مگر به این جماعت نمیآید که فوتبال هم بازی کنند؟ ما هم باورمان نمیشد. ولی گزارش را که بخوانید، شما هم باورتان میشود همانهایی که چند سالی است 90شب مردم را سرگرم میکنند و چند تا از پرمخاطبترین برنامههای تلویزیون را ساختهاند، دور هم جمع میشوند و فوتبال بازی میکنند.
شبهای پاییزی
همه چیز از «شبهای برره» و از یک پیشنهاد شروع شد. کارها خوب پیش میرفت و «شبهای برره» تازه در دل مردم جا باز کرده بود.
در ظهر یکی از روزهای پاییزی، در اتاقی که بیشتر اوقات محل تجمع نویسندگان بود، همزمان با پخش یکی از مسابقات لیگ فوتبال، سرپرست نویسندگان این مجموعه پیشنهادی را مطرح کرد.
یکی از دوستان قاسمخانی به او گفته بود که میتواند برای آنها در باشگاه انقلاب، سالن فوتبال کرایه کند. فوتبال، آن هم بعد از گذراندن یک کار روزانة فشرده، خیلی مزه میداد.
حالا باید دنبال یار میگشت. از آنهایی که داخل اتاق بودند، حمید مهین دوست(گریم)، امیر ژوله(یکی از نویسندگان)، مهراب قاسمخانی (برادر پیمان و همسر شقایق دهقان و یکی دیگر از نویسندگان) بدجوری پایه بودند. قرار شد تا به تعداد قابل قبولی برسند و بعد فوتبال شروع شود.
باورنکردنیها
باورنکردنی بود ولی همه آمده بودند، از «پیمان قاسمخانی» بگیرید تا سیامک انصاری، هادی کاظمی، امیر ژوله، مهراب قاسمخانی، حمید برزگر (یکی از نویسندگان شبهای برره)، علی کاظمی (همان بگوری شبهای برره)، حسن شکوهی و چند نفری از بروبچههای گروه کارگردانی و تدارکات و تولید که مجموعا 20 نفری میشدند.
هیچکس از بازی دیگری خبری نداشت و فضا، فضای بیاعتمادی بود! ولی به هر حال تیمها مشخص شدند و بازی شروع شد.
از این بازی افتتاحیه(!) چند هفتهای گذشت و چشم بچههای باشگاه انقلاب به جمال پژمان بازغی و کامبیز دیرباز و پژمان جمشیدی هم روشن شد تا جمع هنریها جمع شود.
خیالتان راحت. دربارة بازی تک تک آنهایی که اسمشان را بردیم در ادامه مینویسیم و پته همهشان را روی آب میریزیم. ولی فکرش را بکنید، جماعتی که به زور صبح ها برای فیلمبرداری آفیش میشوند و حال و حوصلة اینجور کارها را ندارند، هر هفته دور هم جمع میشدند و فوتبال بازی میکردند.
پیمان قاسمخانی مقصر اصلی جمع کردن این گروه، پای ثابت فوتبال بود. شاید یکی از عوامل موفقیت این گروه در کارهایشان هم همین برنامهها و دور هم بودنشان باشد.
وقت استراحت
بالاخره شبهای برره تمام شد و بعد از چند هفته مهلت کرایه کردن دوبارة سالن به پایان رسید. کمکم بچهها همدیگر را نمیدیدند و یواش یواش سرد شدند. چند ماهی از داستان فوتبال گذشت و کسی هم سراغش را نمیگرفت.
باید صبر میکردند تا مهران مدیری برنامهای را شروع کند تا باز همه دور هم جمع شوند. شبها و روزها گذشت و مدیری در استراحت به سر میبرد. یک سال هم گذشت.
خبرها دربارة کار جدید مدیری و گروهش شروع شد. از شایعه تا واقعیت راه زیادی نبود. همان گروه با کمی تغییر دور هم جمع شدند تا «باغ مظفر» شکل بگیرد.
فیلمبرداری شروع شد و دوباره مثل سال گذشته، یک پیشنهاد و باقی قضایا. قرار همان باشگاه انقلاب و همان سالن، رأس همان ساعت. دوباره همه دور هم جمع شدند. البته به غیر از چند تغییر.
تغییراتی که در تعداد نفرات فوتبال پیش آمد، همان تغییراتی است که در باغ مظفر میبینید. یعنی از حسنشکوهی، علی کاظمی و یکی دو نفر دیگر خبری نبود. اولین هفته دوباره همة خاطرات گذشته تداعی شد.
این بار سیامک انصاری بیشتر کری میخواند، ولی از غر زدنهای ژوله کاسته نشده بود. پیمان کماکان روی فرم بود و مهراب کمی پا به توپتر شده بود. هادی کاظمی هم دروازهبانیاش بدجوری به دل همه نشسته بود. پژمان جمشیدی هم پای ثابت دورة جدید است.
شوتهای پژمان
ساعتی که باید بازی شروع شود 8 است و ساعت پایان 9:30. ولی بروبچ 8:30 شروع میکنند و 11 هم بازی تمام میشود! زودتر از همه پیمان قاسمخانی و ژوله میآیند.
سیامک انصاری بعد از آنها و هادی هم بیخیالتر از همه از راه میرسد. پژمان جمشیدی اگر توی هفته تیمش (پاس) برده باشد که سرحال و سرزنده میآید، ولی اگر مساوی کرده باشد یا ببازد، کمی دیر میآید یا اصلا پیدایش نمیشود.
