همزمان با بهار آزادی و بیداری اسلامی در خاورمیانه بهعنوان خاستگاه تمدنی جهان، تحولی همزمان و همراستا در آن سوی دنیا در حال نسج و انسجام است؛ تحولی که از آن با نام تداوم جریان بیداری اسلامی در جامعه اروپایی یاد میشود. بسامد رنسانس بیداری اسلامی در حالی به آن سوی آبهای سرد آتلانتیک نفوذ و رسوخ یافته است که طی این ماهها اروپا و آمریکا در تلاش برای محاصره و مصادره جریان بیداری اسلامی بودند. در این مدت غرب سعی داشت تا با نگاهی دوگانه و ابزارگرایانه شیب تحولات منطقه را به سوی منافع و مطامع خود هدایت کند.
اما در هنگامهای که باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، 6 ماه پس از زلزله عربی، موضع سیاسی آمریکا را نسبت به تحولات منطقه تشریح میکرد، بنیانهای جامعه اروپایی ریزلرزههایی را احساس میکرد که کمکم شدت و عمق بیشتری یافت. ابتدا مردم اسپانیا مانند مصر راهی خیابانها و میادین شدند و اکنون بیش از 4هفته است که مردم این کشور در میدان اصلی مادرید تجمع کردهاند. پس از اسپانیا دامنه این موج به یونان، ایتالیا و آلمان هم کشیده شده و اکنون دیگر کشورها با تاخیر و تردید، ایستگاههای بعدی موج بیداری هستند. چنین تغییری در جامعه درهنگامهای مجال بروز مییابد که پیش از این رهبر معظم انقلاب اسلامی از راه یافتن موج بیداری اسلامی به جامعه اروپایی سخن به میان آوردند؛ موجی که 3دهه پیش، از ساحل جمهوری اسلامی راهی دریای مواج دیگر ملتها شد.
شکلگیری انقلاب اسلامی در اوج کوران تقابلهای بلوک شرق و غرب، پارادایمی از جهتگیری کلی ارزشهای مذهبی و اسلامی برای تشکیل حکومت بود؛ این ارزشها حفاظت و حراست از منافع و مصالح مردم ایران را تنها در دست خود آنها متصور است. بر این مبنا نهضتی که 33سال پیش توانست به پیروزی دستیابد، امروزه بهعنوان الهام بخش بسیاری از جنبشهای مردمی مبتنی بر بیداری اسلامی مطرح است. این نهضت توانسته است در طول 3 دهه عمر پر فراز و نشیب خود به دستاوردها و رهاوردهایی دست یابد که از آن بهعنوان «مانیفست بیداری اسلامی» یاد میشود.
شاخصهای بارز چنین مانیفستی، دستاوردهای نهضتی است که انگارهها و اندیشههای آن پس از ظهور و بروزش، الهامبخش خیزشهای مردمی مبتنی بر بیداری اسلامی بوده است. خیزشهای مردمی این روزها در خاورمیانه عربی و شمال آفریقا نیز از این قاعده پیروی میکند، چنان که انقلابیون کشورهای عربی امروزه بر نقش انکارناپذیر انقلاب اسلامی بر انقلابهای عربی تأکید میکنند. دبیرکل حزب اسلامی کار مصر در اینباره تأکید میکند که انقلاب اسلامی ایران امروز الگوی انتفاضه مصر و خیزشهای مردم در دیگر کشورهای عربی است. آموزههای چنین الگویی به موازات استقلالخواهی، نفیسلطهطلبی را نیز ابراز میدارد. از این منظر الگوی انقلاب اسلامی موجبات از دست رفتن کشورهای عربی از زیر سلطه و سیطره استکبار را فراهم آورده و نگرانی و سردرگمی آمریکا و اسرائیل را نیز دربرگرفته است.
