درباره تحولات اخیر ناتو با آقای دکتر عباس ملکی، استاد سیاستگذاری انرژی در دانشگاه صنعتی شریف گفتوگو کردهایم.
- ریشه اختلاف اخیر آمریکا و اروپا در ناتو چیست؟
علت وجودی ناتو دشمنی به نام اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود که از سال 1949 تا 1992 پا بر جا بود و تهدیدهایی که از جانب آن و بلوک شرق و پیمان ورشو متوجه اروپا و سراسر جهان میشد، کشورهای عضو ناتو را در کنار هم متحد ساخته بود و برای مقابله با نفوذ ایدئولوژیک و سیاسی- نظامی اتحاد شوروی، آنها حاضر بودند کمکهای نظامی و بودجه تبلیغاتی در اختیار این سازمان و سازمانهای وابسته مانند کنفرانس امنیت و همکاری در اروپا و رادیو آزادی بگذارند. اما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بهخصوص پس از سال 2001، آمریکا تعریف جدیدی از ناتو داشت که بیشتر براساس مبارزه با تروریسم و بهخصوص مبارزه با بهاصطلاح تندروهای اسلامی بود، درحالیکه اروپا انتظار داشت با توجه به فشار اقتصادی بر مؤسسان بازار مشترک و نیز کشورهایی که تازه به اتحادیه اروپا پیوسته بودند، سهم خود را از بودجه ناتو کاهش دهد. سهم اروپا از بودجه ناتو از سال 2000 تاکنون از 50 درصد به 25 درصد کاهش پیدا کرده و سهم آمریکا از 50 به 75 درصد افزایش یافته است. این امر نشاندهنده اختلاف بین آمریکا و اروپا در زمینه تلقی از کارکرد ناتو است که اکنون خود را در موضوع لیبی نشان میدهد.
- جنگ لیبی چگونه اختلاف دوطرف را برجسته کرده است؟
به عقیده من، لیبی آغاز برآمدن نیروی جدیدی در جهان به نام فرانسه است که مایل است در مسائل بینالمللی در مقام یک قدرت مسلط در کنار آمریکا و روسیه قد علم کند. آمریکاییها معتقدند که اگر فرانسه میخواهد نقش رهبری خود را در عرصه بینالملل تثبیت کند، باید هزینههای آن را هم بپردازد. بهنظر من، در ناتو شاهد چالش گذار از مرحله رهبری بلامنازع آمریکا به رهبری چندقطبی شامل آمریکا، روسیه که پیمان مستقلی با ناتو دارد و جمعی از کشورهای اروپایی یعنی فرانسه، انگلیس و آلمان هستیم.
- در افغانستان ظاهرا اختلافی از این دست بروز نکرد، چرا؟
افغانستان یک پروژه آمریکایی بود و آمریکاییها هنوز در شمار سرباز و میزان پولی که به آن تخصیص میدهند، محدودیتی قائل نیستند. فرانسه، آلمان و ایتالیا همواره میگفتند در شمال افغانستان فعالیت میکنند؛ یعنی جایی که فشار بر نیروهای خارجی کمتر است. اما لیبی برای فرانسه یادآور نفوذی است که این کشور قبلاً از زمان ناپلئون در آفریقا داشت. از این رو، لیبی را از نظر ژئوپلیتیک، فرهنگی و تاریخی نزدیکتر میبیند. به علاوه، پاریس بر این اعتقاد است که اگر بخواهد ژئوپلیتیک جهان را تغییر دهد، این تغییر از مدیترانه آغاز خواهد شد. فرانسه از ابتدا در پیمانهای دستهجمعی کشورهای مدیترانه فعال بود و میکوشید نفوذ خود را تقویت کند. اکنون در آستانه انتخابات ریاستجمهوری فرانسه نیکولا سارکوزی مایل است ناپلئونگونه به کشورهای دیگر نشان دهد که اگر با ارزشهای فرانسوی همسو شدند، بهتر اما اگر نشدند، یک نیروی نظامی هست که آنها را همسو میکند. وی درست همان اشتباهی را که ناپلئون کرد، دارد تکرار میکند.
- با توجه به از بین رفتن علت وجودی ناتو، چالشهای درونی ناتو از این پس به چه سمتی خواهد رفت؟
با توجه به مطالعات آیندهپژوهی که میتوان در این زمینه کرد، فکر میکنم 2 اتفاق خواهد افتاد؛ اول چتر حمایتی آمریکا از اروپا، تدریجاً محدود خواهد شد، زیرا آمریکا هزینه زیادی در ناتو برای محافظت از کشورهای اروپایی میکند. کشورهای اروپایی و نیز برخی کشورهای شرق آسیا مانند ژاپن نیز زیر این چتر دنبال فعالیتهای اقتصادی خود هستند. این سؤال بزرگی برای کنگره آمریکاست که چرا کشوری که خود دارای کسر بودجه عظیم و بیکاری است، به متحدانی خدمات زیاد میدهد که بعضاً در مواردی همچون مسائل تعرفههای تجاری در برابر آن میایستند.
دوم بر این باورم که آمریکاییها ناچار خواهند شد به سمت نوعی انزواگرایی پیش بروند. در منحنی سینوسی روابط خارجی آمریکا، مجدداً ما به نقطهای مانند دوره ویلسون بعد از جنگ جهانی اول میرسیم و آمریکا به این نتیجه خواهد رسید که اگر بتواند در نیمکره غربی با همسایگانش تعامل داشته باشد، راحتتر است و کمتر هدف تهدیدهای تروریستی قرار میگیرد تا اینکه بخواهد در همه جای جهان هم در شکلگیری بحران و هم در پایاندادن به آن مشارکت داشته باشد.