عدهای را اعتقاد بر این است که سینما به عنوان ابزاری قوی دست سیاستمداران است که برای رسیدن به مقاصد خود و هدایت تودهها از آن به شکل خودآگاه و ناخودآگاه استفاده میکنند، اما نگاهی دیگر هنر را بسیار فراتر از سیاست میداند که بخواهد نسبتی با آن داشته باشد مگر آنکه خود بخواهد سراغ چنین دستمایه و سوژهای برود. این دیدگاه شاید بیش از اندازه خوشبینانه باشد، چرا که به هرحال صاحبان قدرت و سرمایه سعی وافری دارند که جوامع کوچک و بزرگ را بر حسب اندازه قدرت و ثروتشان در دست بگیرند و چه ابزاری بهتر از سینما که هم با گستره مردم ارتباط دارد و هم عمق تأثیرگذاریاش نسبت به دیگر مدیومها بیشتر است. اما این تلقی که هر محصول سینمایی بهویژه ساخته هالیوود بستهای سیاسی است کمی دور از ذهن میآید اما علیالقاعده صاحبان سرمایههای بینالمللی و سیاستمدارانی که برای حفظ قدرت آنها تلاش میکنند، هیچگاه از غذای آماده سینما بهخصوص با طعم هالیوودیاش نمیگذرند.
فارغ از نسبتسنجی دو پدیده سینما و سیاست، در ایران ماجرا شکلی متفاوت دارد. عدم حضور احزاب سیاسی جدی، پیش از انقلاب و پس از آن، موجب شده تفکرات و اندیشههای سیاسی به شکلهای مختلف خود را بروز دهد که در کوران حوادث فرم جریانها را به خود میگیرد و در مرز روشنفکری در قالبهای گوناگون ازجمله فیلمسازی متجلی میشود.
این گونه میشود که رسانههای گوناگون در برهههای مختلف به شکل تریبون درمیآیند و جریان همسوی خود را فریاد میکشند.همین موضوع موجب میشود گروهی از نخبگان که تریبونی برای بیانات خود نمییابند، دست به دامن سینما شده و حرف سیاسی خود را در قالب فیلم ابراز کنند. مسلما چنین سینمایی، سیاسی اطلاق نمیشود بلکه باید آن را سیاستزده نامید. در جایی دیگر ممکن است یک کارگردان وابستگی حزبی خاصی داشته باشد اما هنگام فیلمسازی این وابستگی خود را به شکل بیانیه بروز نمیدهد بلکه آن را هضم کرده و همسو با سیاست خاص خود به شکلی هنرمندانه متجلی میکند. در این حالت محتوا کاملا با سیاست فکری فیلمساز انطباق دارد، اما روایت و قصه فیلم به شکل مستقل قابل بررسی است. منتها سیاستزدگی در سینمای ایران اغلب باعث گلدرشتی حرف و تحت تأثیر قرار گرفتن قصه و فرم و روایت میشود و از این رو توی ذوق میزند. این نوع سیاستزدگی موجب تولید محصولی است که یا همسو با حاکمیت است و یا قصد انتقاد از آن را دارد. برای همین برای فیلمهای ایرانی، باز در دو سوی انقلاب که به سیاست گوشهچشمی دارند حالت سومی نمیتوان یافت.
در حالت اول اثر سینمایی کاملا پروپاگاند است. اما به جهت اینکه از سوی حاکمیت حمایت میشود، صریح سخن میگوید و واهمهای از سانسور ندارد؛ حتی برای جلب نظر دستاندرکاران سعی میکند واضحتر از حد معمول بیان خود را ابراز کند. این دسته از فیلمها به جهت همین رو بودن، کمتر جدی گرفته میشوند و بهرغم میل دولتمردان و سفارشدهندگان کمتر مورد توجه قرار میگیرند. حالت دیگر که قصد نیش زدن و گوشه و کنایه دارد، سعی میکند بیشتر از استعارهها استفاده کند تا اثر کمتر گرفتار ممیزی شود. طبیعی است که صراحت لهجه در این دسته از آثار، به توقیف و عدم نمایش ختم میشود ولی استفاده بیش از حد از استعاره و بیان حرفهای سیاسی، در چنین آثاری عمدتا به فدا کردن قصه منجر میشود. لذا در چنین نوع آثار سینمایی با داستانی ابتر مواجهیم که تنها با رمزگشایی از استعارهها آن را قابل فهم میکند و بدون این کلید، قصه ناقص و بیسروته میماند.در هر دو حالت، قربانی اصلی قواعد بازی سینمایی است و در بسیاری از مواقع نمیتوان به محصول تولید شده نام فیلم، اطلاق کرد بلکه باید آن را تصاویر متحرکی از یک بیانیه سیاسی دانست که حتی فرم مستند نیز ندارد.