اما این هفته میآید و آماده میشود. زودتر از همه پیمان و مهراب لباس میپوشند و دور زمین میدوند، پشت سرشان هم ژوله. بقیه زیاد اهل نرمش قبل از بازی نیستند. چند دقیقهای بیخود و بیجهت سپری میشود تا همه وسط زمین جمع میشوند و یارکشی شروع میشود.
بیشتر اوقات گروه نویسندگان با هم میافتند ولی ژوله را راه نمیدهند. ژوله اکثرا غر میزند و پیمان اعصاب درستی ندارد که اینجا هم بخواهد غر زدنهای ژوله را تحمل کند! سه چهار تیمی میشوند و بازی شروع میشود.
هر مسابقه زمانش 10 دقیقه است و معمولا داور بازی جنجالساز است. حضور پژمان جمشیدی هم یک ذره بقیة تیمها را اذیت میکند، چون توی هر تیمی که بازی میکند، آن تیم میبرد. اگر جلوی شوتهایش قرار بگیرید با تور یکی میشوید. بازی سیامکانصاری را هم باید ببینید.
اختتامیه
بعد از گذشت این مدت که این بروبچ فوتبال بازی میکنند، شاید بتوان یکی از دلایل موفقیت کارهای طنزشان را حدس زد. دور هم بودن و گفتن و خندیدن و فوتبال بازی کردن یک طرف، ولی همة اینها باعث میشود رفاقت آنها محکمتر از گذشته بشود و هر کاری که شروع میکنند با موفقیت پیش برود.
چون هر کاری که یک پشتصحنة صمیمی و سرحال دارد، معمولا نتیجة جلوی دوربین هم جذاب و موفق از کار در میآید. این هم یک نگاه جامعهشناسانه و روانشناسانه در تحلیل موفقیت این گروه طناز فوتبالیست برای اختتامیة این مطلب!
سیامک انصاری: خودتان نگاه کنید ببینید اصلا میتواند بدود. این هیکل را چه به فوتبال. توپ که زیر پایش میرسد، معمولا سرش پایین است و دو سه قدم برمیدارد و سریع با نوک پا شوت میکند. البته اکثرا دروازه میایستد تا کمتر دریبل بخورد.
هادی کاظمی: اصلا بهاش نمیآید که بتواند خودی نشان بدهد ولی بازی او در دروازه نوید ظهور یک دروازهبان خوب را میدهد، بروبچ بهاش پیشنهاد میکنند تا بازیگری را کنار بگذارد و فوتبال و دروازهبانی را دنبال کند. بعید نیست دوبرره یک روزی جای میرزاپور را بگیرد.
امیر مهدی ژوله: کمی قدش بلند است، همین موضوع باعث میشود به محض اینکه پایش را دراز کند توپ حریف را بگیرد. همینطور که گفتیم زیاد غر میزند. ولی از حق نگذریم پاسهای خوبی میدهد و همین برای یک بازیکن بس است.
پیمان قاسمخانی: روحیهاش فوقالعاده است و جمع شدن بچهها برای فوتبال هم کار اوست. خوب پا به توپ میشود و خوب هم پاس میدهد. بیشتر اوقات دروازه نمیایستد و بیشتر بازیکن میانی است. به عکسش نگاه کنید میفهمید که چه بازیکن روفرمی است!
مهراب قاسمخانی: وقتی داخل سالن میشود، کاملا معمولی است ولی به محض اینکه لباس عوض میکند، تبدیل میشود به یک بازیکن مکزیکی. شاخصة بازیکنان مکزیکی میدانید چیست؟ موی بلند و دستمالی که به سرشان میبندند. وزنش زیاد است ولی خوب میدود و هدهای خوبی میزند. یکجورهایی «بازیکن خوبه» این جمع اس
کامبیز دیرباز: کامبیز هم دورة قبل میآمد. از فوتبال فقط افههایش را یاد گرفته.
از آن پرسپولیسیهای دوآتشه است و همیشه سر دعوا را باز میکند و دنبال حاشیه است.
پژمان بازغی: دورة قبل جزو بازیکنان ثابت بود ولی دورة جدید،
بازیاش بد نیست و بدنش روی فرم است.
پژمان جزو معدود بازیگرانی است که درست و حسابی هم ورزش میکند.
پژمان جمشیدی: اگر پاس برده باشد یا مساوی کرده باشد میآید.
توی هر تیمی هم که بازی میکند، آن تیم میبرد.
بههرحال بازیکن حرفهای است و بدناش روی فرم. برای همین شوتهایش باشگاه انقلاب را میلرزاند.
میرزاپور بیاید یاد بگیرد
سیامک انصاری: ببخشید میدان ترهبار کدام طرف است؟!
معلوم نیست پیمان قاسمخانی آمده دروازهبانی کند یا سیزدهاش را در بکند!
هادی کاظمی به خاطر این تکل دوپا از بازی در سه قسمت «باغمظفر» محروم شد!
چه شوتی می کنه این پیمان!
لاولپه (مربی مکزیک) اگر مهراب قاسمخانی را زودتر دیده بود
به تیم ملی دعوتاش میکرد، از رافائل مارکز چی کم دارد؟!
فکر میکنید این کسی که پشتک بالانس زده کیست؟ دیگر فکر کردن ندارد، فقط از هادی کاظمی چنین حرکاتی برمیآید
توهم خرزوخان انگار هنوز هادی کاظمی را ول نکرده و با توپی خیالی دارد روپایی میزند!
شادی پس از گل زدن به شیوة بررهای
چرا اینجوری به سیامک انصاری نگاه میکنید؟ خب آدم نفساش میبرد دیگر!
عکسها: جواد منتظری