گروه حوادث: در جریان یکی از وحشتناک‌ترین کیف‌قاپی‌های پایتخت، ضربات لگد سارق کیف‌قاپ باعث شد دختر جوان دچار جراحت شدیدی شود و پزشکان برای درمان وی مجبور به بیرون آوردن طحال او بشوند.

زنگ تلفن روزنامه به صدا درمی‌آید، زنی جوان با صدایی لرزان و غم آلود درباره حادثه تلخی که برای خواهر 27ساله‌اش اتفاق افتاده است حرف می‌زند. او شاهد حادثه کیف‌قاپی بسیار وحشتناکی بوده که باعث شده است خواهرش به‌شدت آسیب ببیند. او از ما می‌خواهد تا برای تهیه گزارش به خانه‌شان در شمال شرق پایتخت برویم. با بغض و ناراحتی می‌گوید: از ما که گذشت و خواهرم به‌شدت مجروح شده است اما ما باید کاری می‌کردیم و درباره چنین حوادث وحشتناکی هشدار می‌دادیم؛ برای همین تصمیم گرفتیم تا با روزنامه تماس بگیریم.

زن جوان مرا به اتاقی که خواهرش در آنجا در حال گذراندن دوره نقاهتش است راهنمایی می‌کند، همزمان با سؤالات من قطره‌های سرم که روی میز کناری دختر جوان نصب شده است چکه‌چکه می‌چکند، با گذشت چند روز هنوز هم دختر جوان به‌خاطر درد قفسه سینه و اعضای دیگر بدنش ناله می‌کند و از درد ملحفه‌ای که رویش کشیده شده است را چنگ می‌زند.

مادر نمی‌تواند خودش را نگه دارد، بغضش می‌ترکد و شروع به گریه می‌کند. دختر دیگر خانواده سعی می‌کند مادر را آرام کند تا خواهر کوچک‌ترش که حالا در بستر بیماری است متوجه گریه‌های مادر نشود. دختر مجروح آنقدر درد دارد که نمی‌تواند صحبت کند و برای همین خواهر بزرگ‌ترش ماجرای سرقت را برایم بازگو می‌کند. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد؛ انگار کمتر از 5 ثانیه. هربار که چشمانم را می‌بندم تصویر مرد موتورسوار در ذهنم نقش می‌بندد،

این کابوس رهایم نمی‌کند، این را خواهر دختر مجروح درحالی‌که دستانش می‌لرزد می‌گوید و بعد شروع می‌کند به تعریف ماجرا. ساعت حدود 8 شب سه‌شنبه 9 فروردین بود، به همراه مادر و خواهرم برای خرید به مجتمع تجاری‌ای که در نزدیکی خانه‌مان در خیابان شهید مدنی بود، رفتیم. خواهرم خرید عید نکرده بود و می‌خواست خرید کند اما آن شب چیزی پسند نکرد و به‌همین خاطر با تاکسی به خانه برگشتیم اما وقتی سر کوچه از تاکسی پیاده شدیم ناگهان صدای جیغ خواهرم را شنیدم.

به‌محض اینکه برگشتم متوجه یک موتورسوار شدم که خواهرم را روی زمین پرتاب کرد و قصد گرفتن کیف دستی‌اش را داشت اما کیف روی بدن خواهرم‌گیر‌کرده بود و سارق کیف‌قاپ حاضر نبود که کیف را رها کند. خواهرم روی زمین افتاد و موتورسوار او را روی آسفالت می‌کشید، به طرف آنها دویدم تا بتوانم به خواهرم کمک کنم اما مرد موتورسوار که یک لباس مشکی به تن و کلاه نقابداری به سر داشت و پلاک موتورش را گل مالیده بود، در یک لحظه چنان لگد محکمی به خواهرم زد که او از شدت درد بی‌حال نقش زمین شد و کیف هم در این زمان رها شد و موتورسوار با سرقت کیف خواهرم از آنجا گریخت.

زن جوان حالا از یادآوری آن لحظات وحشتناک مضطرب به‌نظر می‌رسد، چشمانش غرق اشک شده است، در همان لحظه یک موتورسوار دیگر که ظاهرا با این مرد همدست بود به سمت ما آمد و با ایجاد حرکات نمایشی باعث وحشت ما شد و او هم بعد از چند ثانیه از محل گریخت. به سرعت خودم را به خواهرم رساندم، کسبه و اهالی محل در اطرافمان جمع شده بودند، خواهرم زخمی شده بود، با اورژانس و پلیس 110 تماس گرفتیم، وقتی اورژانس رسید بعد از معاینه خواهرم،

او را به بیمارستان امام حسین انتقال دادند. لحظاتی بعد وقتی ماموران پلیس رسیدند و من در محل حادثه سرگرم تعریف ماجرا برای پلیس بودم، ناگهان متوجه مرد کیف‌قاپ شدم که با موتور در بین جمعیت ایستاده بود، وقتی که مطمئن شدم خودش است شروع به داد زدن کردم و از ماموران خواستم او را دستگیر کنند اما از آنجا که ماموران با خودروی پژو به محل آمده بودند مرد کیف‌قاپ توانست از بین جمعیت فرار کند.

خواهر بزرگ‌تر ادامه می‌دهد وقتی خواهرم را به بیمارستان انتقال دادیم، او دائما می‌گفت از ناحیه قفسه سینه احساس درد دارد، بعد از لحظاتی با گرفتن عکس و سونوگرافی متوجه شدیم او دچار خونریزی داخلی شدیدی شده است، وقتی پزشکان معاینات اولیه خود را انجام دادند متوجه پارگی طحال خواهرم شدند و بلافاصله او را به اتاق عمل انتقال دادند.

بعد از چند ساعت عمل جراحی پزشک معالج بیان کرد که باید طحال خواهرم بیرون آورده شود تا از خونریزی جلوگیری شود. خواهرم یک هفته‌ای با مرگ دست و پنجه نرم کرد تا بعد از بهبودی اولیه به خانه انتقال داده شد.

درد دل مادر

مادر دختر جوان درحالی‌که از این اتفاق ابراز ناراحتی می‌کند، می‌گوید: دخترم بعد از مدت‌ها تلاش به‌سختی شغلی پیدا کرده و در یک کارگاه مشغول به کار شده بود اما این حادثه باعث شده است که او حالا با این همه درد و رنج دست و پنجه نرم کند. من به‌عنوان یک مادر می‌خواهم بپرسم که دخترم واقعا چه گناهی کرده بود که در این سن و سال باید یک عضو بدنش را به خاطر خودخواهی و زیاده خواهی یک جوان از دست بدهد؟ او در طول این مدت به‌شدت از لحاظ روحی و روانی به‌هم‌ریخته است و ما هم که شاهد این حادثه بودیم به‌شدت نگران هستیم و نمی‌توانیم از ترس، حتی از خانه خارج شویم. چه کسی باید پاسخگو باشد؟ چرا باید یک جوان تبهکار به خودش اجازه دهد که به همین راحتی به افراد بی‌گناه حمله ور شود و آنها را به این حال و روز بیندازد؟