تاریخ انتشار: ۲ آذر ۱۳۸۹ - ۱۷:۱۲

نیما شادگان: کودک باشی، یا نباشی، وقتی قدم به کتاب‌فروشی می‌گذاری، اولین چیزی که نگاهت را به خود می‌خواند تصویرهای زیبا و خیال‌انگیز کتاب است.

چه بی‌سواد باشی، چه استاد دانشگاه، خواندن تصویرهای یک کتاب قبل از هرچیز نگاه تو را وسوسه می‌کند. در دنیای کتاب کودک و نوجوان می‌توان گفت: کتاب‌ها فقط به نویسنده‌ها و شاعرها محدود نمی‌شوند، بلکه کسانی هم هستند که تو را در لذت خواندن یاری می‌‌دهند و آنها کسی نیستند جز تصویرگران کتاب کودک. می‌توان گفت نویسنده و تصویرگر دو روح هستند در جسمی به نام کتاب. هفته کتاب بهانه‌ای شد برای این که با چهار تصویرگر کتاب کودک حرف بزنیم و چند سؤال بکنیم. سؤال‌ها اینها هستند:

1. کتاب بی‌تصویر مثل چیست؟

2. تا حالا دلتان خواسته بروید توی نقش نویسنده و هوس نوشتن بکنید؟

3. تا حالا شده دلتان نخواهد کتابی را که سفارش گرفته‌اید تصویرگری کنید؟

4. به شوخی یا جدی بگویید در ساخته شدن یک کتاب نویسنده مهم‌تراست یا تصویرگر؟

5. چندتا کتاب خوب به بچه‌های ما معرفی کنید.

  فاطمه رادپور، متولد 1339 تهران، تا به حال حدود 30 کتاب تصویرگری کرده است. علاوه بر این، برای کتاب‌های درسی و نشریه‌ها نیز آثاری خلق کرده است. از کتاب‌های او می‌توان به «مجموعه پیامبران، حضرت موسی ع» و «رنج و گنج» اشاره کرد. جایزه‌هایی از ایران و کشورهای دیگر به تصویرگری‌های فاطمه رادپور داده شده که نشانه ارزش هنری کارهای اوست.

1- مثل چراغ بی‌نفت می‌ماند. البته شوخی کردم. به نظرم متن و تصویر مکمل همدیگر هستند و با هم جفت می‌شوند. هرچند گاهی تصویر بدون متن هم زیباست، و یا متن بدون تصویر هم شیرین و دلنشین است، اما در کتاب کودک این دو کنار هم کامل می‌شوند.

2- بله، خیلی وقت‌ها دلم می‌خواست می‌نوشتم، گاهی به نویسنده غبطه خورده‌ام و با خودم گفته‌ام کاش من هم می‌توانستم بنویسم. احساس می‌کنم در نویسنده قابلیتی وجود دارد که می‌تواند پیام را با کلام بدهد.

دلم می‌خواست جای او بودم.

3- بله، پیش آمده که نتوانم با متنی ارتباط برقرار کنم. اما ناچار شده‌ام به خاطر شرایط خاص، یا کسی که سفارش داده کار را انجام بدهم. البته در شروع کار این‌طور بوده‌ام، اما پس از سال‌ها تجربه دیگر با این موضوع کنار آمده‌ام.

4- نمی‌توان قاطع گفت. نویسنده و تصویرگر دو هم‌سفر هستند که هر کدام دنیا را از زاویه خودشان می‌بینند و کامل می‌کنند. گاهی می‌بینم تصویر از متن جلوتر است و بهتر و بیشتر تأثیر می‌گذارد و گاهی برعکس، متن خوب است و تصویرگر نتوانسته پا به پای نویسنده بیاید.

5- «شازده کوچولو» را خیلی دوست دارم و هنوز هم گاهی موقع کار نوارش را می‌گذارم و گوش می‌کنم. به جز این به خواندن ادبیات کلاسیک ایران هم علاقه دارم؛ مثل بازنویسی‌هایی که از شاهنامه و مثنوی و آثار عیبد زاکانی منتشرشده است.

پژمان رحیمی‌زاده، سال 1349 در تهران به دنیا آمد، از سال 1373 کار حرفه‌ای‌اش را شروع کرد و تا به حال تصویرگر بیش از 40 کتاب بوده است. او در دانشگاه تدریس می‌کند و تا به حال جایزه‌های داخلی و خارجی زیادی برده است. ازکتاب‌هایی که با هنر او زیباتر شده‌اند می‌توان به «افسانه‌های خیال انگیز»، «ننه گلابی» و «افسانه‌های جن و پری» اشاره کرد.

1- مثل دوچرخه بدون چرخ.

2- یک‌بار این کار را کردم. داستانم با عنوان «آرزوهای کوچک و ستاره‌های دنباله‌دار» چاپ شد. تجربه دلچسب و شیرینی بود. اما تجربه‌های بعدی‌ام در شورای بررسی آثار انتشاراتی‌های مختلف رد شد. به خاطر بی‌ذوقی‌شان تصمیم گرفتم ننویسم.

3- آررررره.... (آره دنباله‌دار)

بیش از 40 عنوان کتاب تصویرگری کردم که خیلی از داستان‌ها دارای ویژگی تصویری جذاب نبودند و یا از فرط تکراری بودن صفحه دوم دچار ملال یا بی‌حوصلگی می‌شدم. اما چاره چه بود؟

4- البته تصویرگر!

شوخی کردم. در یک کتاب تصویری کار هر دو نقش تعیین کننده‌ای در جذب مخاطب دارد.

اما نویسنده به عنوان کسی که زیربنا و شالوده کاری‌اش براساس ذهنیت شکل می‌گیرد نقش کلیدی‌تری دارد.

5- «برادر گرگ»، نوشته میشل پیور، انتشارات تندیس. سه‌گانه «بال آتش»، «بال نقره‌ای»، «بال آفتابی» نوشته «تنت اُپل»، انتشارات پژواک کیوان.

ندا عظیمی، متولد 1359، تهران. کار تصویرگری را از سال 1379 با مجله «کیهان بچه‌ها» شروع کرد. حالا پس از گذشت ده سال او یکی از تصویرگران خوب و پرکار کشورمان است حاصل این ده سال، تصویرگری 70 کتاب و به دست آوردن جایزه‌های مختلف ملی و بین‌المللی است. به جز اینها نمایشگاه‌هایی از آثار او در کشورهای مختلف برگزار شده است. از کتاب‌هایی که او در آن نقش داشته می‌توان به «کلاغ‌های بلوار ساعت»، «فرشته‌ای متولد می‌شود» و «قالی و قناری» اشاره کرد.

1- کتاب بی‌تصویر مثل یک تخته سفید است، یا یک دفترچه نقاشی استفاده نشده.

2- بله، خیلی پیش آمده، البته من با نوشتن بیگانه نیستم ولی موقع تصویرگری گاهی پیش آمده که دوست داشتم آخر داستان را عوض کنم، یا مسیر دیگری برای داستان بسازم که داستان من با داستان نویسنده فرق داشت و می‌توانست سمت و سوی دیگری بگیرد.

3- بله، پیش آمده. البته بیشتر برای آثار نوجوان‌ها پیش آمده، چون داستان خوب نوجوان کم داریم و المان (نشانه‌)های تصویری نوجوان‌ها نسبت به کودکان کمتر است.

4- به شوخی، تصویرگرها مهم‌تر هستند. اما راستش را بخواهید، در تصویرگری تا متنی نباشد تصویرگری شکل نمی‌گیرد یا اگر بگیرد نقاشی است، نه تصویرگری. ممکن است نویسنده‌ای براساس نقاشی داستان بنویسد ولی زمانی می‌شود گفت تصویرگری که متن داشته باشیم.

5- از کارهای ایرانی می‌توانم به «قصه کلاغ‌های بلوار ساعت» نوشته فریدون عموزاده خلیلی اشاره کنم. کلاً به داستان‌های کوتاه نویسندگان امریکای لاتین هم علاقه دارم.

 

علیرضا گلدوزیان جایزه‌هایی که خارج از ایران گرفته، از جایزه‌های ایرانی‌اش بیشتر است. او در تهران و در سال 1355 به دنیا آمده و تا به حال 60 کتاب تصویرگری کرده است. از این کتاب‌ها می‌توان به «این همه تلق و ملق»، «کبوتر سفید کنار آینه نشست و به آینه نگاه کرد» و «جوراب سوراخ» اشاره کرد.

1- کتاب بی‌تصویر برای من شبیه سطحی سفید است که مورچه‌ها روی آن رژه می‌روند.

2- بین کار نویسنده و تصویرگر یک وجه مشترک وجود دارد که آن هم تخیل است. شاید اگر به جای تصویر‌گری تخیلم را صرف نوشتن می‌کردم، به همان لذت می‌رسیدم، اما تا به حال امتحان نکرده‌ام.

3- بله، بارها پیش آمده است که متنی را خوانده‌ام و دیده‌ام عناصری که دوست داشته‌ام در آن بوده، مثل حیوانی خاص یا شیئی خاص و من گول آن عناصر را خورده‌ام. بعد که وارد مرحله طراحی شده‌ام، دیده‌ام داستان خوبی نبوده، ولی به هر حال سعی کردم موقع اجرای کار خودم را راضی کنم که به نحو احسن اجرایش کنم و همین‌طور هم شده.

4- من کتاب را دستاورد هر دو می‌دانم. ولی گاهی در جایی می‌بینیم تصویر برتری دارد و یا برعکس. به هر حال فکر می‌کنم تصویر، متن را کامل می‌کند.

5- از متن کتاب‌هایی که خودم کار کردم و جذاب بودند می‌توانم خواندن این کتاب‌ها را توصیه کنم: «زرد مشکی» از فریدون عموزاده خلیلی، «قصه‌های شیرین مغزدار» نوشته

علی اصغر سیدآبادی و «پسرک به دریا نگاه کرد و گفت» نوشته احمدرضا احمدی که البته این یکی به زودی چاپ خواهد شد.

منبع: همشهری آنلاین