این مسئله را نیز دبیرکل حزب اسلامی کار مصر تأیید کرده و میگوید که الگوپذیری انقلابها در جهان عرب از انقلاب اسلامی ایران که از تونس شروع و به مصر سرایت کرده است، طبیعی است که موجب نگرانی آمریکا، غرب و صهیونیستها شود. این نگرانی از آنجا نشأت میگیرد که کشورهای تونس، مصر، بحرین، یمن، اردن، الجزایر، لیبی و عربستان- و دیگر کشورهایی که در آینده به این فهرست افزوده خواهند شد- مانند ایران قبل از انقلاب اسلامی، دارای حاکمانی ابدی بودند که جملگی وابسته و دستنشانده آمریکا و دیگر کشورهای غربیاند؛ مسئلهای که در کشورهای اروپایی نیز تکرار شده است، چرا که کشورهایی که اکنون در تلاطم موج بیداری قرار دارند، مانند کشورهای عربی با دمکراسیهای ساختگی و وابستگیهای عمیق به آمریکا قابل تعریف هستند.
خاورمیانه جدید اسلامی
چنین تحول و تبدیل بیسابقهای در عرصه جامعه عربی و اروپایی سبب شده تا طی این ماهها بسیاری از الهامبخشی انقلاب اسلامی سخن بهمیان بیاورند؛ انقلابی که در طول 3 دهه اخیر الهام بخش بسیاری از خیزشهای مردمی بوده است. جنبشهای رهاییبخش اسلامی در لبنان، فلسطین، مصر، تونس، الجزایر، سودان، پاکستان، عربستان و ترکیه با چنین گفتمانی احیا شدند. این اندیشه که نشأت گرفته از آموزههای اسلام سیاسی است در تقابل با گفتمانی است که از سوی آمریکا ترویج و تبیین شده است؛ آمریکا در طول 3دهه اخیر عموماً و یک دهه اخیر خصوصاً تلاش داشته تا با اجرای طرحهای متعدد مهار انقلاب اسلامی، از عمق ضریب نفوذ آن در بین ملتها بکاهد. در این راستا آمریکا در یک دهه اخیر سعی داشته تا چهره خاورمیانه عربی را با اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و بعد خاورمیانه جدید دگرگون سازد. غرب کوشید تا با شیوهای بندهنواز وارباب وار از طرح دمکراسی با زور اسلحه در حضور اعراب پردهبرداری کند و خاورمیانهای بدون خدا بسازد.
این تصور که آمریکا با حمایت اروپا به جهان عرب خواهد آموخت که چگونه مدرن و دمکراتیک شوند، در نگاهی حداقلی، واکنشهای ضدونقیض و تردیدآمیزی را برانگیخت، چراکه خاورمیانه منطقهای است که خاطره سلطه و سیطره فرانسویان، انگلیسیها و پرتغالیها هنوز در آن زنده است. سایههای پنهان چنین طرحی نشان از آگاهی غرب از اراده خواستن، اندیشه توانستن و تفکر خیزش در بین ملتهای منطقه بود؛ از اینرو چیزی که در پس پرده تمامی سناریوهای صلح و سازش و صدور دمکراسی نهفته بود اندیشه مقاومت و فلسفه استقلالی بود که میبایست یا نابود شود یا حداقل کنترل و مدیریت شود.
غرب در این بازه زمانی ردپاهای آشکار گفتمان انقلاب اسلامی را در لایههای خیزشها و قیامهای مردمی رصد میکرد و تجربه انقلابی دیگر با مختصات انقلاب اسلامی ایران حادثهای هولناک برای آنان بود؛ از اینرو و از قبال منطق قدرت غرب، خاورمیانه جدیدی قرار بود از زایمان نارس و عقیم خاورمیانه بزرگ متولد شود و تعیین اهداف راهبردی آمریکا در خاورمیانه، ایجاد نظم هژمونیک و برتری جهانی ایالات متحده را مورد اهتمام قرار دهد، اما چیزی که در عمل رخ داد یک اشتباه محاسبه استراتژیک بود؛ خلع سلاح اندیشه مقاومت و استقلال برای تغییر ژئوپلیتیک منطقه خاورمیانه در سایه چنین طرحهایی نه تنها محقق نشد، بلکه الهام بخشی و بیداریسازی انقلاب اسلامی باردیگر همه چیز را فروریخت. از اینرو است که رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند که امروز تحولات در شمال آفریقا از جمله مصر، تونس و برخی کشورهای دیگر معنای ویژهای برای ملت ایران دارد. این همان چیزی است که همیشه بهعنوان بیداری اسلامی به آن اشاره میشود که به دنبال پیروزی انقلاب بزرگ ملت ایران ایجاد شده است.
انقلابهای عربی
استبداد داخلی و سلطه خارجی، مسلمانان کشورهای خاورمیانه را در طول چندین دهه چنان تحقیر کرده است که برای بازیابی هویت دینی و اسلامی خود گام در راه 3دهه پیش ایران گذاشتهاند. تجربه حکومت دینی در انقلاب اسلامی، الگوی سیاسی غالب در شکلگیری گرایشهای اسلامی کشورهای خاورمیانه شده است. این احیای عنصر دین در انقلاب اسلامی سبب شده تا انقلاب اسلامی ایران، الهامبخش حرکتهای آزادیخواهانه و رهاییجویانه در جهان باشد. خودباوری، دینمداری و هویت یابی و نفی سلطهگرایی شاخصهایی هستند که در گفتمان انقلاب اسلامی بارز شده و فصل ممیزی آن را با سایر خیزشها و جنبشهای مشابه شکل بخشیدهاند. وقوع انقلاب اسلامی در 3دهه پیش چیدمان و چینش تحولات منطقهای و فرامنطقهای را دچار دگرگونی عمیقی کرد. جایگاه ژئوپلیتیک ایران که از آن بهعنوان «قلب جهان» یاد میشود مختصات نظام بینالملل را پس از انقلاب خود دچار تغییرات اساسی کرد.
با این وجود میتوان گفت که وجه اشتراک خیزشهای مردمی در کشورهای خاورمیانه با اروپا اصرار بر تغییر و دگرگونی است. خاستگاه چنین اصراری نیز به مجموعهای از عوامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برمیگردد. بیکاری، فقر، فساد، تبعیض، شکاف طبقاتی، بیعدالتی، استبداد و عواملی از این دست، موجبات نارضایتی را میان مردم کشورهای عربی بهوجود آورده است. این موج فزاینده نارضایتی با شکاف دولت- ملت و سلطه و سیطره خارجی و تحقیر و تهدید داخلی تشدید شده است.
با این حال اگر چه ساخت و ساختار گفتمانی آنچه در خاورمیانه در حال انجام بوده و هست و آنچه در جامعه اروپایی در حال تکوین است، دارای تفاوتهای آشکاری است، اما فصل مشترک این دو جریان وجود پارامتری به نام «بیداری» است؛ بیداریای که الزاما عنوان اسلامی را در جامعه اروپایی یدک نمیکشد اما گرانیگاه آن تأکید بر تحول و تغییر است. البته عنوان این موج اروپایی بیشتر بر بنیانهایی از جنس اقتصاد و تجارت بنا نهاده شده است. از این دیدگاه است که میتوان ارتباط و اتصال این جریان را با خیزش بیداری اسلامی در کشورهای عربی رصد کرد. به واقع و از آنجا که جامعه اروپایی دارای منافع و منابع اقتصادی بسیاری در کشورهای عربی و اسلامی است، جریان بیداری، اقتصاد این کشورها را بهشدت تحتتأثیر قرار داده و متأثر ساخته است.
این تأثیرگذاری نیز عمدتاً بر مدیریت کانونهای بحران بینالمللی، تغییر در پایگاه و جایگاه اروپا در معادلات بینالمللی، تغییرات در نظام توزیع قدرت بینالمللی و دگرگونی در مناسبات و تعاملات منطقه با دنیای پیرامونی قابل احساس است. برآیند چنین فرایندی در قلب جامعه اروپایی سبب شده تا برخی سخن از تداوم و سرایت آن به دیگر جوامع به میانآورند. تحقق چنین شرایطی حتی در این مرحله نیز رنسانسی عظیم و عمیق بر پیکره جامعه بشریت میگشاید که نتیجه آن افول و نزول یک گفتمان و تداوم و تقویت یک گفتمان دیگر است؛ گفتمانی که شاید الزاما اقتضائات و الزامات بیداری اسلامی را نمایندگی نکند ولی تغییرات و تفاوتهای محسوسی با آنچه اکنون در جوامع غربی ترویج میشود، دارد.