از سوی دیگر سینمای سیاستزده که محصول جامعه سیاستزده است در برهههای حساس سیاسی بیشتر خود را نشان میدهد. واضحترین آن پس از انتخابات خرداد 76 بود که موجی از فیلمهای سیاستزده را با سیاست وقت دولتمردان روانه اکران کرد. حرفهای تلنبار شده از قبل، فضای روزنامهنگاری آن زمان و دعواهای جریانات سیاسی در آن وقت موجب شد فیلمهایی روی پرده بیایند که کارکردشان در همان زمان متوقف بود و بازبینی آنها پس از فروکش امواج آن دوران حالا دیگر لطفی ندارد. در حالی که سینما نباید کارکرد روزنامهای داشته باشد که با گذشت تاریخ مصرف، صرفا قابل آرشیو باشد.فضای پس از انتخابات خرداد 88 نیز موجب شد تا در یکیدو سال اخیر فیلمسازان باردیگر پرونده سینمای سیاسی یا بهتر از آن سیاستزده را بازگشایی کنند. اما این تلاشهای اخیر یا در هزارتوی استعارهگویی گم شد یا بهشکلی نامناسب نظر دولتمردان را بازتاب داد. این عرصه، مانند دیگر میدانهای فرهنگی، نیاز به اندیشه پالایش شده فارغ از سمت و سوی سیاسی دارد. نبود تفکر و پشتوانه فکری، خلأ تمام آثاری از این دست است که منجر به تولید آثاری پراشکال در فیلمنامه و پرداخت سینمایی آن میشود.
جهتگیری سیاسی، همراستا بودن با حاکمیت یا اعتقاد به خلاف جریان حاکم و حتی تکنولوژی ساخت، کمکی به تقویت و بهبود محصولات سینمایی که قصد بیان سیاسی دارند، نمیکند. حلقه مفقوده این ماجرا تفکر است.
درخت تنومند سینما برای پرباری در شاخههای گوناگونش به ریشهای محکم نیاز دارد که این ریشه حاصل اندیشه پالوده و تفکر ناب است و تا چنین ریشهای نباشد، با کوچکترین نسیمی برگهای زرد و خشکیده این درخت فرو میریزند؛ کما اینکه اکنون چنین میشود.
آژانس شیشه ای
مهمترین فیلم سینمای ایران در دهه70 که رویکرد به سیاست در آن به شکل پررنگی مشاهده میشود. اقتباسی از «بعد ازظهر سگی» سیدنی لومت که تقریبا همزمان با آن، کوستا گاوراس نیز با «شهر دیوانه» سراغش رفت و فیلم ضعیفی بر اساسش ساخت ولی «آژانسشیشهای» نمونهای موفق و مبتنی بر شرایط و خصایص جامعه ایران از آن محسوب میشود. مهمترین خصیصه فیلم که آن را به اثری به یادماندنی بدل کرده استحکام دراماتیک آن است و شناخت فیلمساز از آدمهایش؛ از حاجکاظم به عنوان قهرمان عدالتخواه گرفته تا عباس، بسیجی بیشیله پیلهای که دنبال سهمخواهی نرفته و حالا با ترکشی به جا مانده از دوران دفاع مقدس در گردنش دست و پنجه نرم میکند و سلحشور، مامور امنیتی فیلم که گرچه قطب منفی ماجراست اما حرفهایش از جنس منطق دنیای امروز است. حاتمیکیا آرمان را در برابر واقعیت میگذارد و از خطکشیهای مرسوم آن دوران فراتر میرود؛ یعنی فضایی خلق میکند که در آن قهرمانش میتواند در نقطهای آرمانی بایستد و اصولی را تبیین کند که در جناحبندیهای مرسوم نمیگنجد. تکرار حاجکاظم در آثار بعدی حاتمیکیا(موج مرده و به نام پدر) با تزلزل و تردیدهایی مواجه است که خوشبختانه در آژانس نشانی از آن به چشم نمیخورد.
اعتراض
برای آنها که معتقدند کیمیایی هیچگاه فیلمساز سیاسی نبوده، «اعتراض» جز شعارهایی که رو به دوربین و بیظرافت بر زبان میآیند، بهرهای از سیاست نبرده. مهمترین فرازهای فیلم «اعتراض» نه در دنیای دانشجوهایی که در پیتزافروشی نشستهاند و حرف و تحلیل سیاسی تحویل هم میدهند که در عالم آدمهایی رقم میخورد که دورهشان سرآمده. به همین دلیل است که قهرمان «اعتراض» امیرعلی(داریوش ارجمند) است نه رضا (محمدرضا فروتن). کیمیایی اما میتواند این قیصری را که از زمانهاش دور افتاده در دل جامعهای که به شدت تغییر کرده و دیگر به ارزشهای او احترام نمیگذارد، جا بیندازد؛ آنقدر که امیرعلی درک کند انطباق با این دنیا و ارزشهای تازهاش برایش غیرممکن است. به عنوان نشانههای سیاسی حرفهای دانشجوها که در آن صراحتا از شخصیتهای سیاسی نیمه دوم دهه70 نام میبرند آنقدر موثر نیستند که فصل معروف خروسبازی فیلم. کیمیایی در لوکیشن آشنا و فضایی که بر آن مسلط است میتواند درگیری جناحهای سیاسی را با بیانی کیمیاییوار بیان کند. «اعتراض» درباره شکست است؛ شکست امیرعلی تغییرنیافته از جامعه متحول شده و شکست اصلاحات که این یکی با وجود دیالوگهای گل درشت، از پیشبینیهای هوشمندانه فیلمساز است.
خیابان های آرام
کمدی سیاسی کمال تبریزی هم به رخدادهای اخیر ارجاع میدهد و هم میکوشد همه چیز را در «دنیای دیوانهدیوانه دیوانه»ای که ترسیم کرده توجیه کند، هم قصهاش در کشور نامعلوم میگذرد و هم رانندهاش در ماشین ترانه عامهپسند «پارسال
با همدسته جمعی رفته بودیم زیارت» را گوش میدهد، هم فانتزی است و هم نشانههایی از اتفاقات رخ داده در جامعه ایران در آن مشاهده میشود. تبریزی هجوکردن را در دستور کار قرار میدهد و آنقدر شوخی میکند تا دیوانهوار بودن «خیابانهای آرام» را باتوجه به قراردادی که از ابتدا میان فیلم و تماشاگر میبندد، معنا بخشد. از دید موافقان فیلم، «خیابانهای آرام» با منطق دیوانگان داخل فیلم پیش میرود و با این پیشفرض هر اتفاقی و هر کنشی و واکنشی باید باورپذیر جلوه کند. مقدمه فیلم زیادی طولانی است و فیلمساز باوجود زمینهچینیهایی که در نیمه اول صورت میدهد، به دلایلی آشکار کمتر میتواند آنچه را که در ابتدا کاشته، در نیمه دوم برداشت کند؛ هرچند شناخت فیلمساز از ژانر کمدی و تجربههای موفق قبلیاش در اینجا به یاریاش میآید و فیلم را از افتادن در سطح شوخیهایی غیرسینمایی و رادیویی نجات میدهد.
