از یک سو حزبهای رنگارنگ، بر طبل عقایدی میکوبند که برای پاسداشت منافع مثلاً «توده» باید جراحت مزمن ایرانی را با دستمال« سرخ» بست. از سوی دیگر در داخل خانه هم، شبه متفکران وطنی به شیوه خود به « هویت ایرانی» میاندیشند و اصالت را در«ایسم » و تاریخی میجویند که اینک زمان مصرف آن گذشته و نسب به « باستان » می برد. فرهنگ وهویتی هم که مقامات آن را تبلیغ میکنند، چیزی از همین قبیل است. در چنین آشوبی آن چه قدر نمیدید و از یادها میرفت، همان بود که در ذهن و زبان و حافظه ایرانی نه میهمان یکی ـ دو روزه، که میزبان همیشگی بود: دین.
در آن هیاهوها آن چه مایه دلگرمی و قوت قلب «مردم» بود، گروهی بودند که در خطرگاه های تاریخ معاصر ایران، نه تعلق حزبی داشتند تا از دریچه آن به توده بنگرند و نه چنان از گذشته بریده بودند که چاره کار را در یکی از آن « ایسم » ها بجویند. مسجد و محراب و منبر ابزارهایی بودند که مردم آن ها را می شناختند و به آن اطمینان داشتند. روحانیان درس خوانده نه فقط مردم عامی را بر سر سفره « قالالمعصوم» مینشاندند و به کار شریعت آنان میرسیدند، بلکه برای فرهیختگان قوم هم، کالایی از جنس دین ودانایی داشتند. حوزویان آگاه آن روزها هم از فقه و اصول و دانش رسمی حوزه حظ وافر برده بودند و هم، به حکم آن که «دوستدار دانایی» بودند، میان قم و تهران فاصله ای نمیدیدند . و چنین بود که وظیفه تاریخی خود برای «ارشاد» را این بار از مسجد به« حسینیه» آوردند، و از حجره ها به کلاس ها.
مرحوم استاد شیخ علی دوانی از جمله همان حوزویان آگاهی بود که به آموخته های رسمی و مأنوس بسنده نکرد وگام در راه های نرفته گذاشت. او و پیشگامان فرزانه ای چون استاد شهید مطهری، فرزندان راستین زمان خود بودند. براستی در آن روزگار که حوزویان قلم به دست و جویای افق های نو حتی از سوی برخی همکیشان خود طعنه و انکار میدیدند، تلاش هایی مانند انتشار مجله«مکتب اسلام» ، پدیده ای بسیار فراتر از زمان خود بود. مرحوم دوانی و امثال او نیز میتوانستند مانند بسیار ی از دانشمندان حوزوی در فضای تعریف شده خود بمانند و به توفیق و اعتبار و شهرتی از جنس عالمان دین نیز دست یابند، اما در این سو نیز جان های تشنه وآگاه، بسیار بودند.
میراث علمی فرهیختگانی چون مرحوم دوانی ـ حتی اگر با دقیق ترین و سخت گیرانه ترین سنجه ها نیز بررسی شود ـ دست کم از این ویژگی کم نظیر برخوردار است که چندین نسل پیاپی با آثار ایشان سرگرم ودلگرم بوده اند. یاد آن روزهای خوب به خیر که چشم های مشتاق جوانان ، حیرت و بی پناهی فکری خود را با سرفروبردن در کتاب های جیبیای درمان میکرد که بر پیشانی آنها نام عزیزانی چون دوانی میدرخشید
تاریخ انتشار: ۱۹ دی ۱۳۸۵ - ۱۷:۵۵
سید باقر میرعبداللهی: سالهای سال گذشته و اینک اگرچه از سرزمین خون و خشونت رضاخانی، به ظاهر، دارها را برچیده و خونها را شستهاند، اما رویارویی با دین ـ دستکم ـ از رسمیت افتاده و شکل مدرنتری به خود گرفته است: