تاریخ انتشار: ۷ مهر ۱۳۸۹ - ۰۶:۲۹

ترجمه امید جعفرنژاد: چرا درگیری‌های قاره آفریقا، هیچ‌گاه پایان نمی‌یابد؟ چرا هیچ‌گاه به‌نظر نمی‌رسد که پایانی برای بعضی از خونین‌ترین و خشونت‌بارترین جنگ‌های آفریقا وجود داشته باشد؟

 دلیل ساده‌ای برای این سؤال وجود دارد؛ این رویدادها جنگ واقعی محسوب نمی‌شوند. حداقل در معنای سنتی، این موضوع وجود ندارد. جنگجویان در این منطقه از جهان، ایدئولوژی و اهداف مشخصی در اختیار ندارند. آنها نمی‌توانند نسبت به اشغال پایتخت‌ها یا شهرهای مهم، کم توجه باشند. در واقع، این مبارزان بیشه‌زارهای انبوه را ترجیح می‌دهند به‌دلیل اینکه دست زدن به جرم و جنایت در آن مکان‌ها بسیار آسان‌تر است. امروزه به‌نظر می‌رسد که شورشیان علاقه‌ای به تغییر روش نداشته باشند و به جای آن ترجیح می‌دهند که کودکان را بربایند، کلاشینکف یا تبر به دستشان دهند و با آنها به کشتار دست بزنند. اگر از نزدیک نگاهی به بعضی از حل نشدنی‌ترین درگیری‌های قاره آفریقا بیندازید، از رودخانه‌هایی که در دلتای نیجر که محل اقامت شورشیان به شمار می‌رود تا مناطق جهنمی جمهوری دمکراتیک کنگو، این موضوع را در می‌یابید.

موضوعی که اکنون در آفریقا شاهد آن هستیم، از بین رفتن جنبش کلاسیک آزادیبخش آفریقا و گسترش مسئله دیگری است که به‌نظر می‌رسد وحشی‌تر، کثیف‌تر و خشونت‌بارتر است؛ البته مخفی کردن آن سخت‌تر است. اگر بخواهید نام این معضل را جنگ بگذارید، مشکلی وجود ندارد اما چیزی که در سرتاسر قاره آفریقا مانند ویروس گسترش یافته، در حقیقت سرقت فرصت‌طلبانه و تا چنگ و دندان مسلحانه است. جفری گتلمن به‌عنوان مدیر روزنامه نیویورک‌تایمز در حوزه شرق آفریقا، وظیفه پوشش اخبار و برجسته کردن گزارش‌ها در 12 کشور را برعهده دارد اما بیشتر وقت وی صرف توجه جدی به این جنگ‌ها می‌شود.

گتلمن از نزدیک شاهد این امر بود که چگونه جنگ از مبارزه سرباز با سربازی دیگر(که هم‌اکنون در آفریقا به ندرت دیده می‌شود) به مبارزه سرباز با غیرنظامی تغییر شکل پیدا کرده است. اکثر جنگجویان آفریقایی امروزه شورشی به‌شمار نمی‌روند، به‌دلیل آنکه آنها غارتگرند. به همین علت است که ما شاهد فجایع تکان‌دهنده‌ای مانند همه‌گیر شدن تجاوز به عنف در شرق کنگو هستیم. گروه‌های مسلح در سال‌های اخیر، به صدها هزار زن در آن منطقه تجاوز کرده‌اند. ترور به یک هدف تبدیل شده است و فقط به‌عنوان یک وسیله و روش محسوب نمی‌شود.

این داستان در بیشتر قسمت‌های قاره آفریقا وجود دارد و تقریبا نیمی از 53 کشور در آن قاره، شاهد درگیری‌هایی هستند که ادامه دارد یا اخیرا پایان یافته است. مکان‌های آرامی مانند تانزانیا، تنها استثنایی در این زمینه به شمار می‌روند؛ حتی کنیا که شرایط بهتری دارد و مکانی توریستی است، سال 2008میلادی دچار بحران شد. اگر تلفات مردم در ده‌ها کشوری که گتلمن آنها را گردآوری کرده است، با هم جمع کنید، به تلفات ده‌ها هزار نفر از غیرنظامیان که در هر سال کشته می‌شوند، پی می‌برید. کمیته نجات بین‌الملل تخمین زده است که تنها در کنگو، بیش از 5 میلیون نفر از سال 1998 میلادی تاکنون کشته شده‌اند.

