یاسر هدایتی: معماهای فرهنگی از جمله جذابیت‌ها و انگیزه‌هایی است که پژوهشگران فرهنگ‌ها را بر سر ذوق پژوهش و چالش می‌آورد.


تلاش برای حل این معماها جدای از تشنگی هماره انسان به دانستن و کنجکاوی‌اش در برآمدن بر رازها، کمک می‌کند تا انسانی که تنفس زیستش در فرهنگ میسر است، به بن‌مایه‌های داشته‌هایش دست بیابد. بن‌مایه‌های هر فرهنگ، داشته‌های ستون شده‌ای است که زیست بوم فرهنگی هر جامعه‌ای قوام یافته به آن است.

معماهای فرهنگی گاه خود انسان‌ها هستند و گاه جریان‌ها و گاه پدیده‌ها. معماهای فرهنگی شبیه معادله‌های چندمجهولی ریاضی باید از فراز و فرود و کنار و پشت نگریسته شوند تا شاید بتوان راه نفوذی برای حل کردنشان یافت.حل کردن معماهای فرهنگی البته از جنس پاسخ یافتن برای یک معادله نیست بلکه بیشتر از جنس شناخت است. اما بیستم مهرماه در تقویم ایرانی روزی است که برای بزرگداشت یکی از بزرگ‌ترین معماهای فرهنگی ایران‌زمین برجسته شده است.

شمس‌الدین‌محمد حافظ شیرازی، شاعر بزرگ قرن هشتم هجری ایران‌زمین، بدون شک یکی از معماهای فرهنگی ماست. چرایی این معمای فرهنگی، دانستنِ حافظ‌شیرازی که مردمان او را به تغزل و نرمی و شادخواری و عرفان و عشق می‌شناسند، ریشه در 2مسئله دارد؛ یکی کثرت تلاش پژوهشگران عرصه ادب و فرهنگ در تمامی سال‌های اخیر برای کندوکاو و بازنمایی اندیشه‌های پس پشت دیوان غزلیات او از پس سال‌ها انس مردمان با آن است و دیگری تودرتویی معنا، ایهام‌ها، ابهام‌ها و تناقضات اشعار خود خواجه که تلاش پیش‌گفته را باعث شده است.

این دو مسئله اما هر دو وابسته به اصلی پیش‌انگاشته است و اینکه یادمان باشد این اقبال عوام و خواص از هر صنف و سلک به دیوان خواجه شیراز است که آن تلاش را از پس سختی ایهام‌ها و ابهام‌ها باعث شده است. این اقبال و توجه به دیوان خواجه و مؤانست مردمان در خلوت و جلوت با بیت‌ها و غزل‌هاست که اهل نظر و پژوهش را بر آن داشته تا به اتفاق، حافظ را حافظه‌ تاریخی و فرهنگ جمعی ما بدانند و با دلگرمی تأکید کنند که فهم هستی‌شناسی و انسان‌شناسی منبعث از جهان‌بینی خواجه قندْ سخن شیراز کلیدی است چرخان در صندوق فهم بنیان‌های تفکر و سنت فرهنگی ما.

حافظ‌پژوهی در فرهنگ اسلامی- ایرانی دیگر بدل به یک حوزه مطالعاتی میان‌رشته‌ای شده است؛ حوزه‌ای که هدف آن کشف معنای نزدیک به مراد حافظ از پس دیوان کم‌حجم اوست؛ کشف معنایی که نمی‌خواهد لزوما معنایی صحیح (از منظر اخلاقی یا دینی و حتی حکمی) با خود همراه داشته باشد، چرا که پیش‌تر نظرگاه خواجه به جهان و انسان و خداوند و ارتباط این سه با هم قبول عام خود را یافته است بلکه می‌خواهد کشف معنایی باشد از آنچه خواجه شیرازواقعا مطمح نظرش بوده است. اما غیر از غایت این حوزه مطالعاتی میان‌رشته‌ای (حافظ‌پژوهی) باید به ابزار و گستردگی دامنه آن نیز اشاره کرد.

در حافظ‌پژوهی امروز دیگر این ادب‌دانی کلاسیک و صرف آشنایی با اصطلاحات متصوفه نیست که می‌تواند پژوهشگر را در فراچنگ آوردن شاهد مقصود یاری دهد بلکه تسلط بر دانش تاریخ و حکمت نظری و آشنایی عمیق با عرفان عملی و نظری نیز بسیار برای حافظ‌پژوه کارگشا خواهد بود.

در این میان باید این اشاره را داشت که حافظ‌پژوه روش‌مند امروز، دیگر حافظ را به مثابه یک «متن باز» مورد تأمل و کنکاش و چندوچون خود قرار می‌دهد؛ متنی که نه از سر تأ‌ویل بلکه از سر هم‌ افقی با ما تن باید به مجلای معنای آن نزدیک شد.
حافظ‌پژوهی امروز، نوعی باستان‌شناسی اندیشه حافظ بسان یک میراث تاریخی و فرهنگی است و در جهان نوشده دیگر هیچ فرهنگ‌مداری دل آن را ندارد که بخواهد ماترک دانشی و هنری گذشتگان خود را «تغییر کاربری» داده به فضای سبز تبدیل کند.

