تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۰۸

ترجمه - امید جعفرنژاد: جورج بوش، رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا، در بخشی از کتاب خاطراتش که به تازگی منتشر شد، گرهارد شرودر، صدراعظم سابق آلمان را متهم می‌کند و می‌گوید که وی به وعده‌ همکاری با واشنگتن در قبال جنگ عراق عمل نکرده است.

بسیاری اعتقاد دارند آمریکا برای اعزام نیرو به عراق آماده شده بود و اتهاماتی که بوش در مورد صدراعظم وقت آلمان عنوان کرده، بی‌پایه و اساس است.

با وجود اینکه جورج بوش و گرهارد شرودر اخیرا حرف‌های نامناسبی درباره یکدیگر زده‌اند اما آنها در گذشته روابط خوبی با هم داشتند. هر دو از جنبه خشک و رسمی سیاست متنفر بودند و دوست داشتند که با گفتن لطیفه یا شوخی کردن، با مسائل مختلف به‌طور سرسری برخورد کنند. 31ژانویه 2002 در این میان تقریبا از اهمیت زیادی برخوردار است. رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا می‌گوید که اختلافات عمیق ایالات متحده و آلمان در مورد آغاز عملیات نظامی علیه صدام، دیکتاتور سابق عراق در آن روز آغاز شد.

بوش در کتاب خاطراتش، به دیدارش با شرودر اشاره و او را متهم می‌کند که به وعده‌‌اش در قبال جنگ عراق عمل نکرده است. براساس اظهارات بوش، در آن روز بود که صدراعظم آلمان به رئیس‌جمهوری آمریکا وعده داد، همانطور که کشورش در جنگ افغانستان به واشنگتن کمک کرده است، این بار هم در جنگ عراق از بوش حمایت خواهد کرد. بوش ادعا می‌کند که پس از این ماجرا و هنگامی که شرودر مبارزاتش را برای شرکت در انتخابات بعدی آلمان شروع کرد، به وعده‌ای که داده بود عمل نکرد. وی در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: وقتی اعتمادی که میان ما وجود داشت از بین رفت، مشکل بود که بتوانیم با هم همکاری‌های سازنده‌ای داشته باشیم.

شرودر در این باره می‌گوید: حرف‌های بوش حقیقت ندارد. وی تصریح می‌کند که هرگز وعده‌ای به رئیس‌جمهوری سابق آمریکا نداده و هیچ وقت هم زیر قولش نزده است.

اگر رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا و صدراعظم سابق آلمان در دادگاهی حاضر شوند، بدون شک شرودر هم علیه بوش اتهاماتی را مطرح خواهد کرد. اما سؤال اساسی این است که کدام یک از آن دو راست می‌گویند؟

بوش و شرودر نخواستند با صراحت با هم صحبت کنند و همزمان حرف‌های ضد ‌و نقیضی را عنوان و حقیقت را انکار کردند. این رفتار به ‌دلیل اینکه با منافع آنها هماهنگ و متناسب نبود، صورت گرفته است. اکنون ما می‌دانیم که نیروهای آمریکایی می‌خواستند وارد جنگی شوند که مقامات آلمانی با دیده تردید به پیامدهای آن نگاه می‌کردند.

رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا و صدراعظم سابق آلمان در تاریخ 31 ژانویه 2002 میلادی تصمیم گرفتند که با هم همکاری داشته باشند و هماهنگ عمل کنند. بوش در دیدار رسمی شرودر از واشنگتن، با سخنان تحسین‌آمیزی از مهمانش استقبال کرد و گفت: شرودر با مشارکت نیروهای آلمانی در عملیات «آزادی پایدار» در افغانستان توانست از بوندستاگ (پارلمان فدرال) آلمان رأی اعتماد بگیرد و در نتیجه اکثریت کرسی‌ها را به‌دست آورد. صدراعظم سابق آلمان از تعریف‌هایی که بوش از او می‌کرد، خوشش آمده بود برای اینکه می‌خواست با او هم مانند مقامات بزرگ‌ترین قدرت‌های جهان رفتار کنند. شرودر مدعی شده بود که می‌خواهد آلمانی متفاوت را به دنیا معرفی کند. برلین قصد داشت مسئولیت‌های نظامی را بر عهده بگیرد و در عوض انتظار داشت که کشورهای جهان هم آن را بشناسند. به‌دلیل نقشی که آلمان در عملیات نظامی در کشورهای حوزه بالکان و آسیای مرکزی داشت، بوش در آن روز استقبال گرمی از شرودر کرد.

مرحله دوم جنگ علیه تروریسم

آمریکا در حال افزایش دامنه جنگ و درگیری‌های خود بود و قصد داشت جنگ عراق را هر چه زودتر آغاز کند.2 روز قبل از اینکه شرودر وارد واشنگتن شود، بوش درباره کشورهایی که مدعی بود «محور شرارت» هستند، سخنانی را عنوان کرد که پیامی برای اعلام جنگ به حساب می‌آمد. پیام بوش در این کلمات خلاصه می‌شد: ما محتاطانه عمل خواهیم کرد اما اوضاع به نفع ما نیست. من منتظر نمی‌مانم تا دامنه تهدیدها افزایش پیدا کند و خطر هر لحظه به آمریکا نزدیک‌تر شود.

این لحن جدیدی بود که بوش به کار می‌برد. مرحله دوم به‌اصطلاح «جنگ علیه تروریسم» شروع شد و دوران طلایی اتحادی که میان واشنگتن و برلین پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 به‌وجود آمده بود، به پایان رسید. آمریکا تصمیم گرفته بود که رژیم بغداد را تغییر دهد. نومحافظه‌کاران، راستگراها و بیشتر از همه مقام‌های پنتاگون از مدت‌ها پیش رؤیای انجام این کار را داشتند. در تاریخ 31 ژانویه 2002، شرودر از نخستین مقامات نگران اروپایی بود که می‌خواست بفهمد بوش چقدر نسبت به راهبرد جدیدش جدی است.

رئیس‌جمهوری وقت آمریکا با خوشحالی به شرودر گفت که تاکنون تصمیمی برای حمله به عراق گرفته نشده است و قبل از اینکه هر تصمیمی در این رابطه گرفته شود، واشنگتن با متحدانش مشورت می‌کند. شرودر در کتاب خاطراتش که در سال 2006 میلادی چاپ شد، جزئیات دیدارش با بوش را شرح می‌دهد. خاطراتی هم که بوش از آن دیدار در کتابش نقل کرده است، شباهت زیادی به خاطرات شرودر دارد. بوش در کتاب خود می‌نویسد: من به صدراعظم آلمان گفتم که تصمیم دارم با استفاده از دیپلماسی، کارها را انجام دهم و امیدوار بودم که او هم در این راه به من کمک کند. وی می‌افزاید: من به شرودر اطمینان دادم که وعده‌های ما توخالی نخواهد بود. گزینه نظامی آخرین انتخاب من به حساب می‌آمد اما اگر لازم بود از آن استفاده می‌کردم.

صدراعظم پیشین آلمان اما در کتاب خاطراتش می‌نویسد: همکاری آلمان با آمریکا در جنگ افغانستان به‌دلیل این بود که رژیم طالبان کابل را اشغال کرد. اگر صدام هم واقعا پناهگاه امنی را در عراق برای تروریست‌های القاعده ایجاد کرده بود، آلمان از آمریکا حمایت می‌کرد.بوش و شرودر هر دو در تاریخ 31 ژانویه وانمود کردند که سخنرانی درباره «محور شرارت» تغییری در مبنای روابط میان دو کشور ایجاد نکرده است. آمریکا داشت خودش را برای جنگ با عراق آماده می‌کرد اما چند ماه بعد دلایلش را برای انجام این کار تغییر داد. واشنگتن در تابستان همان سال مدعی شد که به‌دلیل وجود سلاح‌های بیولوژیکی و شیمیایی در عراق، صدام تهدیدی برای آمریکا به‌حساب می‌آید. در نهایت وقتی که مشخص شد تمام ادعاهای آمریکا در این‌باره دروغ بوده است، واشنگتن ادعا کرد که آزادی مردم عراق از دست این دیکتاتور ظالم، خبر خوبی برای تمام کشورهای جهان به حساب می‌آید.

در واقع شرودر درست می‌گوید که بوش در تاریخ 31 ژانویه 2002حقیقت را بیان نکرد. رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا ادعا می‌کرد که برنامه‌های جنگ عراق هنوز طراحی نشده است اما حقیقت این بود که پیش‌نویس اولیه برنامه‌های این جنگ، 4 هفته جلوتر روی میز بوش قرار گرفته بود. وی مدعی بود که مصمم است از طریق دیپلماسی این کار را انجام دهد اما با وجود این، از قبل تصمیم گرفته بود که رژیم بغداد را با عملیات نظامی تغییر دهد. بوش قول داده بود قبل از اتخاذ هر تصمیمی برای شروع جنگ عراق، با کشورهای اروپایی مشورت کند اما وی در مورد اینکه چه کشورهایی مخالف و موافق تهاجم به عراق هستند، با مقامات اروپایی، به هیچ عنوان مذاکره نکرد. رئیس‌جمهوری سابق آمریکا در واقع فقط پاسخی که مقامات اروپایی به سؤال ساده‌اش داده بودند مطرح کرده است. بوش از آنها پرسیده بود: آیا شما با ما همکاری می‌کنید یا اینکه با کارهای ما مخالف هستید؟