البته بیشتر تلاش‌های استقلال‌طلبانه نسل گذشته نیز خشونت‌بار بود. باورها بر این است که شورش‌های جنوب سودان در دهه‌های متمادی، جان بیش از 2 میلیون نفر را گرفته است. تعداد تلفات در اینجا مطرح نیست بلکه این موضوع درباره روش‌ها و اهداف است و رهبرانی که هدایت روش‌ها را برعهده دارند. یووری موسونی، رهبر ارشد چریک‌های اوگاندا در دهه 1980میلادی، شورشیان خود را با گفتن اینکه آنها در سرزمین ارتش ملی مردمی هستند، تحریک می‌کرد.وی در سال 1986 میلادی رئیس‌جمهوری اوگاندا شد و هنوز هم قدرت را در دست دارد(این هم مشکل و داستان دیگری به شمار می‌رود) اما به‌نظر می‌رسد که سخنان موسونی در مقایسه با جوزف کنی، مشهورترین رهبر امروزه شورشیان آن کشور که فقط دستور سوزاندن افراد را می‌دهد، بزرگ‌منشی است.

اما حتی اگر شما این مردان را از مخفیگاه‌های جنگلی خود بیرون بکشید و شورشیان را سر میز مذاکره بیاورید، امتیازات بسیار اندکی برای ارائه به آنها وجود خواهد داشت. رهبران شورشی نمی‌خواهند که بر وزارتخانه‌ها یا قطعات پهناوری از زمین حکومت کنند. کودکان آسیب دیده اغلب ارتش آنها را تشکیل می‌دهند و مهارت‌ها و تجربیاتی دارند که برای زندگی متمدن کاملا نامناسب است. تمام چیزهایی که آنها می‌خواهند پول، اسلحه و مجوزی برای وحشی‌گری است که قبلا هرسه را به دست آورده‌اند. چگونه می‌توان با وجود این شرایط با آنها مذاکره کرد؟

تنها راه واقعی برای متوقف کردن شورشیان امروزی، دستگیری یا کشتن رهبران آنهاست. بسیاری از آنها شخصیت‌های خلافکار و نادرستی دارند و پس از کشته شدن، سازمان‌هایشان هم احتمالا به‌زودی از بین می‌رود. این حادثه چیزی است که در آنگولا اتفاق افتاد. هنگامی که جوناس ساویمبی، رهبر شورشی قاچاقچیان الماس تیر خورد، یکی از شدیدترین درگیری‌های جنگ سرد سریعا پایان یافت. دستگیری چارلز تیلور، رئیس‌جمهوری جنگ سالار لیبریا در سال 2006 میلادی، مصادف با زمانی بود که فعالیت‌های گروه مخوف قاتلان 10 ساله که ماسک‌های هالووین به‌صورت داشتند، مخفی ماند.

به‌نظر می‌رسد که شورشیان آفریقایی در سال‌های پیش، شأن و منزلت بیشتری داشتند. آنها علیه استعمارگری، خودکامگی یا تبعیض نژادی می‌جنگیدند. در پشت شورش‌هایی که به پیروزی ختم می‌شد، اغلب رهبران باهوش و پرجذبه‌ای وجود داشت که از فن خطابه متقاعد کننده‌ای برخوردار بودند. اینها افرادی مانند جان گرنگ بودند که شورش‌ها در جنوب سودان را با ارتش آزادیبخش مردمی خود هدایت می‌کردند. وی همان کارهایی را انجام داد که تعداد اندکی از رهبران چریکی در هر جای دیگر انجام دادند و با دست یافتن به پیروزی، کشور را به دست مردمانش سپرد. به‌دلیل ایستادگی و پایداری جان گرنگ، جنوب سودان سال آینده به‌منظور جدایی از منطقه شمال، یک همه پرسی برگزار خواهد کرد. گرنگ بر اثر سقوط یک بالگرد در سال 2005 میلادی کشته شد اما مردم هنوز هم از او به بزرگی یاد می‌کنند. متأسفانه، آن منطقه بدون حضور وی به‌نظر می‌رسد که کاملا به امان خدا رها شده است.