با همه این اوصاف باید گفت که آنچه امروز از حافظ‌پژوهی و کنکاش در معمای فرهنگی و شخصیت و اندیشه شمس‌الدین محمدشیرازی دستگیرمان شده کاشفیتی از هویت خودمان است، چرا که قریب به اتفاق دستامد حافظ پژوهی روزگار ما کاشف فحوا و لب اندیشه حافظ نبوده و غیر از ارج بسیار به جست‌وجوگری‌های ادبی و نسخه‌شناسانه دیوان خواجه، بیشتر حرف‌ها و پاسخ‌هایی بوده است که ما خواسته‌ایم از حافظ بگیریم و البته که گرفته‌ایم.

در این میان پرسش‌های بی‌پاسخ زمانه ما از حافظ سرگردانی‌هایی است که چون چوب الف در لابه‌لای صفحات دیوان حافظ و چه بسا پای هر غزل خاک می‌خورند.

البته بی‌انصافی است اگر پژوهش‌های حافظ‌شناسانه را که بیشتر در برشمردن و تفکیک بسامدی واژه‌ها و مفهوم‌ها در شعر حافظ بوده تا تحلیل‌ و نشان دادن ساختمندی برآمده از دیوان خواجه، نادیده ‌انگاریم؛ با این همه چیزی نمی‌تواند حسرت پیش گفته را در تلنبار پاسخ‌های بی‌پرسش ما، کم کند.

برشمردن آسیب‌های حافظ‌پژوهی در روزگار ما غایت این نوشتار نیست اما نمی‌توان وضعیتی که تکرار ملا‌ل‌آور بسیاری از داشته‌های این پژوهش‌ها برای مخاطبان به همراه دارد را نادیده گرفت. جدای از چند اثر برجسته مانند در مکتب حافظ زنده‌یاد دکتر مرتضوی، هستی‌شناسی دکتر آشوری و حافظ‌نامه خرمشاهی و با کاروان حله مرحوم علامه زرین‌کوب و چند استثنای دیگر، حقیقتا بضاعت ما در همکلامی و به پیروی هم‌افقی ما با شاعر و عارف بزرگ ایران با همه قبول عام دیوانش، بسیار اسف‌انگیز بوده است. ساختار و سامان اندیشه‌ حافظ و وسوسه‌های فکری خاصی که با آشنازدایی هوشمندانه از مفاهیم مستعمل زمان خود در حوزه‌های گوناگون در صورت‌بندی‌ای بی‌بدیل عرضه شده است، از سر پرسش‌های بی‌پاسخ بسیار مهم در اندیشه حافظ است.

قبول اینکه حافظ تلاش و فرجام خود را در ادبیات که ذاتا نمایشگر است می‌جوید، از یک طرف و ژرف‌نمایی بحق مفاهیم و تعابیر حافظی که چهره مشخص شعری و بی‌بدیلی را نیز برای او رقم زده است یکی دیگر از سویه‌های حیرانی مخاطب در مواجهه با دیوان خواجه است که البته حافظ‌پژوهی معاصر کمتر به آن پرداخته است.

فهم و کند و کاو در تجربه‌های زیسته هنرمند و انعکاس آن در اثر هنری در روش‌شناسی تحقیق، اگرچه امروز دیگر رهیافتی تازه محسوب نمی‌شود اما در حافظ‌پژوهیِ ما نه تنها به جایگاهی درخور دست نیافته بلکه در پاره‌ای اوقات «قیاس‌های خنده‌داری» را از جانب برخی باعث شده که دود تأسف آن تا آسمان هفتم اگر رود، ملامتی نیست.

به هر جهت در بزرگداشت حضرت لسان‌الغیب این نوشتار نمی‌خواهد شرح قصه‌ای پرغصه باشد اما چه می‌توان گفت وقتی در شهر «طبیبان مدعی» ‌نتوان با معلمی که البته «شهره به عشق ورزیدن» است و «ملامت‌کش» و خود طعنه‌زن این است که «در کوی نیکنامی گذرش نداده‌اند» به حقیقت هماوایی کرد؛ شاعری که گاه او را از همنشینی با قدسیان پایین‌تر نخواسته‌ایم و گاه نقل مجلس لاابالی‌گری و هم‌پیاله ناخواستنی‌ترینمان، دانسته‌ایم.

جالب آنکه وضعیت حافظ‌‌پژوهی ایرانی بسیار شبیه خود دیوان خواجه است و همانطور که تناقضات دیوان خواجه و تجربه‌های زیسته او را نتوانسته‌ایم به انسانی بودن این تجربه‌ها نسبت دهیم، در تحقیق پیرامون اندیشه و شعر خواجه نیز قله‌ها و دره‌های بسیاری پیموده‌ایم؛ فارغ از آنکه پیش از هر چیز نسبت تفکر و زبان را درسنجه حافظ‌پژوهی خود بسان اصلی موضوعه لحاظ کنیم و یادمان نرود که شمس‌الدین محمد، انسانی است هنرمند با تجربه‌هایی زیسته و اگرچه شعر او خواسته تا جویای رازناکی پس پشت چیزها باشد، اما اعتبار کلمه نیز آنقدر برایش شورانگیز می‌نموده است که بیشتر از هر عنوان او را باید شاعری دانست که پروای سفتگی کلمه را از هر چیزی مقدم‌تر می‌داشته است و اینگونه است که معمای فرهنگی حافظ در روزگار ما همچنان دلمشغولان خود را دارد؛ دلمشغولانی که رونق کارخانه حافظ‌پژوهی‌اند شاید و مورد خطاب حضرت خواجه که:
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی