه نیست. دمکراسی حاصل فرایند است و خود نیز فرایندی است. من تصور میکنم ما در جریان دمکراسی هستیم و در بعضی از سطوح و موقعیتها تا حدی به این ساحت دست یافتهایم. وقتی گروه رقیب به جای ترغیب مخاطبان و طرفدارانش به اقدام نظامی و خشونتآمیز از صلح و دوستی و نقد و اعتراض مدنی سخن میگوید ما به سطحی از دمکراسی خواهی رسیدهایم. راز و رمز دمکراسی هندی در رفتار و کردار گاندی است.
گاندی به جای ترغیب مخاطبان و مدعیان و مدافعانش به خشونت از اعتدال و رفاقت و صلح سخن گفته و سعی دارد تا جهت جامعه را عوض کند. ما در این ساحت قرار داریم. در نتیجه من شرایطی تحت عنوان فروپاشی اجتماعی که ریشه در فروپاشی خانواده داشته باشد فرض نمیکنم. من تحول و تغییر و پوست انداختن اجتماعی را از طریق عمل خانواده با کارگزاری نسل میانی مؤثر میدانم. این نیروی اجتماعی است که تلاش دارد تا با میانجیگریاش حوزه خانواده را متغیر ساخته که در نهایت نظام اجتماعی ساحتی دیگر یابد.
ساحت موجود جامعه به لحاظ سیاسی تأمل و تدبر خانواده در ایران را بیشتر ساخته و موجب میشود تا پیوستگی جدید بین نیروها و نسلها با یکدیگر و با دیگر نهادها به دست آید. این شرایط خاص برای جامعه و خانواده ایرانی است که تاکنون فراهم نشده است. نسل جدید در تعامل با دیگر نسلها هویت یافته و در هویتیابی نسل میانی نیز مؤثر است.
حتما بارها شنیدهایم که نسل میانی میگوید ما نسل سوخته هستیم. نسلی هستیم که تمام توانمان را برای سامان دادن خانواده مصرف کرده و هنوز نتوانستهایم از زندگی بهره بگیریم. اینکه این روایت از نسل میانی به واسطه نسل خودشان عام است و درست یا خیر. ولی یک واقعیت در آن نهفته است و آن هویتیابی نسل میانی است. نسلی که بیشتر بهدلیل سن- میانسالی- و والد بودن- پدر یا مادر بودن- تعریف میشد امروز با هویتیابی نسل سوم یعنی نسل سوم هویت یافته و تمایزاتش را با دیگر نسلها میشناسد. اگر تمایز نسلی و تکثر هویتی درون خانواده شکل بگیرد به نوعی ما وارد ساحت جدید دمکراسی خواهی اجتماعی و فرهنگی شدهایم که از خانواده شروع شده و میتواند به کل جامعه سرایت کند.
- در جامعه کنونی ما با توجه به موقعیتهای خاص خود که از آن جمله میتوان به قرار گرفتن در معرض جهانی شدن و همچنینگذار از سنت به سمت مدرنیته، چه تعریفی میتوان از خانواده سالم ارائه داد؟
در این مرحله است که خانواده دچار لرزههای بسیاری شده است. لرزهای که میتواند به تکان دادن بنیانهای خانواده بینجامد و احتمالا بعضی از اجزا روئین آن را دچار فروپاشی کند. تکانها و لرزهها به اندازهای نیست که فروپاشی را ممکن سازد. اما به میزانی هست که بعضی از عناصر و اجزا جدا شده از خانواده که مزاحمت تاریخی برای خانواده ایجاد کردهاند را به دور ریزد. این است که تغییر در مراسم و عادات خانوادگی شکل میگیرد و تغییر در روابط جنسی و خودمانی والدین پیش میآید. به همین دلیل نرخ طلاق افزون شده و سن ازدواج بالا میرود و روشهای همسرگزینی دچار تغییر میشود. این است که فردگرایی و ضرورت خانواده هستهای با حضور والدین بیفرزند مطرح میشود و هزاران تغییر دیگر. این تغییر به منزله جدا شدن عناصر جدا شده خانواده طی زمان در زمان حال است. بازخورد این عناصر بر متن اجتماعی و فرهنگی در اثر زلزلههای اجتماعی- جهانی شدن و بحرانهای مالی و اخلاقی و... است که هراسی اجتماعی در میان نزدیکان خانواده به نام فروپاشی خانواده شکل میگیرد. من این امور را ریزش اجزای جدا افتاده خانواده در زمان حال میدانم تا نابودی خانواده.
اما اینکه خانواده سالم کدام است یا اینکه ما با تحولات صورت گرفته از تشکیل خانواده سالم دور شدهایم و تکلیف این خانواده چه است؟ نیاز به بحث و گفتوگوی بیشتری داریم. خانواده سالم تعریف مشخصی ندارد. تعریف از خانواده سالم به معنی بحرانی کردن خانواده است. در دورهای که خانواده قصد دور ریختن بعضی از عناصر مزاحمش را دارد نمیبایستی سخن از خانواده سالم داشت. خانواده سالم وقتی میتواند باشد که جامعهای سالم داشته باشیم. خانواده سالم متعامل با نظام سیاسی و فرهنگی سالم شکل میگیرد. در این صورت بایستی به دورهای فکر کرد و به انتظار نشست که استقرار اجتماعی وجود داشته و تعامل درون و برون خانواده کم هزینه صورت گیرد.
- کارکردهای خانواده چه تغییری کرده است؟
کارکردهای خانواده دچار تغییرات بسیاری شده است. در کارکرد اقتصادی و سیاسی خانواده در مقایسه با کارکرد جنسی و اجتماعی و فرهنگی تغییرات بیشتری صورت گرفته است. خانواده ایرانی کمتر واحد اقتصادی است درحالیکه بیشتر واحدی فرهنگی و اجتماعی است. خانواده هم چنان واحدی جنسی است تا سیاسی. در خارج از خانواده تصمیمهای اقتصادی و سیاسی گرفته میشود درحالیکه هنوز هم مناسبات جنسی در درون خانواده است و تولید اخلاق بهعهده خانواده گذاشته شده است.
- در مباحث جامعه شناسی همواره میگوییم که در مقولات اعتقادی و همچنین رفتاری پدر و مادر کنسرواتیسمتر و جوانان رادیکالتر عمل میکنند. بهنظر شما چه عواملی باعث شده در چند دهه اخیر این حالت رادیکال بودن جوانان بیش از پیش نمود پیدا کند و حتی گاهی این رادیکالیسم رفتاری به افراد مسنتر نیز تسری پیدا کند؟
جوان در پی کسب زندگی است درحالیکه والدین برای نگهداری زندگی تلاش میکنند. با این توضیح معلوم میشود که جوینده رادیکال و دارنده محافظهکار باشد. جوان فردی است که برای شرایط بهتر تلاش میکند. در این صورت اهل خطر و جسارت است در صورتی که والدین با داشتههایشان توان حرکتهای تند را ندارند. این دوگانگی عمل و نظر به شکلگیری دو جهت حرکت تغییر و نظم میانجامد. جامعه ضمن اینکه در جریان تغییرات قرار دارد به همگونی درونی هم میرسد و نظم خواه میشود.