حتی رابرت موگابه، زمانی چریک بود و برنامه‌ای برای اجرا داشت. پس از تغییر در رودزیا که توسط اقلیت سفیدپوست اداره می‌شد و تبدیل آن به زیمبابوه که اکثریت سیاهپوست حکومت را در اختیار دارند، وی با گذشت یک دهه و نیم از حاکمیتش، آن کشور را به یکی از سریع‌ترین و متنوع‌ترین مراکز رشد اقتصادی در جنوب بیابان در آفریقا تبدیل کرد. جایگاه موگابه به‌عنوان یک قهرمان واقعی جنگ و کمکی که او برای دیگر جنبش‌های آزادیبخش آفریقا در دهه1980 میلادی فراهم کرد، موجب شد تا بسیاری از رهبران آفریقایی، حتی با وجود اینکه موگابه زیمبابوه را مستقیم به سوی جهنم هدایت کرده، تمایلی نداشته باشند تا امروزه از او انتقاد کنند.

این افراد بقایایی از دوران گذشته هستند که اساسا به فراموشی سپرده شده‌اند. اگر گرنگ تحصیل‌کرده و موگابه سالخورده را به همراه رهبران شورشی بی‌بصیرت امروزی در یک اتاق بگذارند، مشخص می‌شود که آنها ویژگی مشترکی با یکدیگر ندارند و چیزی که با گذشت یک نسل تغییر یافته، در حقیقت خود جهان است. پایان جنگ سرد منجر به فروپاشی و هرج و مرج دولتی در زیمبابوه شد. در حالی که قدرت‌های بزرگ مداخله‌گر زمانی دومینوهایی را پیدا می‌کردند که لازم بود از ریزش آنها جلوگیری کنند، ناگهان مشاهده کردند که دیگر هیچ منافع ملی در آن کشور ندارند. (البته استثناهایی در این رابطه وجود داشت. منابع طبیعی به آسانی و اغلب با تخفیف مناسب از گروه‌های مسلح مختلف خریداری می‌شدند.) ناگهان به این موضوع پی می‌برید که تنها چیزی که برای قدرتمند شدن به آن نیاز دارید، یک اسلحه است و همانطور که مشخص است در آفریقا، اسلحه به میزان زیادی یافت می‌شود. تفنگ‌های AK-47s و فشنگ‌های ارزان‌قیمت، در بلوک فروپاشیده شرق و نواحی دوردست آفریقا به میزان فراوان یافت می‌شد. این بهترین فرصت برای گروه‌ها و افرادی است که از نظر اخلاقی مبارزه‌طلب هستند.

هنگامی که شورشیان علیه موبوتو سسه سکو، دیکتاتوری که لباس‌هایی از پوست پلنگ به تن می‌کرد و احتمالا فاسد‌ترین مرد در تاریخچه فاسد‌ترین قاره که آفریقا به شمار می‌رفت، قیام کردند، مشخص شد که ده‌ها نفر از این افراد از سال 1996 میلادی تاکنون در کنگو وجود داشتند. پس از آنکه دولت وی سقوط کرد، هیچ کسی به‌طور واقعی آن را دوباره بازسازی نکرد. رهبران شورشی در هرج و مرجی که پس از آن گسترش یافت، خانه‌هایی ساختند که به‌طور مضحکی در آنها از طلا، الماس، مس، قلع و مواد معدنی دیگر استفاده شده بود. از میان رهبران شورشی می‌توان به لوران نکوندا، بوسکو انتاگاندا، توماس لوبانگا، ترکیبی از فرماندهان فاسد، آدم‌کش‌های رواندایی و رهبران دیوانه گروه‌های بسیار ظالمی که راستاس خوانده می‌شدند، اشاره کرد.