از سوی دیگر، شرودر هم از بیان واقعیت‌ها خودداری می‌کند. باور کردنش سخت بود که صدراعظم آلمان بتواند اکثریت مطلق آرا را در بوندستاگ ( پارلمان فدرال) آن کشور برای شرکت در جنگ عراق به دست آورد. رأی‌گیری درباره همکاری‌های نظامی آلمان در افغانستان، با اختلاف اندک 336 رأی موافق در برابر 326 رأی مخالف در بوندستاگ به تصویب رسیده بود.4 نفر از مقامات سیاسی حزب سبز در مورد شرکت آلمان در جنگ عراق رأی منفی دادند، در حالی که 9 مقام دیگر این حزب اظهار داشتند که تمایل چندانی برای حمایت از دولت شرودر صدراعظم و یوشکا فیشر، وزیر امور خارجه وقت آلمان ندارند و درصورت تهاجم کشورشان به عراق، دیگر از دولت برلین حمایت نخواهند کرد. به عقیده بسیاری پیروزی شرودر در انتخابات پاییز آن سال و ابقای او در مقام صدراعظمی آلمان، تا حدودی به خاطر مخالفتش با شرکت کشورش در جنگ عراق بود.بوش و شرودر در ژانویه 2002 میلادی با هم مذاکره کردند اما به‌نظر می‌رسید که با اختلافاتی روبه‌رو هستند.

بوش و شرودر از تاریخ 11 سپتامبر 2001تا می‌2002 میلادی، در نشست‌های دوجانبه و در کنفرانس‌های بین‌المللی7 بار با یکدیگر دیدار کردند. بوش به امید اینکه بتواند رضایت متحدانش را جلب کند، در تاریخ 22 می ‌سفر خود به کشورهای اروپایی را آغاز کرد. او در نخستین توقف خود وارد برلین شد. ده‌ها هزار نفر از مردم آلمان به خیابان‌ها ریختند تا علیه بوش و سیاست‌های جنگ طلبانه‌اش تظاهرات کنند. برلین در وضعیت اضطراری قرار داشت و پلیس آلمان حالت فوق‌العاده در برلین اعلام کرد. مقامات آلمانی که مسئول فراهم کردن مقدمات ورود بوش به برلین بودند، تلاش کردند مراسمی را برای استقبال از او در نظر بگیرند که جنبه سرگرمی داشته باشد. یکی از پیشنهادهای مقامات آلمانی این بود که 2 رهبر با هم فوتبال بازی کنند یا در رودخانه «اسپری» به قایق سواری بپردازند. در نهایت بوش و شرودر در رستورانی که در کنار دروازه «براندنبورگ» قرار داشت غذا خوردند.
بوش در بوندستاگ سخنرانی کرد اما مواضعش را در قبال جنگ عراق مشخص نکرد. شرودر و بوش طی این سفر 2بار با یکدیگر ملاقات کردند اما دیدارهای آنها به‌طور شگفت‌انگیزی کوتاه بود.

رئیس‌جمهوری وقت آمریکا بار دیگر گفت که واشنگتن تاکنون تصمیمی در رابطه با جنگ عراق نگرفته است. یوشکا فیشر، وزیر امور خارجه سابق آلمان در بخش دوم کتاب خاطراتش که فوریه 2011 منتشر خواهد شد، می‌نویسد: برخورد بوش و شرودر با موضوع خطرناک جنگ عراق به‌گونه‌ای بود که انگار آنها 2 گربه هستند که دارند دور کاسه‌ای پر از سوپ داغ می‌دوند. این امر در مذاکرات بالاترین مقامات سیاسی آمریکا و آلمان، مطمئنا امری غیرعادی به حساب نمی‌آمد. شرودر می‌خواست که در روند تصمیم‌گیری جنگ عراق نقش داشته باشد اما بوش به او اطمینان داد درصورتی که تصمیمی در این رابطه بگیرد، به وی اطلاع می‌دهد. اگر بوش در واشنگتن تضمین‌های متفاوتی به گرهارد شرودر داده بود، این موضوع در دیداری که آنها در ماه می ‌با یکدیگر داشتند، مشخص می‌شد. صدراعظم آلمان و رئیس‌جمهوری آمریکا، هنگامی که درباره موضوع عراق مذاکره می‌کردند، با هم اختلاف نظر داشتند. این به‌دلیل آن بود که بوش و شرودر هر دو می‌دانستند که مواضع متفاوتی دارند و نمی‌توانند با هم به تفاهم برسند.

اشپیگل