اکنون در نوشتار دیگری به نوعی در تکمیل مطالب گذشته تلاش شده تا پیچیدگیهای فتنه مورد بحث و بررسی قرار گرفته و از این منظر نقش حیاتی خواص در زمان فتنه روشنتر شود. برای اینمنظور، در ابتدا شاخصههای عمومی فتنه که در نوشته قبلی شرح آن رفت بهصورت زیر خلاصهوار ذکر میشود:
- مردم در زندگی روزمره خود معرفت را از کانال معتمدین و متخصصین کسب میکنند؛ نظیر رجوع به دکتر و چارهجویی از وی برای علاج بیماری و نظایر آن.
- در کنار این چارهجوییها، آنها عموما واجد باورهای مشترکی هستند که توان فهم و تفسیر پدیدارها و در نتیجه عکسالعمل در برابر آنها را بدانها عطا میکند؛ مثلا بدی دروغ و لزوم طرد دروغگو و پرهیز از پذیرفتن سخنان وی.
- در درک پدیدارها، اطلاعات در کنار باورها قرار میگیرند و نتیجهگیری را برای انسانها امکانپذیر میسازند.
- برخی اوقات میان باورهای کلیدی مردم و نظرات معتمدان تفاوت وجود دارد که تصمیمگیری را سخت میسازد؛ مثلا زمانی که دکتری به مریض تجویز میکند زهر بنوشد، باور مریض به کشندگی زهر با اعتماد وی بهنظر دکتر در تعارض و بعضا در تضاد قرار میگیرد.
- در حوزههای اجتماعی مسئله پیچیدهتر است. این اتفاق مخصوصا زمانی رخ میدهد که اطلاعات بهصورت کانالیزه و تحت عنوان واقعیت به خورد مردم داده شود. کانالیزهکردن اطلاعات به نوعی که مانند روز برای مردم روشن باشد در کنار باور آنها قرار گرفته و پیچیدگی مسئله را برای مردم به حداقل میرساند؛ از این روی آنان بهسرعت به نتیجهگیری میرسند و اگر این نتیجهگیری بر خلاف نظر معتمدان باشد، اساس اعتماد در جامعه زیر سؤال میرود.
- با این تفاصیل، فتنه زمانی میتواند بروز کند که میان نظرات معتمدان مردم و درک بلاواسطه آنان از پدیدارها تضاد وجود داشته باشد. به عبارت دیگر فتنه بروز یک شکاف میان معیارهای معرفتی از یک طرف و معیارهای جامعهشناختی از طرف دیگر است.
- از این روی، 3عنصر اصلی در فتنه نقش بازی میکنند: باورهای جامعه، اطلاعات و معتمدین. اطلاعات کانالیزهشده در کنار باور مردم به آنها نتیجهای القا میکند که این نتیجه در تضاد با نظر معتمدین است.
- برهم خوردن اعتماد در یک جامعه، مخصوصا میان مردم و حاکمان، زمینه اصلی بروز اختلاف و درگیری است. مردمی که احساس میکنند بازیچه دست بازیهای سیاسی شدهاند و حق خود را طلب میکنند.
طبیعی است که پیشفرض اساسی این نوشته پذیرفتن وجود حق و باطل است. در جوامعی که طرف حقی وجود نداشته باشد و هردوطرف معجونی از حق و باطل باشند دیگر نمیتوان به این شکل سخن از فتنه راند؛ طرف باطل نیز همان دشمنی است که در پی ضربهزدن به طرف حق است و با توجه به سخنان بنیانگذار انقلاب اسلامی، نظام اسلامی و تلاش برای حفظ وجود آن کوشش در راه حق در برابر باطل و استکبار جهانی است.
در این میان، هنگامی که فتنه تعارض میان جمعبندیهای مردم ناشی از کنار هم قرار گرفتن باورهای فردی آنان و اطلاعات کانالیزهشده از یک طرف و نظرات معتمدان از طرف دیگر تعریف شده است، نوشتار فوق تلاش دارد به نقش و اهمیت یک عامل جامعهشناختی دیگر اشاره کند که نقشی دوگانه میتواند بازی کند؛ یعنی هم میتواند بهسرعت آتش فتنه را خاموش سازد و هم میتواند بهسرعت آن را شعلهور سازد. این معیار جامعهشناسانه همانا نقش خواص در جامعه است.
برای پرداختن به این مقال، صورت مسئله سادهشده فوق نیازمند موشکافی بیشتر است. به عبارت دیگر این تعریف از فتنه نوعی شکل سادهشده مسئله است به نوعی که معتمدان مردم را بهصورت یکدست تصویر کرده که در برابر مردمی که آنها نیز یکدست و واجد باوری خلاف نظر معتمدان هستند قرار گرفتهاند. اما در عالم واقع، نه معتمدان مردم و نه خود آنها یکدست هستند.در طرف مردم، دسترسی آنها به کانالهای اطلاعاتی آنها را ابتدا به 2گروه مختلف تقسیم میکند. چنانکه ذکر شد، کانالیزهکردن اطلاعات از شگردهای دشمن بهمنظور رساندن آنان به نتیجهگیری سریع برخلاف نظر معتمدان جامعه است.
در جوامع مدرن که کانالهای پیچیده اطلاعاتی وجود دارد، شرایط، متفاوت از گذشته است که مثلا معاویه پیراهن خونی عثمان را در کوی و برزن میچرخاند و قاتل وی را خواستار میشد؛ مخصوصا در شرایط بعد از انتخابات، زمانی که این اطلاعات کانالیزهشده بهوسیله رسانههای بیگانه منتقل میشد، اینترنت و ماهواره نقش اساسی در رساندن این اطلاعات به مردم داشتند چراکه دشمن به رسانههای داخلی دسترسی نداشت.
از این روی مردم را میتوان اصولا به 2گروه تقسیم کرد؛ گروهی که به اخبار و اطلاعات کانالیزهشده، دسترسی دارند و گروهی که فاقد این ویژگی هستند. طبیعی است که برای گروه اول با توجه به دسترسی اطلاعاتی، جمعبندیهایی حاصل میشود که پذیرش سخن معتمدینی را که خلاف این نتیجهگیری را اظهار میکنند تقریبا غیرممکن میسازد. به این ترتیب، صرف اطلاعات، مردم را میتواند به 2گروه تقسیم سازد.
به عبارت دیگر، در این زمان یک گروه هدف وجود دارد که این گروه از طریق اطلاعات خاصی برداشتهای ناصحیحی داشتهاند و مرجع اعتماد آنها مختل شده است؛ لذا راههای متفاوتی برای مقابله با این وضعیت میتوان پیشنهاد کرد از جمله محدودکردن کانالهای اطلاعاتی که اذهان را به سمت و سوی خاص سوق میدهند برای جلوگیری از گسترش دامنه فتنه. در وهله بعد میتوان انتقال اطلاعات دیگر را مدنظر قرار داد و همچنین دیالوگ با گروههای هدف بهمنظور روشن ساختن این مسئله که صرف یک یا دو باور خاص نباید مرجع تصمیمگیری آنان باشد. در این میان یکی از نقشهای اصلی معتمدین مردم روشن ساختن ابعاد و پیچیدگیهای مسئله میتواند باشد.
به هر روی، در حالت فوق فتنه کماکان خفیف است. آتش فتنه زمانی عمق میگیرد که بین معتمدان مردم نیز دودستگی و اختلاف رخ دهد. به یک معنا، فتنه به مفهوم کامل در این زمان اتفاق میافتد؛ یعنی زمانی که دودستگی و اختلاف نظر در میان معتمدین نیز بروز کند. در این زمان، مسئله اصلی برای مردم این خواهد بود که «کدام دسته برحقند؟» و این نکته باعث میشود که شک و دودلی حتی در میان مردمی که به کانالهای اطلاعاتی نیز دسترسی ندارند ایجاد شود.
از این روی نقش خواص و معتمدین در زمان فتنه بسیار پررنگتر از سایرین خواهد بود، چرا که جهتگیری و مواضع آنان میتواند گروهی را به گمراهی یا سعادت بکشاند. نگاهی به ابعاد فتنه اخیر نشان میدهد جدای از مسئله کانالیزه کردن اطلاعات که در آن قشر خاصی به کانالهای اطلاعاتی دسترسی داشتند، اصلیترین عاملی که به آتش فتنه دامن میزد دودستگی و عدمیکپارچگی میان خواص بود. از این روی، فتنه اخیر صرف تعارض میان باورهای مردم و نظرات معتمدان نبود بلکه دودستگی جامعه در پرتو دودستگی خواص بود که عمق فتنه را افزایش میداد و در طرف دیگر آتش دشمن که با کانالیزهکردن اطلاعات، بخشی از مردم را علیه بخش دیگر تحریک میکرد.
