با این حال، تا تدوین و اجماع اندیشمندان بر آن و نیز اجرای درست آن در نیل به توسعه، راه زیادی مانده است.در مطلب حاضر که گفتوگویی است با دکتر موسی نجفی، پژوهشگر تاریخ اندیشه تلاش شده تا از خلال بسترهای تاریخ معاصر ایران و جایگاه ایران در جهان اسلام و نقش آن در پیشبرد اندیشه بیداری اسلامی، به ریشهها و لوازم الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت پرداخته شود. این مطلب را میخوانیم:
- مقصود از اصطلاح «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» چیست و مولفههای شکلدهنده آن، یعنی «اسلامی- ایرانی» و «پیشرفت» حاوی چه معناییاند؟
به نظرم بحث «الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت» که از سوی مقام معظم رهبری طرح شده، میتواند یکی از ابعاد بحث «جنبش نرمافزاری» باشد، زیرا مباحثی چون «توسعه»، «پیشرفت» یا نظیر آنها زنجیرهای از مفاهیم را در پس خود دارند. الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت مفهومی نیست که بتوان آن را بدون درنظرگرفتن قبل و بعدش، دید. آن زنجیره مفاهیم، تجدد، مدرنیزاسیون، مدرنیته، پیشرفت، تکامل و... هستند. شاید نزدیکترین واژههایی که من خودم راجع به توسعه میبینم، از یکسو «تجدد» است و از سویی دیگر، «تکامل». از نظر من تجدد بر 2نوع است؛ «تجدد بومی» و «تجدد ظلی». به بیان بهتر، اینها مفاهیم مشترکی است که میتوان 2 تعبیر از آن کرد؛ هم تعبیر ملی و بومی و هم تعبیر غربی.
- بر این اساس هم شما «الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت» را نوعی تجدد ملی یا بومی و یا مدرنیته ایرانی قلمداد میکنید؟
«مدرنیته» را عمدا به کار نبردهام؛ زیرا «مدرنیته» واژهای است غربی و مفاهیم وقتی با واژههای غربی به کار میروند، به ناچار بار معنایی آنها را هم باید پذیرفت. بنابراین وقتی «مدرنیته» را به کار میبریم، باید توجه کرد که این واژه و معنای آن پیشینهای در فرهنگ ما ندارد و از عالم دیگری آمده است. واژهها عالم خود را دارند؛ نمیتوان آنها را از عالم خاصشان جدا کرد.
وقتی آن واژهها (یغربی) را ترجمه میکنیم- البته ممکن است برگردان دقیقی نباشد- آنها (ترجمهها) مابهازایی در عالم خودمان دارند. واژههای «پیشرفت» و «تجدد» همینطورند. در نوشتههای دوران قاجار واژه «پروغرس» را به کار میبردند. آنها از این واژه (پروغرس) غرب و عالمش را مراد میکردند و دقیقا همان را میخواستند. این واژه با دیگر مفاهیم بهکاررفته در مشروطیت تناسب معنایی دارد. «پروغرس» مفهومی مقابل «عقبماندگی» بود، امری بود؛ که عدهای از روشنفکران دوران مشروطه به دنبال آن بودند. این دسته با بهکاربردن این واژه، یا «مدرنیته» میخواستند یا نهایتا نوعی توسعه و پیشرفت را که برخاسته از «مدرنیزاسیون» باشد؛ «مدرنیزاسیون» به معنای فرایند مدرن. در اینجا باید مابین «مدرنیته» و «مدرنیزاسیون» تفکیک قائل شد.
مدرنیته اتفاقی بود که در غرب و در شرایط خاص پس از عصر نوزایی و با ظهور فیلسوفان ویژهای تا روشنفکری قرن هجدهم رخ داد، اما «مدرنیزاسیون» که در ایران طرفدار یافت، اتفاقی بود که پس از سده هجدهم روی داد؛ به این معنا که حالا اتفاقی در غرب افتاده و تثبیت شده، اینها (روشنفکران دوران قاجار) ظواهر آن را پسندیدهاند و سعی در پیادهکردن آن داشتهاند. روشنفکران آن دوران ما از بنیانها و علتهای جامعهشناختی و فلسفی مدرنیته آگاهی نداشتند؛ امروز است که پس از گذشت این همه سال، تازه در پی آن برآمدهایم تا از ریشهها، بنیانها و علتهای وجودی مدرنیته بپرسیم. آن زمان کسی اینها را نمیدید؛ بیشتر، میوههای این درخت (مدرنیته) را میدیدند و آن را طلب میکردند.
آنها گمان میکردند که بهراحتی میتوانند این میوه را بچینند و به ایران بیاورند؛ از دارالفنون در نظر بگیرید که فرد خوشنام و صاحبفکری چون امیرکبیر آن را بنیان گذاشته و این تصور ساده را داشته تا دیگران. آنها به این قضیه ساده نگاه میکردند. ما امروز این قضیه را ساده نمیگیریم و میاندیشیم که این میوه به درخت خودش و درخت به نوبه خود به ریشهاش وابسته است. جداساختن میوه از درخت و جداکردن میوه و درخت از ریشه مشکل است. آنهایی که واژه «پروغرس» را به کار میبردند، میخواستند یا میوه را و یا درخت مدرنیته را عینا اینجا (ایران) بیاورند و بکارند؛ بدون ریشه. اینجا بود که بهتدریج نسبت ما با غرب مطرح شد. ماجرای مشروطه و نهضت نفت همین است.
اکثرماجراهایی که در ایران معاصر رخ دادهاند، صورت مسئلهاش همین میوه، درخت و زمین است. این ماجرای مهمی است. حالا اتفاق جدیدی که افتاده این است که آیا اگر بخواهیم این میوه را انتخاب کنیم، میتوانیم درخت آن را در اینجا پیوند بزنیم؟ این ماجرای جدیدی است؛ به این معنا که میوه را پسندیدهایم، درخت را هم پسندیدهایم؛ آیا میتوانیم ریشههای آن را در زمین اینجا (ایران) بکاریم؟ ما تاکنون کمتر فرصت شناخت ریشههای فلسفی درخت مدرنیته را پیدا کردهایم. اولین کار جدیای که در این زمینه صورت دادهایم، «سیر حکمت در اروپا»ی فروغی بوده که تازه آن هم سطحی است؛ اما شروع جدیدی است.
اگر از دهه 20 تا به امروز را بررسی کنیم، باید از خودمان بپرسیم که آیا ما در این 70سال توانستهایم این ریشهها را بشناسیم و تازه نسبت این ریشه با ما چیست؟ ما از دوران مشروطه هرچه جلوتر آمدیم، معلوم شد که قضیه به این سادگیها که فکر میکردیم، نبوده و این درخت ریشههای زیادی دارد و مدرنیزاسیون بهراحتی در ایران صورت نمیگیرد و اگر هم بیاید عوارضی دارد. شکست مشروطه و پیدایی دوران پهلوی خط بطلانی است بر این سادهاندیشی؛ حتی شکست بسیاری از نهضتها از جمله «نهضت نفت». از اینجاست که «بیداری اسلامی» شکل میگیرد که در نهایت به انقلاب اسلامی میرسد. در واقع بیداری اسلامی و انقلاب اسلامی نمودگار مقاومتیاند که فرهنگ و ریشههای ما در برابر این پیوند نشان میدهند؛ به این معنا که میخواهند هرچه بیشتر هم میوه، هم درخت و هم ریشهها را بومی نگه دارند.
- از نحوه تمایزیابی الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت نسبت به توسعه غربی سخن رفت. اکنون میتوانید به طور مشخص به تمایزهای این الگو باالگوی غربی اشاره کنید؟
همانگونه که در اول گفتوگو اشاره کردم، من در بحث توسعه یا پیشرفت دو واژه «تجدد» و «تکامل» را میبینم. در الگوی توسعه غربی، حرکت کمی است که از آن به پیشرفت تعبیر میشود- یعنی یک حرکت خطی است- اما در الگوی تکاملی، حرکت تعالی است. واژه ترقی را در ایران از 100سال پیش به این طرف عدهای معادل الگوی توسعه غربی به کار میبردند اما واژهای که میتواند بیانگر خواسته بیداری اسلامی باشد، تعالی است. از اینرو ما تعالیخواه هستیم. تعالی از ترقی همهجانبهتر است.
البته در تعالی و تکامل یک عنصر ارتقا هم وجود دارد؛ یعنی در آن فقط به الگوی کمی نگاه نمیشود، به الگوی کیفی هم نگریسته میشود. از اینرو در مسئله توسعه تنها سیاست و اقتصاد مطرح نیست؛ خود انسان و رابطه وی با خالق هستی و کل عالم مطرح میشود. این است که در الگوی تعالی، اخلاق هم مطرح است اما در توسعه غربی چیزی که نیست اخلاق است. در غرب اخلاق قربانی سیاست میشود. حال آنکه در توسعه اسلامی در بعد سیاسی آن، اخلاق حرف اول را میزند. برای ما اصل، اخلاق است. این الگو مفهوم رشد را هم در خود دارد.
در رشد هم یک معنای ارتقایی و کیفی وجود دارد. ما تنها نمیخواهیم جامعه را توسعه بدهیم؛ میخواهیم انسان و جامعه را رشد بدهیم. در مقابل رشد، انحطاط قرار دارد. در کشورهای اسلامی فقط توسعه (بهویژه اقتصادی) وجود دارد اما الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، یک انسان و مدینه و فرهنگ جدید را مدنظر دارد که همواره در حال رشد و ارتقاست.