سرنوشت این قاره را سالهاست که جنگ سالارانی رقم میزنند که با استفاده از معادن طلا و الماس سلاح میخرند و آن را به دست نوجوانان و کودکانی میدهند که به جای تحصیل در مدرسه، جنایتکار شدن را میآموزند.
در سالهای اخیر اما از تعداد جنگ سالاران کاسته شده است. آنها هم ترجیح میدهند که کتوشلوار تمیز به تن کنند و در انتخابات شرکت کنند و دولت داشته باشند. یکی از معدود فرماندهان جنگی جنایتکار باقیمانده در آفریقا مردی عجیب در اوگانداست که با وجود چند عملیات آمریکا در این منطقه هنوز زنده است و به فعالیت خود ادامه میدهد. او ادعای عرفان و ارتباطات فرازمینی دارد اما به نیروهایش آموزش کشتن و غارت و جنایت میدهد.
کمی پس از سپیدهدم 14دسامبر، 4 هلیکوپتر Mi-24 اوگاندایی در ارتفاع کمی بر فراز آسمان جنگلهای انبوه پارک ملی گارامبا در کنگو به پرواز درآمدند. هوا کاملا مهآلود بود و لحظه به لحظه نیز بدتر میشد. در اوایل صبح آنروز، در منطقه شروع عملیات در اوگاندا، تیمی از مشاوران نظامی آمریکایی که مجهز به فناوری ردیابی ماهوارهای گوگل موسوم به گوگل ارت بودند و از نقشههای بزرگ نیز استفاده میکردند، حضور داشتند.
آنها توانسته بودند 4 اردوگاه که در مناطق مشخصی از این پارک جنگلی مستقر شده بودند را شناسایی کنند. این گروه تصور میکردند که جوزف کنی، مرد عجیب و مرموزی که برای مدت زمان طولانی رهبری گروه شورشیان آفریقایی- معروف به ارتش مقاومت LRA - را بر عهده داشت، در یکی از این اردوگاهها استقرار دارد. فرمانده به کلیه خلبانان دستور داده بود که کنی را پیدا کرده و بکشند.
هلیکوپترهای جنگنده بلافاصله بمباران منطقه را آغاز کردند. گزارشهایی که بعدها از گروه پروازی هلیکوپترها به دست آمد، حاکی از آن بود که مردم بسیاری که شامل زنان و کودکان میشدند در این منطقه بدون سرپناه گرفتار شده بودند. جورج کوماگان که تنها 16سال داشت و یکی از صدها سرباز نوجوان ارتش LRA بود در همین ارتباط میگوید: من هلیکوپترهایی را که به سمت ما میآمدند، میدیدم. آنها سیاه بودند و مدام به سمت ما تیراندازی میکردند. من سعی کردم که با هلیکوپتر بجنگم اما نتوانستم و فرار کردم.
2روز پس از این عملیات سرانجام کماندوهای اوگاندایی به اردوگاه رسیدند. اما فقط اثرات خون به چشم میخورد و قبرهایی که مشخص بود بسیار سریع حفر و اجساد قربانیان را درون آن دفن کرده بودند. بیش از 2 دهه از ناپدید شدن جوزف کنی میگذشت. در این مدت مردم توانسته بودند که هکتارها زمین را آباد کرده و ذرت و نشاسته فراوان برداشت کنند. آنها همچنین برنج، شکر و آب را در مخازن بزرگ انبار کردهبودند که بهدنبال این درگیری همه آنها نابود شد.
واشنگتن خواهان دسترسی به اطلاعات و شواهدی بود که توسط بازرسان اوگاندایی مورد مطالعه قرار گرفته است. این موارد شامل ماهواره تورایا و تلفنهای همراه و همینطور یک سری ابزارهای اطلاعاتی که در جادهها مورد استفاده قرار میگرفت و همچنین دستگاههای بیسیم و 3 لپتاپ که در همین ارتباط به دست آنها رسید بود. سربازان همچنین یک چاپگر و سیدیرام و یک لغت نامه انگلیسی کشف کردند. میتوان گفت تنها چیزی که موفق نشدند به آن دست یابند، خود جوزف کنی بود. یکی از ماموران ارشد اطلاعاتی نظامی آمریکا در این خصوص میگوید: هیچ اثر و ردپایی از کنی وجود ندارد. گویی که او کاملا از روی کره زمین ناپدید شده است.
مقامات آفریقایی سالهاست که بهدنبال کنی هستند. دولت اوگاندا 23سال است که بهدنبال دستگیری این فرد است. از زمانی که او لباس زنانه به تن کرده و ادعا میکند که با عالم عرفانی ارتباط دارد، تهدید کرده که رئیسجمهوری این کشور یعنی یووری موسونی را خواهد کشت. کنی قوانین خاص خود را وضع و اجرا میکند. او همچنین ادعا دارد که ارتش LRAرا بر مبنای 10فرمان حضرت موسی اداره میکند.
این در حالی است که او و صدها نفر از نوجوانانی که بالاجبار به خدمت کنی درآمدهاند به کشتار و غارت هزاران مردم بیدفاع میپردازند. بهدلیل خرابکاریها و خشونتهای این فرد و ارتش منتسب به او، 2 میلیون نفر از مردم خانههایشان را رها کرده و بیخانمان شدهاند. کنی سربازان مرد خود را وادار میکند که به زنان تجاوز کنند. یکی از اعضای سابق LRA میگوید: گاهی اوقات شورشیان کنی، قربانیان خود را پخته و میخورند.
سالها مذاکره برای تسلیم کنی بینتیجه بود. بسیاری از دیکتاتورها در کشورهای مختلف کشته شدند و جنایتکاران جنگی زیادی در کشورهای سیرالئون، لیبی و ساحل عاج به دادگاههای نظامی کشانده شدند. حتی در سودان، عمر البشیر به اتهام جنایت علیه بشریت و سیاست پاکسازی نژادی که غرب میگوید در دارفور پیاده ساخته بود، توسط دادگاه جنایات بینالمللی متهم و محکوم شد. همین دادگاه نیز قرار توقیف جوزف کنی و 3 تن از مقامات عالی رتبه LRA را در سال 2005 صادر کرد اما حکم بازداشت کنی در دفتری در کامپالا، پایتخت کشور اوگاندا، بیاستفاده، باقی ماند تا زمانی که او دستگیر شود.
جورج بوش پس از سوگند ریاستجمهوری در اوایل دوره اول دولت خود، به جندای فرازر، معاون جدید آفریقا در وزارت امور خارجه، گفت که میخواهد اقداماتی را در جنوب سودان انجام دهد تا بتواند مسیحیت را در منطقه مسلماننشین این کشور رواج دهد. این علاقه بوش، خرسندی موسونی رئیسجمهوری اوگاندا را به همراه داشت. در سال 2001 موسونی با بوش جلسهای داشت که طی آن تقاضای چندین هلیکوپتر برای یافتن و دستگیری جوزف کنی را مطرح کرد. بوش نیز قول کمک نظامی به موسونی داد و نام کنی را در فهرست تروریستها گنجاند.
2 هلیکوپتر تحویل موسونی شد. همچنین دولت آمریکا 3نفر از افراد زبده اطلاعاتی خود را برای کنترل وضعیت منطقه برای مدت 18 ماه به جنگلهای شمال اوگاندا اعزام کرد. گزارشهای آنها بهصورت مداوم به واشنگتن ارسال میشد. بوش نیز خود شخصا این موضوع را پیگیری میکرد.
کنی یک شورشی معمولی نبود. او در سال 1962 در روستای کوچکی که اودک نامیده میشد، به دنیا آمد. نکته جالب این است که افرادی که او را میشناسند میگویند او در نوجوانی پسر کاملا آرامی بود. بیشتر تمایل به رقص داشت تا ورزش. چشمان کاملا فرو رفته او باعث شده بود که کنی را با نام مستعار میمون سیاه صدا بزنند. طبق زندگینامه جدیدی که توسط متئو گرینز جمعآوری شده است، کنی به بازیهای رزمی و مشت زنی که بچههای هم سن و سالش انجام میدادند، علاقهای نداشت. پدر او معلم مسائل دینی در کلیسایی وابسته به کلیسای کاتولیک رم بود.
اما این پسر جوان کاملا آرام به زمان پر تنش خود رسید. در پایان دوره دیکتاتوری ایدی امین، رئیسجمهوری سابق اوگاندا در سال1979، خشونت و هرج و مرج که سالها کشور را فرا گرفته بود، باعث شد که بسیاری از مردم غیرنظامی کشته شوند و بسیاری از کودکان، والدین خود را از دست بدهند. نیروهای شبه نظامی نیز این بچهها را به ارتش خود میبردند.
موسونی مقابله با چنین اقداماتی را در دستور کار خود قرار داد. او غارتگری و دیگر اقدامات خشونت آمیز و هتک حرمتها که به مردم بیدفاع وارد میشد را ممنوع کرد. بسیاری از مردم، سربازان نوجوان موسونی را که به خاطر اهدافشان در کامپالا در اواخر سال1985 مبارزه میکردند، تشویق و حمایت میکردند. موسونی که اهل جنوب بود پس از به دست گرفتن قدرت، به دشمنانی که از قبیله اوکلی شمالی بودند حمله کرد. برخی از آنان متواری شدند و برخی دیگر مانند کنی، به جنگلها پناه بردند.
