اجتناب آلمانیها از رویارویی با واقعیت و فقدان سیاست مهاجرت به مشکلات امروزه مهاجران در این کشور منتهی شده است. این موضوع اکنون دولت آلمان و افکار عمومی این کشور را بهشدت بهخود مشغول کرده و تا جایی پیش رفته که صدراعظم این کشور هم در این مورد اظهار نظر کرد. او چندی پیش با اذعان به مشکل مهاجران و تعامل جامعه آلمان با آنها گفت که تجربه جامعه چندفرهنگی در آلمان با شکست روبهرو شدهاست.
اما جامعه مهاجران آلمان که بیشترشان را ترکها تشکیل میدهند چگونه شکل گرفت و اکنون چه جایگاهی در آلمان دارد؟
ای کاش اوضاع مهاجران دیگر در آلمان هم مانند وضعیت اسماعیل تیپی به خوبی پیش میرفت. او در سال1972 هنگامی که 13سال داشت با حالتی عصبی و فلاکتبار در ایستگاه مونیخ از قطار ترکیه- آلمان پیاده شد. دلش برای دوستان، شهرش ازمیر و پدربزرگ و مادربزرگش که در 4سال گذشته او را بزرگ کرده بودند تنگ شده بود. تیپی فقط یکی از میلیونها مهاجر ترکی است که در آلمان زندگی میکند اما داستانش با بقیه فرق میکند. بعد از آنکه 5سال در ترکیه به مدرسه رفت پدر و مادرش او را به آلمان آوردند تا در شهر جنوبی رزنبرگ با هم زندگی کنند. پدرش در آنجا از سال1968 برای غول الکترونیک زیمنس کار میکرد.
تیپی امروز عضو اتحادیه محافظهکار دمکرات مسیحی و همچنین نماینده مجلس ایالتی هسه آلمان است. علاوه بر این او در بخش آتشنشانان داوطلب، عضوی فعال است و در باشگاه ورزشی محلی هم وظیفه سازگار کردن مهاجرین با جامعه آلمان را بهعهده دارد. اسماعیل تیپی در مجمع تاریخی شهرش بسیار پرتلاش است. او در گروهی عضو است که برای دبیرستان محل تحصیل دخترش کمک مالی جمع میکند.
ناکامیها و سوءتفاهمات
اگر زندگی بخش اعظم مهاجران ترک فقط کمی شبیه به اسماعیل تیپی بود امروز کسی در آلمان درباره عدمسازگاری ترکها و مهاجران با جامعه آلمان صحبت نمیکرد یا نظریههای عجیب و غریب سارازین در مورد ساختار ژنتیک گروههای قومی گوناگون مورد توجه واقع نمیشد. اما باید قبول کرد که جمعیت 3میلیوننفری مهاجران ترک طبق نظر مؤسسه جمعیت و توسعه برلین کمتر از گروههای مهاجر دیگر با جامعه آلمان سازگاری یافته استاند و آنها در مقایسه با دیگران تحصیلات کمتری دارند، دستمزد پایینتری میگیرند و آمار بیکاریشان بالاتر است.
ثیلو سارازین 12 فوریه 1945 به دنیا آمد و عضو پیشین هیات عامل بوندس بانک و سیاستمداری آلمانی است. او در کتاب تازه به چاپ رسیدهاش با عنوان «آلمان خودش را نابود میکند» مهاجران را مورد حمله قرار داده که سر و صدای زیادی در این کشور به پا کرده است. به خاطر همین اظهارات، او را از هیات عامل بوندس بانک کنار گذاشتند.
او پشتیبان سیاستهای سختگیرانه مهاجرتی است، مگر مهاجرانی که تحصیلات و مهارت بالایی دارند. همچنین از کاهش کمک های مالی به مهاجران حمایت میکند. او در کتابش مهاجران مسلمان، اسلام و حجاب را مورد انتقاد قرار داده است. طبق برآورد او، جمعیت مهاجران با نرخ رشد کنونی با گذشت چند نسل بر جمعیت آلمانیها پیشی میگیرد. او همچنین ادعا کرده است مهاجران از لحاظ هوش در سطحی پایینتر قرار دارند.
