اما بهرهبرداری اقتصادی از این عرصه وسیع فقط در همان موارد خلاصه میشود؟ آیا ما همیشه بهدلیل عدمتمرکز بر شناخت واقعی این پتانسیل باارزش باید شاهد اولویت بیشتر بخش کشاورزی و طرحهای مربوط به آن، در برابر منابع طبیعی باشیم؟ چرا با تمام کوششهای لفظی و مکاتبات فراوان با ارگانهای ذیربط توسط افراد ذیصلاح حقیقی و حقوقی قادر به اثبات نقش واقعی اقتصادی این عرصهها نیستیم؟ آنچه درپی میآید مقالهای است در همین زمینه به قلم دکتر سودابه کروری، پژوهشگر و عضو هیأت علمی.
پیش از ورود به مبحث اصلی ضروری است به بعضی از تعاریف و مباحث مدیریت اکوسیستمهای جنگل و مرتع، در داخل و خارج از کشور اشاره شود.
بهطور کلی جنگلها و مراتع طبیعی منشا، تولید گونه و درون گونههای کشاورزی اعم از خوراکی و دارویی است.پس از انقلاب صنعتی اروپا در قرون 17 و 18، نگرش علمی انسان نسبت به جنگل تغییر کرد و بهمنظور بهرهوری از این منبع عظیم چوبی، روشهای ابتدایی بهرهبرداری تدوین شدند. در واقع تفکر نخستین در زمینه بهرهبرداری بر مبنای اقتصاد صرف تدوین شد. به همین دلیل با پیشرفت علوم و افزایش توان بشر در تکنولوژی با هدف اجرای مکانیزاسیون تولید و برداشت، همگن کردن بافت مناطق جنگلی از نظر نوع گونه، سن درخت، دوره برداشت و... مورد توجه قرار گرفت. به این ترتیب در یک دوره زمانی محدود قادر به برداشت سطح وسیعی از جنگل با حداقل هزینه بودند. به عبارت دیگر تفکر برداشت بهصورت محصولات کشاورزی در علوم جنگلداری رسوخ کرد. در واقع جنگلهای طبیعی را به مزرعه تولید چوب تبدیل کردند.
در اواخر قرن نوزدهم بهتدریج شناخت بشر نسبت به دانش بومشناسی افزایش یافت. با تبدیل جنگلهای طبیعی به مزارع درختان چوبده بهصورت تک کاشتی، مسئله مرگومیر درختان جنگلی رخ داد. این پدیده چنان رواج یافت که مسئولین امر برای دفع آفات و امراض به سم پاشی و سایر مبارزههای رایج در عرصه کشاورزی، روی آوردند. اما باز هم مشکلات موجود شدیدتر شد و گستره وسیعی را دربرگرفت.
نخستین گام برای بهرهگیری از الگوی اکوسیستمهای طبیعی
برای نخستین بار پروفسور Hans Leibindgut رئیس وقت سازمان تحقیقات بینالمللی جنگل (IUFRO) دیدگاه بهرهگیری از الگوی اکوسیستمهای طبیعی و در کل مدیریت نزدیک به طبیعت را ارائه داد. در این زمان وی با چاپ کتاب خود تحت عنوان جنگلهای بکر اروپا در سال 1982 اندیشههای خود را در اختیار جهانیان قرار داد. زیربنای این تفکر از پژوهشهای او طی سالهای 1957تا 1973 نشات گرفته است. همانند همه نوآوریهای علمی، ابتدای امر مخالفتهای زیادی با وی شد ولی بهتدریج با پیشرفت علوم و تکنولوژی در زمینههای مختلف و اثبات فرضیههای وی با اصول نوین علمی، گروه زیادی از اندیشمندان به وی گرویدند. پس از وی یکی از دانشجویان اتریشی او به نام پروفسور Kurt Zukrigel ریاست وقت یوفرو را برعهدهگرفت و با گروه کاری خود و تعداد زیادی از دانشجویان، تفکرات Leibindgut را در عرصه جنگلهای اروپا تسری داد. این گروه در سال 1970 اقدامات خود را سازماندهی کرده و به فکر ایجاد ذخیرهگاههای ژنتیک در جنگل بهعنوان مناطق حفاظت شده و پارکهای ملی افتادند. بالاخره در سال 1976 در کنفرانس اسلو این تئوری با ارائه نتایج تحقیقات انجام شده در این زمینه تقویت شد (متأسفانه این بینش علمی زمانی اوج گرفت که بیش از 5 - 4درصد از جنگلهای طبیعی در ارو پا باقی نمانده بود ).
مطالعات ژنتیک انجام شده توسط Berthold heinze در جنگلهای اروپا و قسمتی از جنگلهای ایران روی گونه گیلاس وحشی ثابت کرده است، که در محدوده جنگلهای اتریش، آلمان تا بلغارستان این پایهها معرف تنها یک کلاس ژنتیک، در کشور ترکیه دو کلاس و در ایران تنها در محدوده کوچکی از جنگلهای گیلان و مازندران چهار کلاس ژنتیک شناسایی شده است.
به عبارت دیگر اروپا برای بقای جنگلهای اولیه و بازگشت بافت به جنگلهای طبیعی خود نیازمند دریافت کمک (پایههای درختی با توان ژنتیک متفاوت) از جنگلهای ایران (بهعنوان مادر جنگلهای اروپا) است.
هر چند کشور ایران تاکنون بستر جنگلهای خود را بهطور کلی نابود نکرده است اما غارت روز افزون جنگلهای خزری و گرمسیری، بهرهبرداریهای بیرویه چند دهه اخیر از عرصه جنگلها و مراتع کشور ایران نیز از مثالهای بارز و تأسفآور این مورد است.
امروزه با پیامدهای زیستمحیطی ناگوار ناشی از تخریب منابع طبیعی از جمله افزایش گازهای گلخانهای جنبشی جهانی در راستای حفاظت از جنگل بهعنوان میراثی برای آیندگان بهوجود آمده است که از مهمترین نشانههای آن میتوان به کنفرانس زمین در ریو و ادامه این روند در نشستهای سران کشورهای دنیا تا کنفرانس ژوهانسبورگ اشاره کرد. پیامد بروز این حساسیتها خلق تفکر توسعه پایدار است. در این دیدگاه اهمیت توسعه تا زمانی باقی میماند که اصل ماندگاری، منابع موجود را تهدید نکند. در عصر حاضر در بهرهبرداری از جنگل توان اکولوژی هر منطقه فاکتور تعیین کننده میزان بهرهبرداری است و با تعیین این توان در هر منطقه، میزان بهرهبرداری متناسب با ترمیم طبیعی اکوسیستم تعیین و میزان برداشت چوب و... مشخص میشود.
دلیل پیشنهاد و اجرای طرحهایی مانند طوبی، کاشت درختان چند منظوره طرح جدید ایجاد درختان مثمر در اراضی شیب دار تنها بهدلیل مشکلات اقتصادی ساکنان این اکوسیستمها بهعنوان اجزای اصلی تأثیرگذار بر سیستم و عدمشناخت واقعی پتانسیلهای اقتصادی موجود در این عرصههاست.
خوشبختانه امروزه با مراجعه به هر اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری ما میتوانیم با تنوع پوشش گیاهی استان آشنا شویم، در اغلب موارد نقشه پوشش گیاهی منطقه نیز تهیه شده. حتی فهرست گیاهان دارویی موجود در اکوسیستم نیز تفکیک شده ولی همچنان سکنه در فقر قرار دارند.
راهکارهایی برای حفظ اکوسیستمهای جنگلی و مرتعی
اگر بهرهبرداری از چوب باید براساس توان اکولوژیک مناطق باشد و ظرفیت حضور دام در مراتع طبیعی بهدلیل حفظ آنها باید محدود باشد، پس در عرصه منابع طبیعی چه پتانسیلهای اقتصادی نهفتهای وجود دارد که باید از آنها بهرهگرفت تا ضمن حفظ منابع موجود، اوضاع اقتصادی مردم درون اکوسیستم را نیز بهبود بخشید؟
هر چند نحوه مدیریت اکوسیستمهای جنگلها و مراتع ایران بر حسب شرایط اکولوژی متفاوت است ولی نقاط مشترک آنها فراوان است. مدیریت باید براساس ظرفیتهای ثانویه موجود در این مناطق تعریف، معرفی و بهرهبرداری از آنها بر پایه سیستمهای فراوری از محصولات در حاشیه زیست بومهای طبیعی متمرکز باشد.
در درجه اول لازم است سیستم دامداری هر منطقه درون شرکت تعاونیهای روستایی بر حسب تعداد واحد دام هر فرد با تأکید بر مباحث علمی متمرکز شود. بدین ترتیب ضمن کنترل سلامت، تغذیه و پرواربندی دامها نحوه و زمان حضور مستقیم آنها در عرصه مشخص میشود. بهعلاوه در حاشیه این مناطق کارخانجات وابسته به محصولات دامی با کمک دولت باید ایجاد شود. سالهاست که با برنامههای مختلف از جمله خرید واحدهای دامی سعی در خروج آنها از عرصه را داشتهایم ولی تا چه حد موفق بودهایم؟
جنگلها و مراتع چه پتانسیلهایی دارند؟ چه ذخایری هنوز در این عرصههای طبیعی به جز تولید چوب و بستر چرا وجود دارد؟ از گیاهان دارویی بهعنوان تولید طبیعی جنگل و مرتع سخن به میان آمد، آیا منظور استفاد مستقیم از آنهاست؟ عرصه طبیعی به ما این اجازه را میدهد که ضمن شناخت این گونهها، درون گونههای خاص با مواد مؤثره چندین برابر را شناسایی و در حاشیه بومزیست نسبت به کاشت آنها اقدام کنیم. در کلیه مناطق حاشیه جنگلها و مراتع ایران، سودآوری کاشت این محصولات چندین برابر گیاهانی مانند گندم، جو و... است.
بنابراین ساکنان بعد از آموزش و دریافت بذور اصلاح شده با رغبت کامل مبادرت به کاشت آنها خواهند کرد. البته در سالهای اولیه خرید این محصولات باید توسط دولت انجام گیرد. عرصه طبیعی جنگلهای خزری و زاگرسی از غنای قابلتوجهی از تنوع قارچهای خوراکی و دارویی برخوردار است. مطالعات انجام شده در یکی از آبخیزهای جنگلهای خزری، ثابت کرد که تنوع این محصول طبیعی بسیار قابل توجه است. قبل از انجام این تحقیق کشور چین رویشگاه طبیعی بسیاری از این قارچهای باارزش را مختص خود میدانست (گزارش تهیه شده توسط خانم دکتر مینو رضایی، 1386). بعد از شناخت کیفیتهای اقتصادی این محصولات باید نسبت به تکثیر و کاشت آنها اقدام شود. پرورش قارچ بهطور معمول در سطوح محدود در حاشیه اکوسیستمهای طبیعی چندین نوبت در سال عملی است. بنابراین اجرای این عمل در حاشیه جنگلها و مراتع موجب میشود که پتانسیل اقتصادی مردم این نواحی تا حد زیادی بالا رود. ضمن آنکه گیاهان دارویی و قارچها محصولات همین اکوسیستمها هستند و هیچگونه تأثیر سوئی در همزیستی آنها پدید نخواهد آمد.
ترکیب باغ - جنگل - مرتع بزرگترین تهدید جنگلهای شمال و زاگرس
زیربنای تشکیلات اکوسیستمهای طبیعی از غنای بسیار بالای میکروارگانیسمها بهعنوان عوامل تجزیه مواد، برقراری تبادل مواد غذایی بین گیاهان و بستر و ایجاد مقاومت در برابر بیماریهای مختلف بهدلیل وجود آنتیبیوتیکهای مختلف برخوردار است. در حال حاضر علاوه بر استفاده از تکثیر این میکروارگانیسمها جهت تولید کود بیولوژیک در عرصه نهالستانهای جنگلی و مرتعی بسیاری از آنتیبیوتیکهای ارزشمند از تکثیر این موجودات در کشورهای پیشرفته دنیا بهدست میآید.
مواردی مانند تولید سقز از درختان سالم بنه یا استفادههای ثانویه از قسمتهای مختلف درختان بلوط از جمله تانن و... از سالیان بسیار دور شناخته شده است. پایههای مختلف بنه قادر به تولید سقز به میزان مساوی نیستند حتی تمام پایهها از قدرت ترمیمی مساوی بعد از انجام عمل تیغ زنی برخوردار نیستند. این موارد توسط اجرای علوم ژنتیک و بیوتکنولوژی در عرصههای طبیعی جنگلهای زاگرس قابل توسعه است. اینها تنها شمهای از منابع اقتصادی درون سیستم طبیعی جنگلها و مراتع ایران است. عدمشناخت این پتانسیلها و سایر موارد مشابه مانند توسعه اکوتوریسم طبیعی در محدوده خانههای روستایی یا چادرهای ایلی در عوض ایجاد هتلهای مسافرتی با اندک کمک بهداشتی از طرف دولت، معرفی گردشگری بهصورت زندگی در طبیعت با روستاییان یا ایلنشینان، عدمبرپایی کارخانجات کوچک فرآوری (به جای تحویل و ارسال این مواد خام به خارج از کشور) در حاشیه اکوسیستمهای طبیعی به اضافه فقر روستاییان و ایلنشینان ساکن در اکوسیستم، برنامه مدیریت منابع طبیعی کشور را به طرف ترکیب باغ- جنگل- مرتع (با آبیاری یا بهصورت دیم) سوق داده است.
با توجه به سابقه مطرح شده در اروپا با گسترش عرصه ایجاد باغهای میوه درون جنگلها و مراتع طبیعی زاگرس و جنگلهای خزری در آیندهای نه چندان دور، سبب میشود که این عرصهها نه جنگل و مرتع طبیعی باشند و نه باغات میوه، بلکه با به هم خوردن چرخه حیات و عدموابستگی افراد درون سیستم، فرسایش بستر شروع و ناامیدی و فقر با شدت بیشتری مردم این نواحی را در برخواهد گرفت.
مقصر اصلی در شرایط فعلی کیست؟ مردم درون اکوسیستم، دامهای آنها یا برنامهریزی دولت....؟اگر سرفصل برنامههای آموزشی دروس منابع طبیعی در دانشگاه مادر (حداقل در مقاطع فوق لیسانس و دکتری) بهعنوان سلول اصلی برای سایر دانشکدههای منابع طبیعی ایران تغییر کند و فارغالتحصیلانی در آن تربیت شوند که در درجه اول با چگونگی تشکیلات اکوسیستمها و نحوه وابستگی آنها به یکدیگر آشنایی عملی و کاربردی عمیق تری پیدا کنند و درپی آن، اقتصاد منابع طبیعی تجدیدشونده ایران و مدیریت اقتصادی سیاسی آن بهطور دقیق آموزش داده شود، بهطوری که دانشکدههای فنی کشور با ارائه طرحهای ایجاد کارخانجات فرآوریهای ثانویه کوچک در حواشی این اکوسیستمهای طبیعی آشنا شوند، دولت با کمک این دو بازوی متخصص بیولوژی و تکنیک قادر خواهد بود این مدیریت را به نحو احسن هدایت و کنترل کند. مسلم است که زمانی بخش خصوصی وارد این عرصه خواهد شد که از بهرهوری اقتصادی آن اطمینان حاصل کند. در آن صورت ساکنان اکوسیستمها مرفهتر، اقتصاد این نواحی پویاتر و عرصه طبیعی منابع طبیعی تجدیدشونده ایران با کمک اجرای مدیریت صحیح و انجام طرحهای پایش احیا خواهد شد و جوانهای متخصص بیشتری در عرصه طبیعی به کار گمارده خواهند شد.
لازم است به جای ارائه طرحهای زودبازده و خطرناک در مدیریت آبخیزداری کشور، پیشنهاد این نوع مدیریت عمیقتر مورد بحث قرار گیرد. شاخص اصلی در ایجاد این تحول در درجه اول وزارت علوم، تحقیقات و فناوری کشور و بعد مدیران استانها خواهند بود. حداقل بهعنوان مدل و پیش طرح پیشنهاد میشود این طرح در دو آبخیز جنگلهای خزری و زاگرسی پیاده شود تا بتوان با خیال راحت آن را درتمام آبخیزهای ایران اجرا کرد. حرکت سریع در این جهت در زمره وظایف ملی و مذهبی کلیه متخصصان امر و مدیران کشور است.
در غیراین صورت، با پیاده کردن برنامههای حاضر در آینده، نه جنگل، نه مرتع و نه تولید فراوان میوه در کار خواهد بود بلکه آیندگان با یک عرصه کاملا تخریب شده مواجه خواهند بود. در پایان دوباره فهرست بعضی از پتانسیلهای موجود در عرصه منابع طبیعی تجدیدشونده (جنگل و مرتع) ذکر میشود.
1. تهیه بانک بذور گونهها و درون گونههای مهم جنگلی و مرتعی شناسنامهدار کشور در عرصههای منابع طبیعی تجدیدشونده جهت تولیدات داخلی (مدیریت احیا) و فروش به خارج از کشور (بعد از ثبت الگوی ژنتیک آنها در ایران).
2. تکمیل فهرست گیاهان دارویی مناطق مختلف ایران، جداسازی پایههای گیاهی با توان تولید بیشتر و مقاومت مناسبتر نسبت به تنشهای محیطی موجود در هر اکوسیستم طبیعی.
3. شناخت و تکثیر میکروارگانیسمهای مهم شناخته شده در بافت بستر و تکثیر آن جهت تولید کود بیولوژیک و تولیدات فرعی مانند آنتیبیوتیکها.
4. شناخت و معرفی قارچهای صنعتی و خوراکی اکوسیستمهای طبیعی و کاشت آنها در حاشیه اکوسیستمهای بسنده با نوع قارچ.
5. بهبود وضعیت شرکت تعاونیهای روستایی جهت ساماندهی مناسبتر به دامداریهای کشور
6. شناخت پایههای مناسب برای تولید محصولات فرعی مانند سقز، تانن و...
7. تقویت اکوتوریسم با کمک بهداشتی کردن منازل روستاییان یا چادرهای ایلات (ترویج زندگی در طبیعت).
8. تقویت صنایعدستی روستایی و معرفی آن در سایتهای اینترنتی.
آنچه مسلم است اینکه اگر عرصه منابع طبیعی کشور (جنگلها و مراتع) بهصورت بنیادی تخریب شود به آسانی و شاید هیچوقت قادر به ترمیم آن نخواهیم بود.
* پژوهشگر و عضو هیأت علمی