سپس من را به عقب ماشین انداختند و صورتم را پوشاندند. همه جا برایم تیره و تار شد. دستها، پاهایم و بدنم میلرزید و در اثر شدت ضربهها از بینی و دهانم خون سرازیر شده بود. صدای صحبتکردن آن دو مرد ایتالیایی را میشنیدم.
به تازگی شواهد جدید و ناگواری منتشر شده که اقدامات نازی گونه با مجوز مشاوران حقوقی دیک چنی معاون رئیس جمهور آمریکا را در ربودن و شکنجه شهروندان خارجی فاش میکند. این موضع برای اولین بار اوایل ماه گذشته در قالب شهادتنامهای متعلق به ابوعمر از امامان جماعت مصری تبار ساکن ایتالیا در مطبوعات ایتالیا به چاپ رسید.
این شهادتنامه به زبان عربی نوشته شده و از زندانی در مصر که ابوعمر در آن تحت شرایط تکاندهندهای نگهداری میشد به طور قاچاق بیرون آمده و در مطبوعات ایتالیا به چاپ رسیده است.
ابوعمر در 17فوریه 2003 توسط کماندوهای سیا در میلان ربوده شده و از آنجا برای بازجویی به مصر منتقل شده است. این شهادتنامه به دادستانی در میلان تحویل داده شده که برای مقامات ارشد سیا در میلان و رم و 23آمریکایی و چند مامور ایتالیایی دیگر که در این عملیات شرکت داشتهاند حکم تعقیب و دستگیری صادر کرده است.
شهادتنامه ابوعمر به طور کامل در روزنامه کریر دلا سرا از روزنامههای پرتیراژ ایتالیایی به چاپ رسیده است و صحت آن هم توسط دادستانها تایید شده است. این شهادتنامه برای کسانی که به عزت بشری و حاکمیت قانون اعتقاد دارند شوکآور است چرا که نشان میدهد در قرن 21 اکثر اقدامات وحشیانه ماموران تفتیش عقاید کلیسا توسط آمریکا احیا شده است.
در مقدمه و نخستین خطوط این شهادتنامه آمده است، شهادت یک اسلامگرای ربوده شده در خیابانهای میلان که در زندانهای مصر شکنجه شده است. در ادامه این نامه آمده است: « امضاکننده این نامه اسامه مصطفی حسن نصر معروف به ابوعمر اسلامگرایی است که در 17 فوریه 2003 در خیابانهای میلان ربوده شده و هنوز در زندان تورا در قاهره نگهداری میشود. من این نامه را از گورستانی مینویسم که در آن مدفون شدهام. من نحیف شدهام. بیماریام تشدید شده. در شرایط بحرانی به سر میبرم و چهرهام در نتیجه شکنجههای بسیار تغییر یافتهاست.»
ابوعمر در ادامه این نامه ماجرای ربوده شدنش را توضیح میدهد و مینویسد: «از آپارتمانم خارج شده بودم و در حال قدم زدن در خیابان به سوی مسجد برای خواندن نماز ظهر بودم. در جیبم 450 یورو پول داشتم به همراه پاسپورت ایتالیایی و اجازه اقامتم در ایتالیا و گوشی موبایلم، کارت تامین اجتماعیام و ساعت و کلید خانه. همه اینها اکنون در دفتر اداره اطلاعات مخفی مصر است. وقتی آپارتمانم را ترک کردم یک خودروی ون سفید رنگ را دیدم که جلوی من در حال حرکت بود و در کنار پارک هم یک فیات قرمزرنگ توقف کرده بود.
راننده به سوی من آمد و کارتی را نشان داد و گفت: من پلیس هستم. من هم اجازه اقامت و پاسپورت ایتالیاییام را به او نشان دادم و او هم گوشی موبایلش را بیرون آورد و یک تلفن زد. او به آمریکاییها شبیه بود با موهایی بلوند و پوستی روشن و یک متر و هفتاد سانت قد».
کسی که ابوعمر آن را توصیف میکند واقعا پلیس ایتالیا بوده و جولیانو پیرونی نام داشته. پیرونی توسط روبرت سلدون لادی از فرماندهان سیا در میلان مامور به این کار شده بود چون آدمرباها برای انجام این عملیات به نیروهای ایتالیایی احتیاج داشتند. در غیر این صورت ممکن بود ماموران و پلیس ایتالیا مانع از انجام این عملیات شوند.
در ادامه شهادتنامه ابوعمر آمده است: «بعد خودروی ون سفید کنار پیادهرو توقف کرد و من دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. فقط دو نفر را دیدم که در یک لحظه من را بلند کرده و به داخل خودرو بردند. آنها ایتالیایی به نظر میرسیدند و بسیار قد بلند و درشت هیکل و حدودا 30ساله بودند. یک خانم مصری شاهد این آدمربایی بود.» این خانم توسط دادستان ایتالیایی مامور رسیدگی به این پرونده فراخوانده و مورد پرسش قرار گرفته است.
ابوعمر مینویسد: «وقتی من را به داخل ون انداختند سعی کردم واکنش نشان دهم اما آنها شروع به کتک زدن من کردند و با مشت ولگد به شکم و همه نقاط بدنم حملهور شدند. سپس من را به عقب ماشین انداختند و صورتم را پوشاندند. همه جا برایم تیره و تار شد. دستها، پاهایم و بدنم میلرزید و در اثر شدت ضربهها از بینی و دهانم خون سرازیر شده بود. صدای صحبتکردن آن دو مرد ایتالیایی را میشنیدم. بعد از چهار ساعت که در این وضعیت و با دستها و پاهای بسته رها شده بودم، آنها من را از خودرو خارج کردند و داخل ماشین دیگری بردند.