گتلمن، مدیر روزنامه نیویورک‌تایمز در حوزه شرق آفریقا، پس از آنکه ساعت‌ها جاده پر از گل و لایی را که پر از سربازان خردسال بود، به زحمت طی کرد، با نکوندا در مخفیگاه کوهستانی‌‌اش در اواخر سال2008 میلادی دیدار کرد. این ژنرال لاغراندام به‌صورت فصیحانه و گویا درباره سرکوب اقلیت توتسی سخن می‌گفت و ادعا می‌کرد که نماینده آنها شده است اما هنگامی که گتلمن درباره مالیات‌های نظامی که بر توتسی‌ها تحمیل می‌شد و زنانی که مورد تجاوز سربازانش قرار می‌گرفتند از نکوندا سؤال کرد، او خشمگین شده بود. به‌نظر نمی‌رسید که اینگونه سؤالات وی را خیلی ناراحت کرده است و نکوندا خیلی زود سر حال آمد. خانه مزرعه‌ای او فضای بسیار زیادی برای حضور مهمانان داشت، بنابراین چه علتی وجود داشت که گتلمن شب را در آنجا سپری نکند؟

موضوعی که گتلمن به آن پی برد، این بود که چگونه بدبختی‌ها و مصیبت‌ها در کشورهای شکست‌خورده یا در حال شکست آفریقایی، با وخیم‌تر شدن به سرعت به خونریزی حریصانه و منفعت‌مدار تبدیل می‌شوند. کنگو امروزه به‌عنوان منزلگاه شورش‌های گسترده به شمار می‌رود و احساسات مبهم ضد‌دولتی، بهانه‌ای برای سرقت اموال جامعه شده است. ثروت‌های بی‌شمار کنگو به 70میلیون نفر از مردم آن کشور تعلق دارد اما در مدت10 تا 15سال گذشته، این ثروت توسط ده‌ها نفر از فرماندهان شورشی ربوده شد و این فرماندهان، سرمایه‌های به دست آمده را صرف خرید اسلحه‌های بیشتر و ایجاد ویرانی‌ها و خرابی‌های گسترده‌تر کرده‌اند.

ارتش مقاومت اوگاندا(LRA)احتمالا ناراحت‌کننده‌ترین مثال از جنگ آفریقاست.این ارتش به‌عنوان یک جنبش شورشی در شمال اوگاندا، در طول دهه بی‌قانون 1980 میلادی شروع به فعالیت کرد. مانند اراذل و اوباش مستقر در دلتای نیجر که منطقه‌ای سرشار از نفت است، ارتش مقاومت اوگاندا در آغاز با بدبختی‌ها و مصیبت‌هایی مانند فقر و نادیده گرفته شدن مناطق قومی آچولی روبه‌رو بود.جوزف کنی (رهبر این جنبش) فرد جوانی بود که کلاه گیس سرش می‌گذاشت و حرف‌های نامفهومی می‌زد.او ادعا می‌کرد که براساس 10‌فرمان موسی(ع) حکومت می‌کند اما خیلی زود تمام قوانین را زیر پا گذاشت. جوزف کنی از قدرت‌های جادویی‌‌اش و مواد‌مخدر استفاده می‌کرد تا با شلاق زدن، همراهانش را دیوانه کند و به جان مردم آچولی بیندازد؛ در حالی که قرار بود وی از آچولی‌ها محافظت کند.

سربازگیری از میان کودکان کم سن و سال، بخش جدایی‌ناپذیر این جنبش‌هاست. برای مثال، ارتش مقاومت اوگاندا هرگز سرزمینی را اشغال نکرد بلکه کودکان را به چنگ آورد. رتبه‌های نظامی این جنبش متشکل از پسران و دخترانی است که شست‌وشوی مغزی شده‌اند، روستاها را غارت می‌کنند و نوزادان تازه متولد شده را که در گهواره‌های چوبی خوابیده‌اند، تا حد مرگ کتک می‌زنند. یک سوم از تعداد کل جنگجویان در کنگو، سنشان زیر 18 سال است. به‌دلیل آنکه جنگ‌های آفریقا با جرم و جنایت آمیخته شده است، حمایت‌های زیادی از شورشیان نمی‌شود. پاسخ این نقطه ضعف که چرا آنها در قلب‌ها و ذهن‌های مردم آفریقا جایی ندارند این است که سربازان زیادی را به خدمت نمی‌گیرند. بنابراین ربودن کودکان و شست‌وشوی مغزی آنها، تنها راه ادامه دادن به سرقت‌های سازمان یافته به شمار می‌رود. کودکان هم سلاح‌های مناسبی هستند؛ به‌صورتی که می‌شود آنها را به راحتی مورد شست‌وشوی مغزی قرار داد. کودکان بسیار وفادارند، از چیزی نمی‌ترسند و از همه مهم‌تر اینکه تعدادشان زیاد است.

فارین پالسی