این سینما با کنار رفتن نسل اول فیلمسازان شاخصاش به ندرت توانسته نقطه امیدبخشی را رقم بزند. با درگذشت رسول ملاقلیپور و کنارهگیری ابراهیم حاتمیکیا از ساخت فیلم جنگی، سینمای جنگ دیگر سرداری نداشته است.بهترین فیلمسازان این سینما، چنان دلسرد شدهاند که کمترین علاقهای به ساخت فیلم جنگی نشان نمیدهند.
از سوی دیگر شاهد ورود نسل تازهای به این عرصه هستیم که برخلاف نسل اولیهای سینمای دفاع مقدس، نه سابقه حضور در جبهه و جنگ را دارند و نه اساسا سنشان به آن دوران قد میدهد. این اتفاق در شرایطی رخ داده که سالها شناخت و تجربه ملموس از فضای جبهه، جزء شرطهای ورود به این عرصه محسوب میشده یا دستکم این جزء الزامات ملموس و باورپذیرشدن فیلم دفاع مقدس بوده که کارگردان، خود تجربه شخصی از جنگ داشته باشد.
اما گذشت بیش از 2دهه از پایان جنگ و خداحافظی سرداران سینمای دفاع مقدس از این عرصه، ورود نسل تازه کارگردانان به حوزه فیلمسازی جنگ را گریزناپذیر کرده است؛ سینمایی که در این سالها «اخراجیها» را هم داشته و آنقدر فرازونشیب پشتسر گذاشته که دیگر با روزهای «مهاجر»و «سفر به چزابه» قابل مقایسه نیست. ضمن اینکه حضور کارگردانان تازهنفس و جوان در سینمای جنگ میتواند دریچههای تازهای بگشاید به شرطی که خود این فیلمسازان هم علاقهمند به چنین کاری باشند، نه اینکه مثل کار مازیار میری در «پاداش سکوت»، تمام جسارت و تازگی نگاه احمد دهقان در «من قاتل پسرتان هستم» با لحن محافظهکارانه فیلمساز هرز رود؛ اتفاقی که شاید حاصل فضای پر سوءتفاهمی باشد که فیلمساز تازهوارد به عرصه جنگ را ناگزیر از درنظر گرفتن انواع و اقسام ملاحظات فرامتنی میکند، در حالی که اولین انتظار از کارگردان جوانی که فیلم جنگی میسازد، جسارت و تازگی نگاه است؛ اتفاقی که به نظر میرسد قرار بوده با «سیزده59» ساخته سامان سالور رخ دهد.
سالور با پیشینه ساخت چند فیلم جشنوارهای که با بازیگر غیرحرفهای و با مؤلفههای سینمای واقعنما ساخته شده بودند، در واقع در اولین تجربهاش در سینمای حرفهای سراغ مضمون جنگ رفته و کوشیده به صورت توأمان دغدغههای نسل بازمانده از جنگ و نسل امروز را به تصویر بکشد؛ از همان تصاویر لرزان آغاز فیلم که قرار بوده التهاب و تنش حاکم بر جبهه را منتقل کند ولی خامدستی فیلمساز باعث شده تکانهای شدید دوربین، چشم و ذهن بیننده را آزار دهد، ناآشنایی کارگردان با سینمای جنگ مشهود میشود.
این ناتوانی تکنیکی وقتی با فیلمنامهای مغشوش همراه میشود به فیلمی میانجامد که فاقد انسجام است و دستمایهاش را هدر میدهد. «سیزده59» گرچه تک لحظههای مؤثری دارد و میکوشد اثری معاصر باشد ولی آشکارا به تلاشی میماند که به ثمر ننشسته است. البته ضعفهای فیلم نباید بهانهای برای ممانعت از ورود نسل جوان کارگردانان به سینمای جنگ شود. در شرایطی که نهادهای رسمی بیآنکه اقتضای زمان را درنظر بگیرند
همچنان از تولید فیلمهای پروپا گاندا حمایت میکنند، یا به هزل جنگ با رویکردی پوپولیستی روی خوش نشان میدهند. هر فیلم مستقلی را باید مغتنم دانست، حتی اگر تجربه شکستخوردهای از جنس «سیزده59» باشد. اگر بخواهیم چشماندازی برای سینمای دفاع مقدس متصور باشیم و به تداوم این ژانر امید ببندیم راهی جز گشودن مسیر برای نسل تازه فیلمسازی نداریم. کاش این نکته را مدیرانی درک کنند که با گذشت 23سال از پایان جنگ، هنوز به دنبال بازتولید «بلمی به سوی ساحل» هستند.