پایان نامه
دومین ساخته بلند سینمایی حامد کلاهداری، اولین فیلمی است که درباره وقایع پس از انتخابات ساخته شده است. صراحت در بیان رخدادها با تحلیل مطلوب و مورد تایید فیلمساز و تهیهکننده تا آنجا پیش میرود که از «آقازاده لندننشین که فکر میکند مملکت ارث پدریاش است» یاد میشود و همه میدانند که منظور کیست. «پایاننامه» میخواهد بگوید سرنخ جریانات پس از انتخابات و اتفاقات تلخی که رخ داد را باید در خارج از مرزها جستوجو کرد. فیلم در تحلیل سیاسی برخلاف آنچه سازندگان گفتهاند، اصلا بیطرف نیست و کاملا جهت دارد. اما این جهتدار بودن تنها در پیام سیاسی خلاصه میشود و وقتی قرار است این پیام در بستر درام و روایت به تماشاگر منتقل شود، «پایاننامه» دچار مشکلات عدیدهای میشود. در فقدان شخصیتپردازی و اغتشاشی که بر قصه حاکم است، هیچ کس را در فیلم نمیتوان دوست داشت و با او همذاتپنداری کرد. 4جوان دانشجو سطحیتر و ترسوتر از آنند که بشود با آنها همدل شد یا حتی برایشان دلسوزی کرد. حتی کاوه مامور امنیتی که تمرد از دستور کرده تا از جان جوانها محافظت کند نیز آنقدر بیدست و پا جلوه داده شده که در برابر ترمیناتور منفی فیلم کاری از پیش نمیبرد.
اخراجی ها 3
تیپهای 2قسمت اول کنار موضوعی روز (انتخابات ریاست جمهوری) قرارگرفتهاند و البته چند تیپ تازه هم مثل مهندس اکبر دباغ(منشی جوان حاجی گرینوف) به مجموعه اضافه شدهاند. به لحاظ پرداخت و شیوه نگاه به موضوع هم وامدار و در ادامه 2قسمت قبلی «اخراجیها»ست؛ یعنی همان نگاهی که «اخراجیها» به مقوله جنگ و رزمندگان دارد یا دیدگاهی که در «اخراجیها2» به مسئله اسارت به چشم میخورد با همان نگاه و سلیقه در «اخراجیها3» سراغ موضوع انتخابات رفته است؛ نگاهی که همه چیز را هجو میکند و دست میاندازد و شوخی میکند؛ شوخی به شیوه مسعود ده نمکی که در آن هنوز اکبر عبدی قرار است جوری کلمه «گزینه» را بگوید که تماشاگر را بخنداند. یا حاجی گرینوف و مهندس اکبر دباغ در مناظره انتخاباتی با لنگ و کیسه حمام سراغ یکدیگر میروند؛ کاری که حتی متعصبترین تماشاگران قرمز و آبی هم (که فیلم قصد دارد جناحبندیهای سیاسی کشور را از این جنس بداند) نیز انجام نمیدهند. در عوض فیلم در قبال کاندیدای سوم ریاست جمهوری با بازی جوادهاشمی نه تنها شوخی را کنار میگذارد، بلکه به تقدیسش میپردازد.
گزارش یک جشن
حاج کاظم تنها کاراکتر سینمایی بود که در وقایع پس از انتخابات از او در نوشتههای سیاسی یاد میشد. چیزی که به ذهن دیگران میرسید احتمالا به شکل پررنگتری در ذهن حاتمیکیا نیز وجود داشت. «گزارش یک جشن» تلاشی است برای ساخت «آژانس شیشهای2» بدون استحکام دراماتیک و ساختار منسجم آن فیلم و البته بیشتر نزدیک به تجربه سینمایی قبلی حاتمیکیا«دعوت» است. تزلزل فیلمساز در خلق دنیا و آدمهایش به اینجا منجر شده که مدام یکی به نعل و یکی به میخ میزند. بستر نمادین «گزارش یک جشن» شاید راهکاری برای امکان ساختهشدن فیلم بوده ولی چون این نمادگرایی به تبع ساختار فیلم مغشوش از کار درآمده همین به مهمترین پاشنه آشیل اثر منجر شده است. برخلاف «آژانس شیشهای» حاتمیکیا این بار سراغ آدمهایی رفته که شناخت درستی از آنها ندارد و حتی تحقیق و بازنویسی چندباره فیلمنامه هم دردی از ماجرا دوا نکرده است. جوانهایی که حاتمیکیا در «گزارش یک جشن» به آنها پرداخته بیشناسنامه و بیهویتاند؛ همچنان که بانوی فیلم و دستیار پرشورش. مامور پلیسی هم که با بازی رضا کیانیان قرار است سلحشور را تداعی کند متزلزل و بیتصمیم است. «گزارش یک جشن» به جای نمادگرایی نیازمند صراحتی از جنس آژانس بوده که فیلمساز نخواسته یا نتوانسته به آن دست یابد.