بعد از یک ساعت دیگر رانندگی فهمیدم که به فرودگاه رسیدیم چون صدای هواپیما میآمد. صدای گامهای هفت یا هشت نفر را شنیدم که به سوی من میآمدند. لباسهایم را با چاقو پاره کردند و با عجله تمام، لباس دیگری پوشاندند در همان زمان بود که برای چند لحظه چشم بندم را باز کردند تا چند عکس از صورتم بگیرند. عده زیادی با لباسهای کماندویی آنجا بودند که سر و صورتم را با نوارهای بلندی میپوشاندند. بعد سوراخهایی دور بینیام ایجاد کردند که بتوانم نفس بکشم. هواپیما بلند شد.»
ابوعمر توضیح میدهد که چگونه به پایگاه هوایی آمریکا در آویانو منتقل شد و از آنجا به پایگاه هوایی در آلمان و از آنجا به قاهره برده شد. او مینویسد: «آنجا به شدت سرد بود و من به سختی نفس میکشیدم به طوری که مجبور شدند تنفس مصنوعی و دستگاه اکسیژن به من وصل کنند. وقتی فرود آمدیم از دستانم خون میآمد.
در قاهره یک مقام مصری به من گفت که در این اتاق مقامات سرویس مخفی حضور دارند که فقط یکی از آنها سخن میگویند. آن مقامی که صحبت میکرد به مصری گفت: میخواهی با ما همکاری کنی یا نه. مرد دیگری که در اتاق بود به آمریکایی گفت: اگر ابوعمر بپذیرد که با ما همکاری کند، او را به ایتالیا بازمیگردانیم.»
ابوعمر درباره سلول زندانش در قاهره مینویسد: «سلول من دو متر طول و یک متر عرض داشت و بدون نور و در تاریکی مطلق بود. این سلول در ساختمانی متعلق به سرویس مخفی قرار داشت. دستان و یک پایم را بسته بودند و من را مجبور میکردند راه بروم تا جایی که زمین میخوردم و بعد به من میخندیدند.
با شوک الکتریکی و مشت و لگد من را شکنجه میدادند. آن وقت قلم و کاغذ میآوردند و میخواستند که هر چیزی درباره زندگیام در خارج از مصر به یاد میآورم، بنویسم. تصاویری از مصریها و تونسیها و الجزایریها و مراکشیهای مقیم و ساکن ایتالیا به من نشان میدادند و میخواستند که اطلاعاتی درباره آنها روی کاغذ بیاورم. استخوانهایم درد میکرد و مشکل تنفسی داشتم. بازجوییها هفت ماه و تا 14سپتامبر 2003 طول کشید اما این مدت برای من هفت سال به طول انجامید.
بعد از یک سفر دیگر من را به یک ساختمان دیگر بردند که در آن دستان زیادی برای کتک زدن من وجود داشت. آنها به من میگفتند درون این اتاق حتی یک پر هم وارد نمیشود. وقتی درباره دستشویی پرسیدم گفتند که همان سلول دستشویی هم هست. بوی بسیار بد و وحشتناکی میآمد. من شش ماه و نیم در آن سلول وحشتناک ماندم. سلول هیچ دستگاه تهویهای نداشت و انواع جانوران مختلف در آن مکان رفت و آمد میکردند.
وقتی ماموران زندان وارد میشدند من باید زانو میزدم در غیر این صورت من را با شوک الکتریکی شکنجه میدادند. ناهارم فقط یک تکه نان مانده و کپکزده بود که لای آن شن وجود داشت و باعث آسیب رساندن به دندانهایم میشد. یک بار دندانم بر اثر خوردن یک تکه از این نانها افتاد. من را در اتاقی بازجویی میکردند که صدای فریاد و نالهام در اثر شکنجه شدن به گوش دیگر زندانیان برسد.
بعد از مدتی ریشها و موهایم سفید شدند. در ابتدا ماموران زندان لباسهایم را درآوردند تا اینکه من لخت شدم و ادامه بازجوییها در همین شرایط انجام میشد. آنها من را به تجاوز تهدید کردند و مدام به من شوک وارد میکردند. سپس من را روی تخت خیس میخواباندند. هیچ وقت قرآن در اختیارم نگذاشتند و سلولم همیشه تاریک بود. به خاطر کتکخوردنهای بسیار، گوش راستم ناشنوا شده بود. اکنون حتی توان نوشتن درباره آن شکنجهها را ندارم».
علاوه بر رابرت سلدان لادی از ماموران سابق سیا در میلان، برای فرمانده او جف کاستلی از مقامات سابق سیا در رم هم حکم دستگیری صادر شده است. از میان مقامات و ماموران ایتالیایی هم احکامی برای رئیس سابق سازمان ضدجاسوسی سرویس اطلاعات ارتش و چند تن از مقامات این واحد صادر شده است. این مقامات هرگونه همکاری با سیا در این عملیات را رد کردهاند.
مقامات ایتالیایی در صدد دفاع از خود برآمدهاند. دولت ایتالیا از همکاری با این مقامات در اثبات بیگناهیشان خودداری کرده و گفته است اسنادی که این مقامات تحت تعقیب برای اثبات بیگناهیشان طلب کردهاند از اسناد دولتی و محرمانه است.
توافقی که برای انجام این عملیات صورت گرفته بود در زمان دولت پیشین ایتالیا یعنی دولت سیلویو برلوسکنی بوده است. اما دولت فعلی به رهبری رومانو پرودی از سوی افکار عمومی ایتالیا تحت فشار شدید قرار دارد تا برای استرداد ابوعمر اقدام کند.
منبع: سایت EIR