اکثر قریب به اتفاق سیاستمداران آلمانی از همه طیفها او را محکوم کرده و از عضویتش در احزاب و گروههای خود جلوگیری میکنند اما بیشتر مردم آلمان برخلاف سیاستمدارانشان نظرات سارازین را تأیید کردهاند و حتی 18درصد افراد شرکت کننده در نظرسنجیها اعلام کردهاند که اگر او حزبی تشکیل دهد به آن رأی خواهند داد.
هر که به دنبال دلایل این تفاوتها باشد، به تاریخی چنددههای از ناکامیها، سوءتفاهمات و فرصتهای از دسترفته، راهبردهای سیاسی کوتهبینانه و پافشاری و تکرار در نادیده گرفتن واقعیت خواهد رسید. راف سیلان، کارشناس مسائل مهاجرت و دین، میگوید: «آلمان فقط بهمدت 10 سال سیاست سازگاری مهاجران را به طور جدی پیگیری کرد.»
اسماعیل تیپی که از سیاستمداران اتحادیه دمکرات مسیحی است معتقد است که هم ترکها و هم آلمانیها مدتهاست که خود را گول میزنند. او میگوید: «این عقیده که ما همه، کارگران مهمان هستیم و سرانجام روزی به ترکیه بازمیگردیم توهمی بیش نبود.»
آغاز ماجرا
این توهم از 30 اکتبر 1961 با امضای یک توافقنامه ارسال کارگر بین آلمان غربی و ترکیه شروع شد. پیش از آن، چنین توافقنامههایی با ایتالیا، یونان و اسپانیا منعقد شده بود اما اقتصاد آلمان غربی به سرعت در حال رشد بود و نیاز به نیروی کار بیپایان، به نظر میرسید. صدها هزار ترک پس از واکسیناسیون و تأیید سلامت جسمانی در آنکارا و استانبول سوار قطارهای ویژه میشدند و به آلمان میرفتند. کارگران پس از رسیدن به مونیخ بین شهرکهای صنعتی آلمان تقسیم میشدند.
دولت و اقتصاد آلمان غربی از حضور کارگران مهمان، سرمست بودند، کارگرانی که بین 18 و 45سال سن داشتند و در آغاز دوران کارشان بودند، درآمدهای مالیاتی و امنیت اجتماعی را افزایش میدادند و میزان تولید را تا حد زیادی میافزودند.
بنابراین جای تعجب ندارد که جوزف استینگل، رئیس وقت آژانس فدرال کار آلمان غربی، هنگامی که در نوامبر 1969 به یک میلیون کارگر مهمان از جنوب شرقی اروپا در ایستگاه اصلی قطار مونیخ خوشامد میگفت در پوست خود نمیگنجید. در این مراسم، یک جوان 24 ساله ترک از کنیا که ناحیهای در آناتولی مرکزی است به طور نمادین یک دستگاه تلویزیون هدیه گرفت. استینگل هم با استفاده از این موقعیت اعلام کرد که آلمان برای حفظ رشد مقتدرانه اقتصادش باز هم به کارگران زیادی مانند او نیاز دارد.
شرکتهای آلمانی برای شغلهای سطح پایین و کمدرآمد در خطوط تولید و کارهای شیفتی بهشدت خواهان حضور کارگران نیمهماهر و ساده بودند. مناطق فقیر و دوردست ترکیه این هدف را تأمین میکرد. در آن زمان کسی در آلمان اهمیت نمیداد که بسیاری از این تازهواردها سواد ندارند که در نتیجه مشارکت آنها را در جامعه آلمان مشکلساز میشد. کارگران مهمان قرار بود در خوابگاههای نوسازی که نزدیک محل کارشان ساخته شده بود زندگی کنند و پس از چند سال به کشورهای خود بازگردند.
تاخیر در بازگشت
اما درخصوص هیچ یک از موارد یاد شده، قانونی جدی وجود نداشت. یکی از بندهای موافقتنامه بین آلمان و ترکیه مربوط به حضور دورهای کارگران خارجی در آلمان بود. با توجه به این بند، کارگران در نخستین دور حضور خود نمیتوانستند بیش از 2سال در آلمان بمانند. اما این بند در سال1964 از موافقتنامه حذف شد که بخشی از آن به خاطر فشار صنایع آلمان بود. آنها مایل نبودند مدام هزینه آموزش کارگران جدید را بپردازند. همچنین طبق گزارشی که کنفدراسیون مجامع کارفرمایان آلمان در سال1966 تهیه کرده بود مهاجران ترک ثابت کرده بودند کارگران قابل اعتمادی هستند و علاوه بر کارایی برابر با کارگران آلمانی، توقعات کمتری داشتند.
