تاریخ انتشار: ۴ بهمن ۱۳۸۵ - ۱۷:۰۹

سید مهدی شجاعی: طبیب عشق، مسیحا دم است و مشفق لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

در جاده پر پیچ و تابی که نامش زندگی است، عده‌ای به راهزنی مشغولند.
نه تنها خود طی طریق نمی‌کنند که قاطع طریق دیگران می‌شوند.
نه تنها خود راه نمی‌روند که راه بر رهروان می‌بندند و آنان را از رفتن باز می‌دارند. اینان با مفهوم انتظار در تعارض و عداوتند و از زمزمه انتظار در هراس و وحشت.
در جاده پر پیچ و تابی که نامش زندگی است، عده‌ای به شعبده مشغولند.
در تدارک ادات تغافلی برای خود و اسباب سرگرمی برای دیگران.
مار از خورجین در می‌آورند، زنجیر پاره می‌کنند، زره بر تن می‌درانند، آتش از دهان می‌جهانند و...

هر دم کاسه می‌گردانند و سکه‌های عمر خلایق را از دست غفلتشان می‌ستانند.
اینان، مفهوم انتظار را مزاحم منافع خود می‌شمارند و پیوسته می‌کوشند که آینه ظهور را به طاق نسیان بسپارند.

در جاده پر پیچ و تابی که نامش زندگی است، عده‌ای فرش گسترده‌اند، خیمه برافراشته‌اند، پشتی و مخده گذاشته‌اند و به خورد و خوراک و پخت و پز مشغول گشته‌اند، اینان به عمد از تداعی معنای انتظار پرهیز می‌کنند و مفهوم ظهور را مخل آسایش خود می‌شمارند.

در جاده پر پیچ و تابی که نامش زندگی است عده‌ای مشغول تعزیه‌اند.
 به جای هر کار دیگری فقط ضجه می‌زنند و مویه می‌کنند. اینان از کتاب انتظار، فقط فصل چشم‌های اشکبار را دیده‌اند و در پهندشت انتظار، مقیم موقف اضطرار شده‌اند و باقی مسیر را به خدا سپرده‌اند.

 انتظار، این نیست. و این انتظار نیست.