چشماندازهای خیرهکننده «روزهای بهشت» و حتی فیلم جنگی «خط قرمز، باریک» در فیلم تازه مالیک جای خود را به زیباییشناسی تصویر تازهای داده است. این زیباییشناسی تصویری تازه در واقع حاصل ایدههای مدیر فیلمبرداری «دنیای نو» است. او به گفته خودش ترنس مالیک را متقاعد کرد که فیلم را بدون نورپردازی فیلمبرداری کند.
ترنس مالیک بعد از «خط قرمز باریک» روی فیلمنامهای درباره چهگوارا کار میکرد. او سالها روی فیلمنامهای کار کرد که درباره آخرین سال زندگی چهگوارا نوشته بود. زمانی که فیلمنامه رضایت خاطرش را جلب و تصمیم به ساخت آن گرفت با لوبزکی برای فیلمبرداری فیلم ملاقات کرد.
لوبزکی وقتی فیلمنامه را خواند، سبک بصری خاصی را به مالیک پیشنهاد کرد؛ سبکی که بر اساس آن دوربینهای گرانقیمت، وسایل حرکتی فیلمبرداری و حتی نورپردازی حذف میشد تا تصویری نزدیک به واقعیت بهدست آید.
مالیک با توجه به اینکه یکی از بهترین استادان سبک بصری شاعرانه و نماهای خوشمنظر و غنی در سینماست، ابتدا در برابر این پیشنهاد مقاومت کرد ولی کمی بعد او هم متقاعد شد که فیلم «چهگوارا» با این استیل، اثر قابل باورتری خواهد شد.
هرچند که در نهایت مالیک از ساخت این فیلم منصرف شد و سراغ یکی دیگر از طرحهایش رفت؛ طرح «دنیای نو» که مالیک تصمیم گرفت آن را با لوبزکی و استیل خاص فیلمبرداریاش بسازد.
«دنیای نو» روایت ماجرای پوکاهونتاس، شاهزاده بومی آفریقایی است که زندگی یک مهاجر انگلیسی به نام کاپیتن جان اسمیت را نجات میدهد. قصه در قرن هفدهم میلادی میگذرد و به نوعی تقابل و تأثیرات دو فرهنگ متقابل را به نمایش میگذارد؛ جایی که جان اسمیت انگلیسی در مواجهه با طبیعت، با سوی دیگر زندگی آشنا میشود.
در واقع، فلسفه استفاده نکردن از ادوات پیشرفته فیلمبرداری و بهجای بهره گرفتن از نورپردازی، استفاده از نور آفتاب، ریشه در همین مواجهه با طبیعت دارد؛ حسی از غرابت و شگفتزدگی که باید جان اسمیت انگلیسی را دربرمیگرفت، حالا با تصاویر خارق عادت فیلم رخ داده است.
به همین خاطر است که صحنههایی از «دنیای نو» دقیقاً مشابه یک فیلم مستند از کار درآمده است. شاید اگر کالین فارل نقش جان اسمیت را بازی نکرده بود، میشد به تماشاگر باوراند که در حال تماشای تصاویری بکر و مستند از طبیعت وحشی آمریکای قرن هفدهم است. گویا تنها دو صحنه فیلم، نورپردازی شده است.
دو صحنهای که مدیر فیلمبرداری بعدها دربارهاش گفت: «ما در این صحنهها یا میبایست نور میداشتیم و یا اینکه نمیتوانستیم فیلمبرداری کنیم. در واقع چارهای جز نورپردازی وجود نداشت. اما بهجز این دو صحنه، به جرأت میتوانم بگویم که بقیه فیلم با نور آفتاب فیلمبرداری شده است.»
فیلم «روزهای بهشت» ترنس مالیک در دانشکدههای سینمایی و درس فیلمبرداری و نورپردازی یکی از مهمترین آثاری است که اساتید به آن ارجاع میدهند و حالا در فیلم تازه کارگردان «روزهای بهشت» خبری از نورپردازی نیست و بیشتر صحنهها با نور طبیعی آفتاب فیلمبرداری شده است.
از فیلم دیگر مالیک، «خط قرمز باریک» آنچه به عنوان سبک بصری در ذهن باقی مانده، نماهای استادانهای که با استفاده از کرین فیلمبرداری شده بود، در حالی که در «دنیای نو» جز در یکی دو صحنه، از هیچ وسیله حرکتی استفاده نشده است و دوربین در بسیاری از صحنهها روی دست است.
چیزی که در تصاویر «دنیای نو» موج میزند، طراوت و تازگی در تصاویر است. تصاویری که شاید در نگاه اول کمی وحشی به نظر برسند ولی در بطن خود نوعی شاعرانگی را به نمایش میگذارند.
ترنس مالیک بیش از آنکه یک کارگردان سینما باشد، یک متفکر است. او معمولاً مدت زیادی را به تأمل درباره اثری که میخواهد بسازد اختصاص میدهد و در هر فیلمی که مقابل دوربین میبرد، یک فلسفه جدید و دریچهای تازه را میگشاید.
در «دنیای نو» هم او ماجرایی که در نگاه اول تکراری به نظر میرسد را از منظری کاملاً متفاوت روایت میکند.
دوربین مالیک پا به پای جان اسمیت (کالین فارل) طبیعت پر رمز و راز را کشف میکند؛ مکاشفهای که تماشاگر هم کاملاً در آن شریک است و به همین خاطر خیلی زود با سبک بصری متفاوت فیلم، خو میگیرد.
در واقع این هنر ترنس مالیک است که باعث میشود «دنیای نو» ساختارش مشابه آثار متظاهرانه سینمای اروپا نشود؛ آثاری که دگما 96 فون تریه به مثابه یک ویروس به جان سینمای متفاوت افتاد و مجموعهای از تصاویر غیراستاندارد، شلخته و غیرهنرمندانه را به یادگار گذاشت.
«دنیای نو» اما تحت تأثیر هیچ موجی نیست. فیلم مثل دیگر آثار سازندهاش اصالت دارد و مانند تمام آنها بیننده را به تفکر فرو میبرد. سینمای متفکرانه ترنس مالیک، بدون هیچ تظاهری به روشنفکری و فرهیختگی، با شخصیتهایی عمیق و جاندار و سبک بصری خاص، هر پدیدهای را از دریچهای تازه به نظاره مینشیند.
درست مثل طبیعتی که در فیلم مشاهده میشود. یک دنیای کاملاً نو و متفاوت؛ سینما حقیقت به روایت ترنس مالیک.