بسیاری از ترکها چندین بار بازگشت به کشورشان را به تاخیر انداختند. اوضاع سیاسی و اقتصادی ترکیه در اثر چندین کودتای نظامی بیثبات شده بود. اما تقریبا همه کارگران گمان میکردند سرانجام آلمان را ترک کرده و نزد خانوادههایشان باز خواهند گشت. تیپی میگوید: بعضی از دوستان ما 10 یا 15 سال چمدانهای آماده خود را زیرتختخواب یا بالای کمد نگه میداشتند تا با نخستین اشاره آلمان را ترک کنند. بسیاری از ترکها در کارخانههایی کار میکردند که در آنها برای برقراری ارتباط از مترجم استفاده میشد و همین امر یادگیری زبان آلمانی را غیرضروری میساخت.
پیدایش محله های مهاجرنشین
سیاستمداران آلمانی نه در برابر تلاشهای مهاجران که برای سازگاری با جامعه آلمان انجام میشد نه اعتراضی به عمل میآوردند و نه از آن پشتیبانی میکردند. اما هنگامی که بحران نفت در سال 1973 رشد اقتصادی آلمان را به خطر انداخت ناگهان کارگران مهمان را به چشم بار اقتصادی نگریستند. دولت ائتلافی آلمان که متشکل از سوسیال دمکراتهای چپ میانهرو و دمکراتهای آزاد لیبرال بود به رهبری صدراعظم وقت، ویلیبرانت، قانونی را به تصویب رساند که بهکارگیری کارگران مهمان را موقتا متوقف میکرد اما این قانون نقض غرض کرد و منجر به افزایش مهاجران خارجی شد.
بسیاری از ترکها از ترس آنکه ترکیه آن کشوری نباشد که آنها انتظار دارند و درصورت بازگشت دیگر نتوانند به آلمان بازگردند تصمیم گرفتند در این کشور بمانند و جهت حفظ احتیاط خانوادههایشان را هم پیش خود آوردند. به همین خاطر به جای بیشتری نیاز پیدا کردند و به مرور از خوابگاههایشان نقل مکان کرده و در آپارتمانهایی نزدیک کارخانههای محل کارشان ساکن شدند. این آپارتمانها آلمانینشین بودند اما کمکم ترکنشین شدند. این امر به پیدایش محلههای مهاجرنشین مانند مارکسلو در شهر دویسبورگ و نوکلن در برلین منجر شد. امروزه این محلهها را پایگاه جوامعی میدانند که به اصطلاح با جوامع آلمانی برابر است.
اولریچ هربرت، تاریخدان معاصر که مقیم فرایبورگ است، میگوید: پیش از نیمهدهه1970 گرایشی مشهود به سوی اقامت دائم و تغییر نام کارگران مهمان به مهاجر وجود داشت. اما طبق گفته هربرت، سیاستمداران آلمانی یا نسبت به آن منفعل بودند یا طرحهایی ارائه میدادند که نتیجه عکس میداد. به عنوان مثال از یک طرف از خارجیها انتظار میرفت خود را با جامعه آلمان سازگار کنند اما از طرف دیگر سیاست رسمی دولت تا اواخر دهه1990 تشویق مهاجران به بازگشت به کشورشان بود. در همین راستا هر از گاهی هم به کارگران مهمان، مشوقهای مالی تا میزان 10هزار و 500 مارک (معادل 5هزار و 400 یورو) ارائه میدادند.
بسیاری از مدارس علاوه بر تدریس دروس اصلی به زبان آلمانی، دروسی تکمیلی را هم به زبان ترکی تدریس میکردند. هدف این برنامه، تربیت افراد دوزبانه نبود بلکه قصد داشتند بچهها را برای زندگی آینده در ترکیه آماده کنند. تمایلی هم به الزام پیروی از نظام آموزشی آلمان در کار نبود. در نتیجه نسلی از بیسوادهای دو زبانه پدید آمد که نه به زبان مادریشان مسلط بودند و نه توانایی همشاگردیهای آلمانیشان را داشتند. این امر آینده کاری آنها را ضعیف میساخت.
