تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۸:۴۰

ترجمه - وحیدرضا نعیمی: دنیایی مشکوک، بدون اندیشه یا رهبری خاص؛ جهانی در بحبوحه شدیدترین بحران اقتصادی در 80 سال گذشته که مصادف شده با انتقال بی‌سابقه قدرت از اروپا و ایالات متحده به آسیا که شبیه آن قرن‌هاست که مشاهده نشده است.


سال 2010 سالی بود که تغییر از جهان تک‌قطبی به جهان چندقطبی کاملا عیان شد؛ جهانی که در آن ایالات متحده باید با دیگر قدرت‌های نوظهور مذاکره کند، به‌خصوص با چین که بلندپروازی‌هایش شکل آشکارتری به خود می‌گیرد. اروپا برخلاف خواست خود افول کرده و با نگرانی از مشکلاتی که در دولت رفاه خود پدید آمده است، به درون و به سنن ملی باستانی خود می‌نگرد. ایالات متحده اقتدار و برتری بین‌المللی خود را از دست داده و همین امر در مورد باراک اوباما نیز صادق است که اکنون فاقد آن محبوبیت و جذابیتی است که تا پایان سال اول ریاست‌جمهوری، وی را احاطه کرده بود.

اگر بخواهیم 2 چهره از قدرت‌های نوظهور ارائه کنیم، 2 مثال خوب لوییز ایناسیو لولا ‌داسیلوا و جولیان آسانژ است؛ اولی رئیس‌جمهوری برزیل بود که در آخرین روز سال 2010 قدرت را به خانم دیلما روسف، رئیس‌جمهوری جدید کشور تحویل داد و دومی بنیانگذار ویکی‌لیکس است که نقش محوری در افشای بزرگ‌ترین حجم از اسناد سری در تاریخ دارد. این اسناد درباره جنگ عراق و افغانستان و نیز نامه‌نگاری‌های وزارت خارجه آمریکا بود.

لولا وجهه جهانی چندقطبی است که در آن هیچ ابرقدرت واحدی اجتناب‌ناپذیر نیست و در آن کشوری مانند برزیل با توجه به وضعیت جمعیتی مناسب، اقتصاد پرتحرک و انگیزه زیاد برای ایفای نقش رهبری در عرصه منطقه‌ای و جهانی، نقشی فزاینده پیدا می‌کند.

آسانژ، تجسم قدرت رسمی است که با هیچ کشوری هم‌پیمان نیست، اما می‌تواند در صحنه شطرنج جهانی جدید نقش ایفا کرده و از جهانی‌شدن اقتصاد و فناوری برای یافتن شکاف‌ها و نقاط ضعف آن استفاده کند.

آنان 2 چهره نمادین و رسانه‌دوست هستند. اما این امر درباره چهره‌های ناشناخته قدرت‌های واقعا برتر صدق نمی‌کند؛ یعنی چهره 9عضو کمیته دائمی حزب کمونیست چین که در میان آنان هو‌جین‌تائو رئیس‌جمهوری کشور، ون جیابائو نخست‌وزیر و کسانی که به نوبت اگر اتفاق خاصی در سال 2012 نیفتد، جانشین آنان می‌شوند، قرار دارند. در این سال، نسل پنجم بعد از مائو به قدرت می‌رسد؛ شی جین‌پینگ و لی‌کی‌چیانگ. تصمیم‌های اقتصادی آنان که با اجماع و با پنهان‌کاری تمام اتخاذ می‌شود، تأثیر بیشتری از هر پیمان بزرگ‌ بین‌المللی بر مسیر حیات کره زمین داشته است.

روی دیگر قدرت پنهان آنان تغییرات قدرتی است که سال گذشته میلادی رخ داد. سرعت این تغییر بیش از هر چیز شگفت‌انگیز است. رشد برخی و سقوط عده‌ای دیگر بسیار سریع‌تر از آنی است که دیگران انتظار داشتند. در اواسط سال 2010، چین از نظر نرخ تولید ثروت از ژاپن فراتر رفت. در پایان این دهه در سال 2020، اقتصاددانان پیش‌بینی می‌کنند که چین بیشترین تولید ناخالص داخلی را در جهان خواهد داشت. اکنون فقط آمریکا تولید ناخالص بیشتری از چین دارد. هیچ تعجبی ندارد. در حالی که کشورهای توسعه‌یافته به کندی رشد می‌کنند و مشاغل در این کشورها از بین می‌رود، چین با نرخ رشد سالانه بیش از 10درصد به پیش می‌تازد. درصورتی که این شتاب ادامه پیدا کند و بحران کشورهای به‌اصطلاح غربی تداوم یابد، چین بسیار زودتر، از قدرت آمریکا پیش خواهد افتاد.

چین پیش‌تر در سال 2009 آلمان را در مقام بزرگ‌ترین صادرکننده و آمریکا را در مقام بزرگ‌‌ترین تولیدکننده خودرو جا گذاشت. این کشور بزرگ‌ترین واردکننده فولاد و مس و دومین واردکننده نفت است. 4 شرکت از بزرگ‌ترین شرکت‌های جهان چینی هستند. چین 2 اهرم مالی در اختیار دارد که به آن در بازی قدرت جهانی، قدرت و نفوذ می‌دهد؛ واحد پول آن یوان، که مقامات چینی ارزش آن را به نسبت دلار، یورو و ین پایین نگاه می‌دارند تا توان رقابت صادرات کشور را افزایش دهند و ذخایر ارزی آن،‌که این کشور را به بزرگ‌ترین وام‌دهنده به غرب تبدیل کرده است.

شکوفایی اقتصاد چین در این دوره و همزمان با مشکل اقتصاد اروپا و آمریکا، همچنین به حضور جهانی سرمایه و شرکت‌های آن، واردات مواد خام، سرمایه‌گذاری مستقیم و حتی درگشودن بازارها برای مصرف کالای خود منجر می‌شود. شبکه‌ای که چین بنا می‌کند، بهره ژئوپلیتیک دارد. همان گونه که در تحریم مراسم اعطای جایزه نوبل صلح به لیو‌جیابائو مخالف چینی عیان شد، 20 کشور از قاره‌های مختلف از درخواست چین تبعیت کردند.

حکومت پکن ثابت می‌کند در موضع‌گیری‌های خود قاطع‌تر می‌شود و این امر همبستگی روشنی با وضعیت نیرومند اقتصاد و ضعف شرکای غربی آن دارد.

watchingamerica.com