با نگاهی عمیق به گذشته درمییابیم که ایران عزیز ما، صاحب این گنجهای گرانبها بودهاست، ولی در چند قرن اخیر، به دلایل مختلف ازجمله خودباختگی در مقابل هجوم علم و فرهنگ غرب، بیکفایتی حکام و زمامداران و عدماهمیت به حفظ این میراث گرانسنگ، درگیری کشور در منازعات سیاسی و جنگهای مختلف و سایر دلایل، بهتدریج از این قافله عقب مانده است. این قضیه تا به آنجا پیش رفت که کشوری با آن سابقه علم و تمدن که روزی بر تارک دنیا میدرخشید، به کشوری دستسوم و مصرفکننده علم تبدیل شد.
خوشبختانه، در سالهای پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، خصوصاً در سالهای اخیر، حرکتی در جهت جبران این فتور، انجام گرفته و میگیرد که جای بسی سعادت است. ولی با توجه بهشدت عقبماندگی در قرون اخیر و با عنایت به شتاب بالای حرکت علمی در دنیای امروزی، سرعت این خیزش، متناسب با انتظارات جامعه و دستیابی به چشماندازهای تدوین شده، که بهنظر این حقیر، در سطح کمینه قرار دارد، نیست. چرا که امکان پیشرفت، با توجه به وضعیت موجود و تواناییهای خدادادی جوانان این مرز و بوم، بسیار فراتر از این چشماندازهاست.
برای ایجاد تناسب بین وضعیت فعلی و وضعیت شایسته این ملت، دو راه بیشتر وجود ندارد.
یا چرخ حرکت علمی در جهان حداقل برای یک قرن از حرکت باز ایستد و چراغ دانش خاموش شود تا ما خود را به این قافله برسانیم. یا اینکه خودمان سرعت حرکت علمی خود را مضاعف کنیم و با شتابی دوچندان به پیش برویم.
بدیهی است که راه اول، نهمعقول است و نه ممکن. اما راهدوم، هم منطقی است و هم میسر. تنها راه برای رسیدن به جریان پرشتاب و پرتلاطم علم و کسب سیادت سابق علمی بر جهان، حرکتی سریعتر، همهجانبهتر و هوشیارانهتر است.
اما این مسیر، بسی دشوار بوده و مستلزم لوازمی است که بدون آنها نیز طی کردن این راه عزت، بسیار صعب و حتی غیرممکن خواهد بود.
برای نیل به این هدف، باید به گذشته خود نگاهی عمیق و متفکرانه بیندازیم و علل آن جایگاه والای علمی را در خود جستوجو کنیم. باید از خود بپرسیم که آن سروری در دانش، مهارت در علوم و سرآمدی در حکمت و صنعت چگونه به دست آمد و مهمتر آنکه چگونه از دست رفت و چگونه قابل بازیابی است؟
فاصله میان علم و صنعت در ایران و سایر ممالک اسلامی با غرب، آنچنان زیاد بوده است که طرح مثالهایی از این دست، امروزه اغراقآمیز و غیرقابل باور بهنظر میرسد. ولی واقعیت آن روزگار، همان است که گفته شد و واقعیت امروز، همان است که شاهدیم. براساس منابع تاریخی که عمدتاً غربی هستند، چند مثال میآورم.
در زمانی که در بیمارستانهای ری و بغداد، اطبای ایرانی و مسلمان، دارای بخشهای تخصصی چشم، جراحی، اطفال، عفونی، زنان و غیره بودهاند، در همین کشور فرانسه، که امروزه، مهد علم، فرهنگ و هنر، تلقی میشود، زنان، فرزندان خود را در نامناسبترین شرایط، به دنیا میآوردند.
زمانی که بیماران صعبالعلاج، در جندیشاپور و سایر مراکز درمانی جهان اسلام، توسط پزشکان، درمان میشدند، در همین اروپا، پزشکی آنچنان با سحر و جادو و خرافات آمیخته بوده که اگر بیمار با این امور، درمان نمیشد، وی را زندهبهگور کرده و یا از شهر اخراج میکردند، که مثال بارز آن در مورد بیماران جذامی است.
ورود مستشرقین و سیاحان بسیار، تحصیل دانشجویان غربی در ممالک اسلامی و تفاخر به آن، تدریس کتب دانشمندان متقدم ایرانی و مسلمان در اروپا تا دو قرن اخیر، یعنی تا قرون متمادی پس از مرگ مؤلف آن، الگوبرداریهای مختلف در عرصههای گوناگون علمی، فنی و صنعتی و موارد متعددی از این قبیل، خود گواهی روشن براین مدعاست.
با این حال به دلایلی که به بعضی از آنها اشاره خواهد شد، علوم و کتبی که از شرق به غرب، تاراج گردید، ترجمه گردیده و پس از چندین قرن بهعنوان پایههای علوم غربی به همگان معرفی شد، از غفلت ما نهایت استفاده را بردند و گنجینهای را که دریا دریا بهغارت برده بودند، قطرهقطره بهخودمان بازفروختند، آنهم به قیمت گزاف عزت، شرف، وابستگی و استثمار.
نظر حقیر این است که پس از پایان دوران سیاه رکود علمی در غرب(قرون وسطی) و آغاز رنسانس، گویی تمام این رکود، به شرق و خصوصاً ممالک اسلامی سرایت کرد و طی چند قرن، تمام آن شکوه و عظمت علمی، محو و تمدن، در چند اثر باستانی خلاصه شد.
اروپاییان که قرنها تحت نفوذ و سیطره علمی ایران و اسلام بودند، پس از خروج از رکود علمی و تجدید بنای دانش عاریتی خود، یکباره خود را از زیر این بار سنگین، رها کردند و به قول دو مستشرق معروف - گوستاو لوبون و ادوارد براون- این خروج و استقلال ظاهری، آنچنان ایشان را از خود بیخود کرد که یکباره تمام گذشته خود را فراموش کرده و منکر هرگونه تقلید و بهره علمی از شرق شدند. آنها که زمانی مستعمره علمی ایران و اسلام بودند، پس از سر برآوردن از دوران سیاه رکود، عظمت ایران و تمدن اسلامی را فراموش نموده و با عقب نگهداشتن آنها به شیوههای گوناگون، سعی در پاک کردن رد پای علم و دانش آنان کردند و متأسفانه برای چند قرن، در این کار خود، موفّق بودند.
این حقد و کینه و احساس خواری و ننگ، آنچنان بر دلهایشان سایه افکنده بود که پس از رنسانس، منبع و منشأ بسیاری از علوم خود را فراموش کرده یا خود را به فراموشی زدند و از اساتید خود و حکمای ایران و اسلام، نامی نبردند و حتی سعی بلیغ کردند تا هرگونه ارتباط علم با ممالک اسلامی و ایران از اذهان پاک شود و این کار در سایه تبلیغ و تحریف حقایق بهخوبی صورت گرفت. اثر این نمک خوردن و نمکدان شکستن تا آنجا پیش رفت که اهالی بلاد اسلامی، گمان میکردند که علم و غرب، پیوندی ناگسستنی داشته و از ابتدا نیز چنین بودهاست و برای خوب و مدرن بودن، باید غربی شد و مقلد و مصرفکننده خوبی بود.
در اینجا، یک سؤال، ذهن هر محققی را بهخود مشغول میکند و آن اینکه چگونه ممکن است، اروپای درگیر رکود و رنسانس، با آن حجم نیاز و انبوه کمبودها، یکباره اینچنین شتاب بگیرد و به سرعت، طی چند قرن، ضمن جبران عقبماندگیهای چندصدساله خود، حتی داعیه سروری عالم را داشته باشد و برای چند قرن، عالم را به بردگی و بندگی خود گیرد و جهانی را زیرسلطه و استعمار خود قرار دهد و این سلطه و استعمار را در مهاد تمدن، شدت بخشد تا جبران مافات کرده باشد؟!
این سرعت پیشرفت، چندین دلیل دارد که هریک نیازمند کندوکاوی مجزاست که در این مقال، مجال پرداختن به همه آنها را نداریم. ولی یک دلیل، نیازمند طرح در اینجاست و آن اینکه در چندین مرحله طی جنگهای صلیبی و فتوحات مختلف دیگر، شهرهای بزرگ و عالمپرور اسلامی بهدست اروپاییان افتاد. در این شهرها، کتابخانههای عظیمی وجود داشت که حاوی دهها و بلکه صدها هزار جلد کتاب نفیس و نسخ خطی کمیاب و بعضاً نایاب بود. این گنجینهها از علوم ناب ایرانی و اسلامی و در شاخههای مختلف دانش آن زمان بود که به غارت رفت و به سرعت ترجمه شد و ملاک عمل قرار گرفت. شاهد این مدعا هم وجود کتب خطی باارزش و نسخههای منحصربهفرد ایرانی و اسلامی در کتابخانهها و موزههای غرب است. براساس آمار، تعداد نسخههای خطی در حوزههای مختلف علوم در اروپا، با تعداد این آثار در ممالک اسلامی و ایرانی، قابل قیاس است.
نتیجه این تاراج علمی، همین است که امروزه مشاهده میشود. کبر و غرور ناشی از سیادت علمی، پیشرفتهای حیرتانگیز صنعتی، زرق و برق اقتصادی و مواردی اینچنین که امروزه، دستیافتن به آنها، آرزوی محال بسیاری از ممالک اسلامی است. با گذشت سالهای طولانی و روی کار آمدن زمامداران عیاش و بیفکر در ممالک اسلامی، خاطره این غارتها به فراموشی سپرده شد. رابطه با غرب، آنهم از نوع ذلیلانه، اهمیتی بیش از پیگیری و احیای آن گنجینه عظیم به غارت رفته یافت و شد آنچه نباید.
اروپاییان، از این خواب عمیق، نهایت استفاده را بردند و تمام علوم بومی ما را به نام خود، سند زدند. شواهد و قرائن تاریخی را محو کردند و با تبلیغات وسیع، سعی در وارونه جلوه دادن حقایق کردند و متأسفانه کاری کردند کارستان و در باطن خویش، کامیاب شدند و ما در حق خویش کامروا نشدیم.
دانشمندان اسلامی را تصاحب کردند و یا ایشان و کارها و خدماتشان را بیارزش جلوه داده و آنان را به جایگاهی پائین، تنزل دادند. اگر این امور، میسر نشد، به آنان تهمت میخوارگی و شهوتپرستی زدند تا از ارزش کارشان کاسته و آنان را در نگاه مردم خودمان، حقیر جلوه دهند. خلاصه آنکه هرگونه که توانستند، قلبواقعیت کردند و صدایی به اعتراض و مخالفت بر نخاست و برای طبع سرکش و عصیانگر بشر، چه چیز بهتر از این، برای جولان اختصاصی در تاریخ علم و اندیشه و تمدن.
بسیاری از اختراعات و اکتشافات تمدن ایران و اسلام را به نام خود، دوباره ثبت و بسیاری از آنها را دوباره کشف و اختراع کردند، آنهم با چند قرن فاصله از کشف اصلی. نمونههایی از این دست آنچنان زیاد است که میتوان پیرامون مصادیق آنها، کتابها نگاشت.
باز صدایی به اعتراض بلند نشد و جریان مخالفی فراگیر نشد تا این دزدان بیمرام را رسوا کند.
حال، سؤال اینجاست که اگر افرادی با استفاده از منابع علمی ما، عمداً و با سوءاستفاده از غفلت صاحبان اصلی، اختراعات و اکتشافات قدمای ما را به نام خود مصادره کنند، دانشمند و مخترعند، یا سارق و عوامفریب؟!!
آیا نباید افرادی را که عمداً و دانسته، به این جرم مبادرت میکنند، محاکمه و آنان را رسوا کرد؟
اینجانب با احترام به تمامی اهالی علم، بهدلیل مطالعات و تجربیات - هر چند اندک - پیرامون تاریخ علم در اسلام و ایران، خصوصاً با گرایش طبسنتی ایران، لازم میدانم مواردی را به استحضار برسانم که البته اینها در مقابل حجم عظیم این سرقت علمی، همچون قطرهای در مقابل دریاست:
کشف گردش خون، علم تشریح بدن، روشهای آموزش پزشکی نوین، واکسیناسیون در برابر بیماریها، بسیاری از روشها و ابزارهای جراحی امروزی، تخصصی کردن شاخههای طب، داروهای مفرد و ترکیبی و بسیاری دیگر از موارد که فقط در شاخه طب از علوم بومی، قابل بیان است.
جاذبه زمین، قوانین بهاصطلاح نیوتن، مسائل مربوط به نجوم و کیهانشناسی، علوم ریاضی و فیزیک، پایههای علوم کامپیوتر، پرواز، علم مکانیک و بسیاری دیگرکه بهدلیل اطاله کلام، از بیان آنها در این مقاله، خودداری میکنم.
تا به اینجا، آنچه بیان شد، مقدمهای بود، هرچند طولانی در بیان مسائل بهوجود آمده و آشنایی مختصر از شرایط گذشته و حال. اما فقط دانستن اینها، درمان دردهای مزمن دوری از قافله علم امروزی نیست. افتخارات گذشتگان، بهتنهایی ضامن اعتبار آیندگان نخواهد بود، مگر آنکه این علم، با عمل همراه شود.