نیما بهدادی مهر : وجه اول اهمیت« اینجا بدون من» به پرداخت ایرانیزه و امید‌بخش وی نسبت به تلخی‌های موجود در شاهکار تنسی ویلیامز یعنی «باغ‌وحش شیشه‌ای» برمی‌گردد.

بهرام توکلی با درک درست از بسترهای دراماتیزه اثرش نگره‌ای بومی را بر خلق موقعیت‌های داستانی فیلمش مسلط ساخته و همین مسئله درک جهان ذهنی کاراکترها و دغدغه‌هایشان را برای مخاطب آسان‌تر کرده است. رویای شخصیت‌ها کاملا ایرانی است و بدون هیچ‌گونه گره دراماتیک محدودکننده، بر مسیر حرکتی هر یک از شخصیت‌ها رنگی روشن می‌زند.

در پس نگاه امیدوارانه کارگردان «اینجا بدون من» که به‌ویژه در پایان‌بندی درخشان و حساب‌شده، روح امید و در لحظه خوش بودن را به مخاطب انتقال می‌دهد ما با تصویری درست از یک تفکر خلاق و اندیشه‌ورز روبه‌رو می‌شویم که با بیان تلخی‌های زندگی و در عین حال بازتاب لحظات خوش آن، از تحلیل‌های بازدارنده‌ای چون وارد‌آوردن صفت سیاه‌نمایی به این اثر دوست‌داشتنی جلوگیری می‌کند.

اما به‌راستی چرا اینجا بدون من که در نگاه اولیه مخاطب یک زنجیره دراماتیک سهل و همه‌فهم را در موقعیت‌های داستانی خود لحاظ کرده است تا به این حد مورد اقبال منتقدان قرار گرفته و جایزه فیلمنامه جشن منتقدان را از آن خود می‌کند؟ در مطلب حاضر تلاش می‌کنیم تا به پاسخ روشنی برای این سؤال همه‌گیر در نظرگاه عمومی برسیم.

پیشینه مناسب توکلی در ایجاد همگامی روایی و هنری میان دو حوزه ادبیات و سینما که در آثار پیش‌ساخته این کارگردان (از جمله پرداخت ماهرانه‌ای که در «پرسه در مه» از این کارگردان دیدیم)به روشنی قابل درک است، یکی از نقاط قابل اتکای پذیرش اینجا بدون من از سوی بینندگان است.

به واقع برداشت اقتباسی از یک نمایشنامه تلخ و گزنده و انتخاب منطق ایرانیزه در تزریق امید و نشاط به روح درونی اثر، کار بزرگی است که توکلی به‌خوبی از پس آن برآمده و تماشاگران در پرتو این بینش درست که کارگردان به آدم‌های اثرش داشته به پای یک درام ایرانی دوست‌داشتنی می‌نشینند.

جریان روایت از نریشن شرح‌حال‌گونه احسان (صابر ابر) که انباردار یک کارخانه است آغاز می‌شود و ما از طریق چند سکانس حساب‌شده به ماهیت وجودی این فرد پی می‌بریم. احسان جوانی رویاپرداز است که علاوه بر علاقه آتشین به سینما، دستی در نوشتن نیز دارد و ما این مسئله را هم از طریق حضورش در سالن‌های سینما و نگاه حل‌شده وی به سمت پرده سینما درک می‌کنیم و هم از روی نریشن‌های ستایش‌گونه‌ای که حسی رویایی را به بینندگان فیلم می‌بخشد، با روحیات احسان آشنایی می‌یابیم. فریده (فاطمه معتمدآریا) نیز در نقش مادر احسان و یلدا درخششی برجسته دارد و رویاهایش کاملا برای مخاطب ایرانی به‌ویژه مادران قابل درک است؛ زنی زحمتکش که اگرچه با حمایت‌های ویژه از دختر ازکارافتاده و بدون اعتماد‌به‌نفسش، جایگاه حقیقی مادر ایرانی را نشان می‌دهد اما نوعی زندگی شیشه‌ای و فرورفته در حباب را برای خود و فرزندانش ساخته است.

یلدا (نگار جواهریان) نیز به‌دلیل مشکل پایش کاملا از جامعه بریده و در انزوای برآمده از تخیل شیشه‌ای خود فرورفته است و با باغ وحش شیشه‌ای خود روزگار می‌گذراند. توکلی به‌درستی از جنبه‌ای نمادین، روح درونی جامعه ایرانی و تخیلات بلندپروازانه‌ای را که درون هر یک از آدم‌های این جامعه جایی اشغال کرده است در مثلث انسانی خود بررسی کرده و با تحلیل دقیق هریک از این شخصیت‌ها و اختصاص برش زمانی مؤثر در معرفی هریک از آنها کمک شایان توجهی را در انتقال آموزه اثر به مخاطب داشته است؛ از این رو اینجا بدون من را می‌توان فیلمی در ستایش سینما دانست و فیلمنامه شاخص اثر را عاملی مؤثر در استقبال مخاطبان فهیم سینمایی برشمرد؛ مخاطبی که جنس سینما را می‌شناسد و در مسیر تماشای‌ رویا در سینما، خود به بخشی مهم از یک سینمای رویایی بدل می‌شود، همان‌گونه که در سکانس آخر، زندگی شاد یلدا و رضا را می‌بینیم و مادری که دیگر بازنشسته شده و با نوه‌هایش مشغول است و البته احسانی که گاه خود، راوی جریان بود، این بار از دریچه لنز دوربین، رویای امید را به مخاطب منتقل می‌کند و این یعنی همان سینمایی که ما به آن محتاجیم؛ سینمایی که از لحاظ منطق روایی منبع اقتباسی خود، می‌تواند یک پایان تلخ را برگزیند اما با تزریق نشاط به روح زندگی نقاط ثقل داستان، حسی دلپذیر از تماشای یک اثر جمع‌و‌جور را به بیننده‌‌اش منتقل می‌کند.