کنی ادعا میکرد که با عالم ارواح و عرفان در ارتباط است. او خودرا پیشگو معرفی میکرد. همچنین او افرادی (البته بهصورت مخفی) در میان اطرافیان موسونی داشت. به این ترتیب قبیله اکولی هسته ارتش اوگاندا را در اختیار گرفت و فرماندهان اکولی که زمانی توسط موسونی اخراج شده بودند، به کمک ابزارهای پیشرفته و راهبردهای نظامی، اطلاعات را در اختیار کنی قرار میدادند و به او کمک میکردند.
جستوجو برای یافتن جوزفکنی زمانی بسیار مشخص و برجسته شد که دیگر دولت اوگاندا قادر به دستگیری او نبود و در عملیاتهای خود، مدام با شکست مواجه میشد. در سال2006 طی یک اقدام بیسابقه، سازمان ملل عملیات مخفی را برای دستگیری و یا کشتن کنی انجام داد.
آنها تیمی از سربازان ویژه آمریکایی آموزش دیده را از گانتمالان به پارک ملی گارامبا اعزام کردند. آنان در آنجا مستقر شدند تا با شرایط منطقه خو بگیرند و بتوانند در جنگل زندگی کنند. گوانتامالانها مجهز به M-16 و آخرین تکنولوژیهای ویژه بودند. ماکاسا فردی بود که از طرف دولت اوگاندا این تیم آمریکایی را همراهی میکرد. یک روز که ماکاسا برای تهیه غذا و مایحتاج تیم، پارک جنگلی گارامبا را ترک کرده بود، در راه برگشت به او تلفنی زده شد که به اوگفتند وضعیت بحرانی است. سربازان ناشناسی که لباس سفید بر تن دارند به آنها حمله کردهاند. زمانیکه ماکاسا به محل استقرار سربازان آمریکایی رسید، درگیری خاتمه یافته بود. 5 نفر از سربازان ارتش LRA و کلیه سربازان آمریکایی کشته شده بودند. طبق یک گزارش آنها سر فرمانده را بریده بودند.
برخی از گزارشها آمار کشته شدگان سازمان ملل را 8 نفر و برخی دیگر حاکی از آن است که 40سرباز ضدشورشی در صبح آن روز کشته شده بودند. ارتش LRA اجساد را در جنگل رها کرده اسلحه و ابزار جنگی آنان را برداشته بودند.
در آن زمان کنی در جنوب سودان و دور از درگیری بود. ماکاسا او را فرا خواند و به او خبر درگیری و کشته شدن نظامیان آمریکایی را داد. او از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شد. کنی واقعا جنگ را دوست داشت. این خبر برای آمریکاییها حیرتآور بود.
کنی برای افراد نوجوان و حتی بزرگسالان و کسانی که در کنار او بزرگ شدهاند، به یک معما تبدیل شده است. یکی از سربازان سابق ارتش او میگوید ما به راستی نمیدانیم که کنی یک بیمار روانی است یا یک پیشگوی واقعی. ماکاسا میگوید: اغلب کنی برای مدت زمان بسیار طولانی در جنگل ناپدید میشود. او در این مدت تنها توسط 10مرد که امنیت او را بر عهده دارند، همراهی میشود.
درست 3 ماه پس از قتل عام گوانتامالان، کنی توافق کرد که به مذاکرات صلح بینالمللی بپیوندد. اما این بار اولی نبود که گفتوگوهای صلح صورت میگرفت. مذاکرات قبلی در سالهای1994 و 2002 با شکست مواجه شده بودند. و ارتش LRA مجددا حملات خود را در قلب آفریقا آغاز کرد. این شورشیان طی سالها حدود 65 هزار نفر از مردم بیگناه را کشته و بیش از 40هزار کودک را ربودهاند. هزاران روستا در اوگاندا و جنوب سودان نیز توسط این گروه از بین رفته است.
در حال حاضر کنی در مخفیگاه نامشخصی پنهان شده و مقامات آمریکایی اعتقاد دارند که او در حال تجهیز و آمادهسازی ارتش خود برای حمله وسیع و گستره است. تا مجددا از این طریق حضور خود را در عرصه اوگاندا به رخ دولتمردان این کشور بکشاند. در چنین شرایطی، دولت اوگاندا نظامیان خود را از پارک ملی گارامبا، عقب کشیده است. اقدامی که بهنظر میرسد بیش از هر کسی، به نفع کنی و هوادارانش باشد.
تایم- جولای 2009