همزمان با پیشرفته شدن صنعت آلمان کارخانهها به کارگران ماهر و توانمند نیاز پیدا کردند. حالا ضررهای بهکارگیری کارگران ترک که عمدتا از طبقه کمسواد بودند به وضوح دیده میشد. نخبگان ترک در استانبول و آنکارا این کارگران را ترکهای سیاه نامیدند و حتی در شهرهای بزرگ ترکیه آنها را به چشم افرادی ساده و محافظهکار مینگریستند.
در مقام مقایسه، ترکیب اصلی ترکها را در آلمان، مهاجران آناتولی با اعتقادات مذهبی شدید و فرزندان آنها شکل میدادند اما کشورهای دوراندیشتر در زمینه سیاست مهاجرتی مانند ایالات متحده آمریکا متخصصان سطح بالا را پذیرش میکردند. برای مثال در بریتانیا ترکها به خوبی با جامعه آنجا سازگار شدند. ساراسیلوستری، جامعهشناس دانشگاه کمبریج، میگوید: «ترکها با شیوه زندگی بریتانیایی سازگار شدهاند، عموما انگلیسی را روان صحبت میکنند، در سیاست محلی مشارکت میجویند و در اعتقادات مذهبی میانهرو هستند.»
ادبیات بیگانه ستیز
در سالهای اخیر مخالفت آلمانیها با مهاجرین ترک، روز به روز بیشتر شدهاست. حضور این مهاجران و بسیاری از پناهجویان موجب به راه افتادن مناظره سیاسی شده بود. از یکسو حزب سبزها خواستار جامعه چند فرهنگی و حق اقامت برای همه هستند و اتحادیه دمکرات مسیحی از سوی دیگر، بیپرده ادبیات بیگانهستیز به کار میبرند.
این مناقشه در اوایل سال 1999 هنگامی که رولاند کخ، رئیس وقت اتحادیه دمکرات مسیحی در ایالت هسه، طی یک انتخابات ایالتی، بر ضدتابعیت دوگانه مبارزه میکرد به اوج خود رسید. رأیدهندگان در آن زمان برای امضای دادخواستهایی علیه خارجیها جلوی ستادهای انتخاباتی این اتحادیه صف بسته بودند.
امروز که بیش از 10سال از آن زمان گذشته، سیاست سازگاری با جامعه آلمان جای خود را در خطمشی اتحادیه دمکراتمسیحی باز کرده است. آرمین لاسچت که از اعضای این اتحادیه در شهر آخن واقع در غرب آلمان است یکی از نخستین محافظهکارانی بود که با دیدی واقعبینانه به مسئله مهاجرت پرداخت. او در سال2005 و در ایالت راین وست فالیای شمالی به مقام وزارتی رسید که ماموریتش سازگار کردن مهاجران با جامعه آلمان بود. برای نخستین بار بود که چنین منصبی در آلمان پا به عرصه می گذاشت. لاسچت امروز میگوید: «پیدایش سیاست سازگاری با جامعه آلمان، پایانی است بر چند دهه انکار واقعیت.»
نمادهای سازگاری
در سال2006، ولفگانگ شوبل که وزیر کشور بود طی همایشی با موضوع اسلام، در مورد آینده آموزشهای اسلامی به بحث و گفتوگو با افراد حاضر پرداخت. حتی رولاند کخ که تا همین اواخر فرماندار ایالت هسه بود، در ایالتش برای بچههای پیشدبستانی مهاجران، کلاسهای زبان آلمانی برگزار میکرد.
بعضی از کارشناسان نسبت به جامعه مهاجران که کاملا متفاوت از بقیه جامعه است به نوعی خوشبینی رسیدهاند. برای مثال راف سیلان، استاد مطالعات مذهبی، از مسعود اوزیل نام میبرد؛ فوتبالیست جوانی که از فرزندان مهاجران ترک است و امسال در جام جهانی فوتبال برای تیم ملی آلمان به میدان رفت و مورد استقبال طرفداران این تیم قرار گرفت. سیلان میگوید: اگر تمام مبانی نظری سیاسی و دانشگاهی خود را کنار هم بگذاریم باز هم در راه ترویج سازگاری به اندازه چنین موارد عینی کاربرد ندارد.