نمونه این مورد روابط ایران و روسیه است. این دو کشور بهواسطه برخی فشارها، ضرورتها و نیازها، مجبور به همکاری با یکدیگر شدهاند و همانند کشورهای دیگر در راستای تأمین منافع خودشان در حرکتند. فصل مشترک منافع تهران و مسکو زمانی آغاز میشود که در راستای یکدیگر قرار میگیرند. در این میان، هر مقدار نقاط مشترک روابط بیشتر باشد، روابط گرم و نزدیکتر میشود. اما آیا این منافع مشترک میتوانند روابط عمیق و ناگسستنی را در روابط دوجانبه بهوجود آورند یا این همکاری، صرفا یک رابطه تاکتیکی خواهد بود؟ فصل مشترک و مهم روابط تهران و مسکو را چه مواردی تشکیل میدهد؟
در فصل مشترک روابط دو کشور در مخالفت با نظام بینالملل تکقطبی، هژمونیطلبی آمریکا و یکجانبهگرایی آن بیش از سایر حوزهها به چشم میخورد. جلوگیری از فشارهای آمریکا برای منزوی ساختن ایران و روسیه، دستیابی به قدرت مانور بیشتر در سطح نظام بینالملل با همکاری دولتهای مستقل یا ناراضی از وضع موجود و جلوگیری از گسترش ناتو بهسوی شرق از مهمترین مصادیق عملی این دیدگاه مشترک در حوزه سیاست خارجی روسیه و ایران است.
بهرغم این نقاط مشترک و ضرورتها، چنین مسئلهای همکاری مستقیم و عمیق دو کشور در عرصههای مختلف را موجب نشده است. پرسش اینجاست که چرا این امر اتفاق نیفتاده و علت این امر چیست؟ علت این امر، در نگاه روسیه به ایران و جایگاه کشورمان در سیاست خارجی آن و نگاه ایران نسبت به روسیه و همچنین اهداف روابط دوجانبه است. نگاه روسیه به ایران یک نگاه ابزاری است. روسها برای استقلال عمل ایران چندان اصالتی قائل نیستند و ایران را کشوری جهان سومی میپندارند که از آن میتوانند برای ایجاد برخی چالشها در مقابل آمریکا استفاده کنند. اما حتی این وضعیت هم نباید هزینهای برای روسیه ایجاد کند، چرا که مسکو اولویتهای مهمتری نظیر سی.آی.اس (کشورهای مستقل همسود)، اروپا، آمریکا و شرق دارد و ایران درون اولویت پنجم (خاورمیانه) سیاست خارجی این کشور قرار میگیرد.
در این شرایط، روسها به نحوی خودخواهانه انتظار دارند که هر جا اشاره کنند، ایران باید به سیاستهای ضدغربی خود خاتمه دهد، تا آنها بر سر دوراهی دشوار انتخاب یک طرف قرار نگیرند. روسها بر خلاف ایران بر این باور نیستند که در مقابل آمریکا بایستی یک جبهه بینالمللی تشکیل داد و حتی اگر قادر به ایجاد تعدیل در مقابل یکجانبهگرایی آمریکا باشند، برای این کار عمدتا به اروپا، چین و هند توجه میکنند. روسها میخواهند انتظارات ژئوپلیتیک ایران تمام نشود، برخورد روسها با ایران یک واقعگرایی فرصتطلبانه است. آنها بیشتر به رفتار ایران و پاداش غرب نگاه میکنند. در مورد مسائل هستهای نیز برای آنها مهم این است که غرب چه موضعی گرفته و چه جایگاهی برای ایران در نظام بینالملل قائل است.
حتی بهدلیل همکاری گسترده و پیچیده روسیه با غرب، مسکو هیچگاه به خاطر ایران در برابر کشورهای غربی موضعگیری نمیکند، چون پیوندها و منافع آنها چنان به هم تنیده است که با وجود اختلافنظرها و تفاوتها، هرگونه تقابل برای روسیه هزینههای بالایی در پی خواهد داشت. حوزههای گسترده همکاری میان روسیه و آمریکا گواهی بر این موضوع است، چراکه در مسائل بینالمللی و فرامنطقهای زمینههای همکاری این دو کشور بسیار بیشتر از زمینههای همکاری مسکو با تهران است. همکاری مسکو و واشنگتن در کنترل، منع و گسترش تسلیحات هستهای، پیمان جایگزین استارت، شورای امنیت، گروه هشت، شورای ناتو - روسیه، گروه مینسک، مقابله با تروریسم و... نشاندهنده گستره وسیع حوزه تعاملی این دو کشور است.
در طرف دیگر این معادله، سیاست خارجی ایران قرار دارد. وضعیت حاکم بر صحنه بینالملل در دوره پس از جنگ سرد، چنین نیازی را بهطور جدی برای ایران مطرح ساخته است. پایان جنگ سرد، موقعیت ایالات متحده را تقویت کرد و محدودیتهای سابق را برای این کشور از بین برد. این امر بهخودی خود تهدیدی جدی برای ایران محسوب میشود. بدین ترتیب روسیه در کانون توجه ایران قرار گرفت. این در حالی است که نه تنها نگاه مردم، بلکه نخبگان ایرانی نسبت به این کشور مساعد نیست. این امر بیش از هر چیز ریشه در ذهنیتها و نگرشهای ناشی از حوادث تاریخی گذشته از جانب روسیه علیه کشورمان دارد.
ذهنیت منفی نسبت به روسیه حتی به روانشناسی رفتاری روسها از طرف مقامات ایرانی و تصمیمگیرندگان سیاست خارجی کشورمان نیز مربوط است. در این زمینه میتوان به این مهم اشاره کرد که روسیه هیچگاه به موضعگیریهای خود در رابطه با ایران پایبند نبوده است. شاید بتوان در چند سال اخیر یک الگوی کلی از رفتار روسیه در قبال ایران پیدا کرد، به این نحو که هرگاه منافع روسیه اقتضا میکرده، این کشور در سازش با غرب به زیان ایران بهخود تردیدی راه نداده است. یک صاحبنظر سیاسی مسائل بینالملل در این باره میگوید: «دیپلماسی سنتی روسیه بهطور سنتی اهل دادو ستد است و اگر مزایای بیشتری به این کشور ارائه شود، از تغییر موضع ابایی ندارد».
از جمله چنین رفتارهایی میتوان به کارشکنی روسها در عدمتحویل سیستمهایS-300 ، تأخیر چندباره در راهاندازی نیروگاه بوشهر و همچنین رأی مثبت به قطعنامههای ضدایرانی شورای امنیت که اخیرا از طرف روسیه در قبال ایران اعمال شده اشاره کرد؛ هر چند ایران تنها کشوری نیست که چنین رفتاری از جانب روسیه علیه آن اعمال میشود و میتوان به جرأت ادعا کرد که تمام کشورهایی که به نوعی با روسیه سروکار دارند نیز مشمول این رفتار هستند.
روسها برای تأمین منافع خود نه تنها حاضرند با کارت ایران، بلکه با کارت همه کشورها بازی کنند. مشخصه بارز و اصلی روابط ایران و روسیه در چند سال اخیر و در آینده نیز این است که با وجود شرایط عرفی و لازم، هرگز مایل و قادر به برقراری رابطه استراتژیک نیستند و نخواهند بود. لذا تعامل حال و آینده مسکو و تهران را باید صرفا یک رابطه تاکتیکی دانست.
بدین معنی که اگر در دوره پس از شوروی بهتدریج روابط ایران با روسیه گسترش یافته، بیشتر به این لحاظ بوده که ایران مسائل و مشکلات جدی با غرب داشته و تحتتأثیر فشارها و ضرورتهای ناشی از این امر به اجبار به روسیه گرایش پیدا کرده است. مثال تأیید این امر، عدمهم تکمیلی اقتصادی روسیه با ایران، عدمقرابت فرهنگی، تقابل منافع این دو کشور در مسائل مختلف از جمله آسیای مرکزی و قفقاز و همچنین رژیم حقوقی دریای خزر است که درمورد اخیر روسیه حتی با زیر پا گذاشتن قراردادهای قبلی درباره رژیم حقوقی این دریا و انعقاد قراردادهای دو جانبه با جمهوریهای آذربایجان و قزاقستان بر خلاف منافع ایران در این دریا قدم برداشته است. چنین مسائلی و مشکلات دیگر ناشی از همسایگی با این قدرت است که تأییدی براثبات این نکته دارد که عامل اصلی در روابط کشورمان در ارتباط با روسیه فشارهایی است که از سوی نظام بینالملل و بهویژه آمریکا بر ایران وارد میشود.