من از هر نوع رفتنی بیزارم

اما آقا یوسف، قصه آدم‌های تنهایی است که گوشی برای در میان‌گذاشتن رازهای درونشان پیدا نمی‌کنند؛ قصه تفاوت نگاه نسل‌هاست؛ نوعی بازبینی سبک زندگی جامعه شهری است و از طریق حضور آقا‌یوسف در منازل مردم جهت نظافت، به شیوه‌ای دراماتیک این تنهایی را نشان می‌دهد. به واقع ما در فیلم با داستان افرادی درگیر می‌شویم که هریک آلام و رازهایی دارند اما در پس تنهایی و بی‌کسی که شرایط زندگی برایشان پدید آورده است هر روز در این گرداب هولناک از غم بی‌کسی فرو می‌روند. منطق دراماتیک قصه با محوریت همین تنهایی به موقعیت‌های زندگی هر فرد معنا می‌بخشد و چنین است که یکی دیگر از مولفه‌های محوری قصه یعنی قضاوت بدون پشتوانه تحقیقاتی و برگرفته از یک ظن مبهم، بر سبک زندگی آدم‌ها اثرات حادی را برجای می‌گذارد. ظن آقایوسف به دخترش پس از شنیدن پیغام تلفنی از سوی دختری که صدایی شبیه رعنا داشت و همچنین رفتارهای مرموز رعنا حتی بیننده را نیز در‌خصوص آن صدا مشکوک کرده و تا لحظه پایانی فیلم با سؤالات پی‌در‌پی به کنکاش در ترتیبات سکانسی آقا‌یوسف می‌کشاند.

فیلم از منظر کارگردانی دارای یک بینش هدفمند در ترتیب‌بندی موضوعی سکانس‌هاست و داستان آدم‌ها را به نحوی روایت می‌کند که در یک توازن و همگامی قرار گیرد. علاقه ترگل (مریم سعادت) به آقا‌یوسف (مهدی هاشمی) یکی از همین هنرهای کارگردانی است که تا حدودی می‌تواند آن رویکرد اجتماعی مدنظر کارگردان را انتقال دهد و تأثیرات نوع ارتباط‌گیری رعنا با مهران نیز به‌دلیل همین چینش حساب‌شده، به‌خوبی در نحوه اوج و فرود روابط آقا‌یوسف و دخترش بازتاب می‌یابد و آن مهر و محبت پدر و فرزندی در پس یک ظن و بدفهمی از جریان زندگی رعنا به‌مرور به کدورت و دوری منجر شده و در نهایت با سیلی یوسف بر صورت رعنا و رفتن رعنا از منزل پدر سروشکل خاصی را بر مسیر دراماتیزه اثر می‌بخشد.

فیلم با یک بازی ذهنی زیبا، مخاطب را به مکاشفه رازها و آلام کاراکترها می‌کشاند و چرخشی دراماتیک از قصه تنهایی یوسف و شرافت انسانی او به سمت رویاهای رعنا را لحاظ می‌کند. در این میان جریان علاقه جعفر به دخترش مریم و البته دوری‌گزینی دختر نیز بسیاری از زوایای ذهنی کارگردان در بازتاب غم‌های درونی افراد این جامعه را برای بیننده آشکار می‌سازد.
بازی درخشان مهدی‌هاشمی از 2فرایند حسی برجسته می‌گذرد؛ عشقی پدرانه که برای بالابردن عزت‌نفس دخترش و جهت جلوگیری از بروز کمبود در زندگی رعنا و بدون آنکه دخترش متوجه شود، پس از بازنشستگی به‌عنوان کارگر نظافتچی در منازل مردم به‌خدمت مشغول است و نکته جالب آنکه بازی بیرونی نقش و جلوه آشکار بازی اندامی و پرفشار با مهارتی خواستنی از سوی مهدی هاشمی لحاظ می‌شود تا یکی از شریف‌ترین کاراکترهای سینمای ایران در نیم‌دهه اخیر بر پرده نقش ببندد.

اوج هنرنمایی هاشمی را می‌توان از لحظه‌ای مشاهده کرد که در خانه دکتر نوابی پیغامی تلفنی را می‌شنود که در آن دختری با تن صدای شبیه به رعنا خبر از جور شدن ویزای کانادا می‌دهد و البته به‌دلیل آنکه در سکانس‌های قبلی نوعی رفتار مرموزانه و تماس‌های ابهام‌برانگیز از رعنا دیده شده، این ویرانی درونی آقا‌یوسف و شک و تردیدش نسبت به رعنا کاملا قابل باور از آب درآمده است. آقا‌یوسف درامی دلپذیر و بی‌ادعاست که کارگردانی شریف چون دکتر علی ‌رفیعی را در پشت دوربین دارد و به همین علت از جلوه‌نمایی‌های تکنیکی بیهوده و به دور از ساختار روایت پرهیز داشته و خط داستانی را با یک سویه چندوجهی از حرکت خطی در ارزیابی نگاه افراد این جامعه نسبت به هم پیش می‌برد و به واقع شخصیت‌های داستانی خود را به‌عنوان یک نماد از آدم‌های این اجتماع در زاویه نگاه مخاطب و تحلیل آنها قرار می‌دهد.