از این روی نقش خواص در فروکاهی آتش فتنه حیاتی است. اگر خواص یکدست میبودند، به مانند بسیاری از اتفاقات گذشته، بهسادگی مشکلات حل میشد اما زمانی که خواص، خود به دو یا چنددسته تقسیم شده و از امر ولی فقیه پیروی نکردند، امر بر مردم نیز مشتبه شده بود. هرچند با گذر زمان و کمشدن غبار فتنه مردم خود سره را از ناسره تشخیص داده و با حضور خود در خیابانها آتش فتنه را خاموش ساختند، اما در ماههای اولیه آتش فتنه چنان داغ بود که هر آهنی را درون خود میگداخت. چنین وضعیتی شباهت بسیاری به فتنه زمان حضرت علی(ع) در جنگ با اصحاب جمل دارد؛ زمانی که یکی از یاران سردرگریبان گرفته و با خود زمزمه میکرد که از بین «علی»(ع) و «طلحه و زبیر» که هر دو سوابق درخشانی دارند کدام را باید انتخاب کند. این سردرگمی حاصل دودستگی میان خواص است که فتنه را عمیق میسازد.
در شرایط فتنه، نقش خواص حفظ یکپارچگی و اتحاد در برابر دشمن و تبیین برای خودیهاست نه دودستگی و القای اختلاف؛ در حالت اول خواص به خاموش کردن فتنه کمک میکنند و در حالت دوم به عمیقترشدن آتش فتنه. از این روی، نقش خواص در این زمان بسیار کلیدی است.
بیانات مقام معظم رهبری در مردادماه1388 و در اوج فتنه آن زمان در این زمینه روشنگر است:« یکی از کارهای مهم نخبگان و خواص، تبیین است؛ حقایق را بدون تعصب روشن کنند؛ بدون حاکمیت تعلقات جناحی و گروهی و بر دل آن گوینده... در جنگ صفین یکی از کارهای مهم جناب عمار یاسر تبیین حقیقت بود؛ چون آن جناح مقابل که جناح معاویه بود، تبلیغات گوناگونی داشتند... تخریب ذهن هم آسانتر از تعمیر ذهن است. وقتی به شما چیزی بگویند، سوءظنی یک جا پیدا کنید، واردشدن سوءظن به ذهن آسان است، پاک کردنش از ذهن سخت است. لذا آنها شبههافکنی میکردند، سوء ظن را وارد میکردند؛ کار آسانی بود.
این کسی که از این طرف، خودش را موظف دانسته بود که در مقابل این جنگ روانی بایستد و مقاومت کند، جناب عمار یاسر بود که در قضایای جنگ صفین دارد که با اسب از این طرف جبهه، به آن طرف جبهه و صفوف خودی میرفت و همینطور این گروههایی را که - به تعبیرِ امروز، گردانها یا تیپهای جدا جدای از هم - بودند، به هر کدام میرسید، در مقابل آنها میایستاد و مبالغی برای آنها صحبت میکرد؛ حقایقی را برای آنها روشن میکرد و تأثیر میگذاشت. یک جا میدید اختلاف پیدا شده، یک عدهای دچار تردید شدهاند، بگومگو توی آنها هست، خودش را بهسرعت آنجا میرساند و برایشان حرف میزد، صحبت میکرد، تبیین میکرد؛ این گرهها را باز میکرد.»
تتمه:
در شرایط حاضر و در حالیکه دشمن تقریبا از کانالیزهکردن اطلاعات مردم ناامید شده است، باید توجه کرد تمام کسانی که مسئله دودستگی میان خواص را پررنگ میسازند، در روشن نگهداشتن خاکستر زیر فتنه دخیلند، چه بهصورت آگاهانه و چه بهصورت ناآگاهانه و از این روی امید دشمن را زنده نگه میدارند. این همان نکتهای است که مقام معظم رهبری حدود 6ماه پیش در دیدار بسیجیان کشور تأکید کردند: من میبینم در بعضی از اظهارات، در بعضی از حرفها، فضا آنچنان مغشوش میشود که افراد سردرگم میشوند؛ مردم نسبت به همدیگر، نسبت به نخبگانشان، نسبت به مسئولانشان بدبین میشوند؛ این درست نیست.
* دانشجوی دکترای سیاستگذاری علم