این اتفاق در حالی رخ داده است که بسترها و زیرساختهای عمرانی، اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی در این محدوده جغرافیایی متناسب با جمعیت ساکن در آن رشد و توسعه نیافته است.
گذشته از تمام این مسائل طی حداقل یک دهه اخیر یک بحث جدی دیگر به نام زلزله نیز توجه مسئولان و دستاندرکاران را بهخود جلب کرده و مقابله با آثار اقتصادی و اجتماعی این اتفاق آنها را به چاره اندیشی وادار کرده است. بهطور کلی این مسئله یعنی جلوگیری از رشد شتابان تهران و کاهش بار اداری و اقتصادی پایتخت در دهههای گذشته همواره بهعنوان یکی از مسائل اولویتدار مطرح بوده که البته اکثر آنها یا بهصورت جدی پیگیری نشده یا به نتیجه مطلوبی نرسیده است.
اولین اقدام در این راستا به دهه1340 برمیگردد.تا سالهای اجرای برنامههای اول و دوم توسعه پس از انقلاب اسلامی چندین طرح با همین موضوع به اجرا گذاشته شد اما هیچیک از سیاستها و مشوقها نتوانست بر جاذبههای قوی شهر تهران غلبه کند و مانع از رشد فزاینده این ابرشهر شود. در آخرین تصمیمی که برای کاهش بار جمعیت از روی کلانشهر تهران اتخاذ شده دولت تصمیم به خروج حدود 40درصد از کارمندان دولت و انتقال آنها به سایر شهرها گرفته است.
اما سؤال اساسی اینجاست که آیا اجرای این برنامه آن هم با شیوه و زمانی که قوهمجریه در نظر دارد، میتواند راهگشای مشکلات ناشی از تراکم بالای جمعیت در تهران باشد یا خیر؟ به بیان دیگر آیا تضمینی بر این نکته وجود دارد که تبعات منفی این اتفاق، خنثیکننده آثار مثبت آن نباشد؟